جدول جو
جدول جو

معنی طوطره - جستجوی لغت در جدول جو

طوطره(حَ رَ)
افکندن پی یکدیگر. گویند: طوطرنی طوطرهً، یعنی افکند مرا مرّهً بعد اخری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ قَ لَ)
گفتن و ناکردن، بسوی خود خواندن بز را برای دوشیدن، طرطرهالقطا، آواز قطا. (منتهی الارب). آواز مرغ سنگخوار، بلند کردن دم، توده کردن. جمع کردن. (دزی ج 2 ص 36)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دهی از دهستان جمیل آباد بخش بافت شهرستان سیرجان. در 8 هزارگزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان. کوهستانی، سردسیر با 93 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و حبوبات و تریاک. شغل اهالی آنجا زراعت. راه آن مالرو است. ساکنین ازطایفۀ افشار هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(طو طَ لَ)
تطیله. شهری به اسپانیا. (نخبه الدهر دمشقی ص 245)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / رِ)
بیش. بیخی باشد مانند ماه پروین گویند با ماه پروین یک جا روید لیکن سم قاتل است. (برهان) (آنندراج). نام گیاهی که سم الساعه است و تریاق آن انتله است که با وی در یک جا روید. (ابن البیطار در کلمه انطلۀ سوداء). به لغت اندلس گیاهی است که نزدیک انتله میروید مانند بیش که با جدوار میروید و آن بیش اندلسی است و سم است و انتله تریاق. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برگماشته شدن. چیره گردیدن. غالب شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حبهالخضراست. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک در 30 هزارگزی شمال باختری آستانه سر راه شوسۀ اراک به ملایر. کوهستانی و سردسیر با 1366 تن سکنه. آب آن از رود خانه نهرمیان. محصولات آنجا غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و میوه و قلمستان. شغل اهالی آنجا زراعت و قالیچه بافی. راه آن اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(طِ وَ رَ)
فال بد (لغه فی الطیره). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا