جدول جو
جدول جو

معنی طوطر - جستجوی لغت در جدول جو

طوطر
حبهالخضراست. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوطی
تصویر طوطی
(دخترانه)
پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است.، پرنده ای که بیشتر در نواحی استوایی و جنگلها زندگی می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طور
تصویر طور
پنجاه و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۹ آیه، کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طور
تصویر طور
نوع، گونه
حالت، چگونگی
مرتبه، نوبت
فرهنگ فارسی عمید
پرنده ای با پرهای سبز و سرخ و منقار خمیده که می تواند بعضی اصوات را تقلید کند، برای مثال در پس آینه طوطی صفتم داشته اند / آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم (حافظ - ۷۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوطک
تصویر طوطک
طوطی، پرنده ای با پرهای سبز و سرخ و منقار خمیده که می تواند بعضی اصوات را تقلید کند
فرهنگ فارسی عمید
دهی از بخش شیب آب شهرستان زابل در 10 هزارگزی باختر سکوهه و 7 هزارگزی شوسۀ زاهدان به زابل، جلگه و گرم و معتدل با 3400 تن سکنه، آب آن از رود خانه هیرمند، محصول آنجا غلات و لبنیات و پنبه و صیفی، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه، گلیم و کرباس بافی، راه آن فرعی است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شوندر. (تذکرۀ ضریر انطاکی). چغندر
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به یونانی تربد است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
حد و نهایت چیزی. مساوی آن چیز، طوار الدار و طوار الدار، درازی و فراخی سرای. (منتهی الارب). فراخی و درازی خانه. (منتخب اللغات) ، گرداگرد سرای. (مهذب الاسماء) ، مادینه از جوارح طیور (در بازیاری)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
حد هر چیزی، مقدار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طی طَ)
یرفاقه. لوره. غار اسکندرانی. رجوع به غار اسکندرانی شود
لغت نامه دهخدا
(طو طَ)
طوطی. ببغاء. اسم عامی طوطی است که بعربی ببغاء نامند. (فهرست مخزن الادویه) : و اندر دشتها و بیابانهای وی (هندوستان) جانوران گوناگونند، چون پیل و گرگ و طاووس و کرکوی و طوطک و شارک و آنچه بدین ماند. (حدود العالم).
بر الواح ایوان کیوان مثالش
سپیدآب قمری و زنگار طوطک.
؟ (از جنگی خطی مورخ به 651 هجری قمری).
، نام سازی است و در عرف الغوزه خوانند. میرنجات راست:
ارغنون و نی و قانون برد از دل شک را
کوک کن توتک و طنبور و دف و تنبک را.
(از آنندراج).
و در تداول محلی گناباد بر سازی دهنی که از گل پخته سازند اطلاق شود و در شمار بازیچه های کودکان است. رجوع به مقالۀ آلات موسیقی ایران قدیم در مجلۀ موسیقی شمارۀ 6 دورۀ 3 ص 67 شود
لغت نامه دهخدا
(طو طَ)
دهی از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده در 48 هزارگزی جنوب خاوری سوریان. کوهستانی و معتدل با 125 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت. راه آن فرعی است. پاسگاه ژاندارمری دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
افکندن پی یکدیگر. گویند: طوطرنی طوطرهً، یعنی افکند مرا مرّهً بعد اخری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پرنده ای است سبزرنگ از طایفۀ پسیتاسیده، و بمناسبت سهولت تقلید آوای آدمی قابل ملاحظه است، طوطیان عموماً در نواحی گرم و رطوبی افریقا و هند زیست میکنند، ببغاء، طوطک، معرب توتۀ هندی است، (فهرست مخزن الادویه)، معرب توتی و آن طائری است سبز که بعرف آن را طوطا نامند و شکرشکن، شکرفشان، شکرمقال، شکرین مقال، شیرین زبان، شیرین سخن، شیرین تکلم، شیرین گفتار، خوش نوا و خوش حرف از صفات اوست، (آنندراج) :
در کف لالۀ خودروی نهد سرخ قدح
زاغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه،
فرخی،
الا تا درآیند طوطی و سارک (شارک)
الا تا سرایند قمری و ساری،
زینتی،
بلی نعامه و طوطی دو طایرند ولیک
غذای آن شکر آمد غذای این اخگر،
ازرقی،
طوطی گفتا سمن به بود از سبزه کو
بوی ز عنبر گرفت رنگ ز کافور ناب،
خاقانی،
ای عندلیب گلشن جان زارنال زار
کزشاخ شرع طوطی حاضرجواب شد،
خاقانی،
طوطی آمد با دهانی پرشکر
در لباس فستقی با طوق زر،
عطار،
مرحبا ای طوطی طوبی نشین
پوششت حیله ست و طوقت آتشین،
عطار،
اگر طوطی زبان می بست در کام
نه خود را در قفس میدید و نه دام،
وحشی،
- امثال:
طوطی ز زبان خویش در دام افتاد،
؟
- طوطی پس آینه، شخصی که در پس آئینه نشسته حرفها زند برای تعلیم دادن طوطی کذائی بنوعی که منظور است و این طوطی کذائی که مقابل و مواجه آئینه است عکس خود را در آن آئینه مشاهده کرده گمان برد که این حرف حریف اوست غافل از آن طوطی که پس آئینه است، و همین مقصود است درین بیت خواجۀ شیراز:
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم،
و هم او راست:
در لباس بشرٌ مثلکم ارشاد رسول
فضل من بهرتو طوطی ّ پس آینه است،
(از آنندراج)،
- طوطی خط، کنایه از جوان سبزخط، ملا سالک قزوینی راست:
طوطی خطی که طعنه زند بر شکر لبش
دارم سری چو فاخته بر دور غبغبش،
(از آنندراج)،
- طوطی زرین نفس، کنایه از قلم است، (آنندراج)،
- طوطی صاحب سلامت گو، طوطی که آن را صاحب سلامت تعلیم کرده باشند و اکثر اوقات اینچنین میگفته باشد، ملا قاسم مشهدی راست:
در میان نوخطان باقی همه نیرنگ توست
طوطی صاحب سلامت گو خط شبرنگ توست،
(از آنندراج)،
- طوطی صحرا، کنایه از سبزه است، (آنندراج) (برهان)،
- طوطیک، مصغر طوطی:
ماه نو منخسف در گلوی فاخته ست
طوطیکان با حدیث قمریکان با انین،
منوچهری،
هر طوطیکی سبزقبائی دارد
هر آهوکی چرا به راغی دارد،
منوچهری،
- طوطی مقال، کنایه از فصیح است، (آنندراج)،
- طوطی نوائی، بمعنی طوطی مقال که کنایه از فصیح است، (آنندراج)،
- طوطی وار آموختن (از بر کردن) مطلبی، بی تعقل و اندیشه در فهم مقصود و مفهوم به آموختن یا از بر کردن لفظ بسنده کردن، از بر کردن الفاظ بی درک معانی آنها، چون طوطی سخنی را از بر کرده گفتن بی دانستن معنی آن
لغت نامه دهخدا
عبدالله بیک (1866- 1915 میلادی). صاحب روایه واقعه البرامکه. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1253)
لغت نامه دهخدا
(طُ طُ)
فعل امر است جهت همسایگی بیت اﷲ الحرام و همیشگی بر آن. (منتهی الارب). امرٌ بمجاوره البیت الحرام و الدوام علیها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طِ آ)
معرب تآتر. محلی که آثار درامی و غیره در آن نمایش داده شود
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
مرغ آبی است از اقسام اوز. (فهرست مخزن الادویه). ظاهراً تحریف طبطو مصحف طیطو است
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
غلیظ. ج، طباطره. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
ضبطر. ضبطار. مرد کلان جثۀ فربه ناکس بزرگ سرین. مرد شگرف بی خیر. (منتهی الارب). ج، ضیاطر، ضیاطره، ضیطارون
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
موضعی است به شام. (منتهی الارب). قریه ای است به وادی بطنان که همان وادی بزاعۀ نزدیک حلب باشد، و آن را طلطل نیز گویند، و طرطر در شعر امروءالقیس آمده است. (معجم البلدان ج 6 ص 61)
لغت نامه دهخدا
مار، پنبه، بلند بالا مرد، باشه، شب پره، خرد و ریزه، سخت پیکار، دلیر، گشن تیزورن (ورن شهوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوار
تصویر طوار
اندازه، برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطر
تصویر وطر
آرزو، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
دام، شبکه، دام ماهیگیری، حد و نهایت چیزی، پیرامون سرای حال، هیئت، حد، اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوطک
تصویر طوطک
نادرست نویسی توتک دودک از پرندگان طوطی
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست سبز رنگ که دارای منقار خمیده میباشد، بمناسبت سهولت تقلید آوای آدمی قابل ملاحظه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طور
تصویر طور
دام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طور
تصویر طور
((طَ))
نوع، صنف، حالت، چگونگی، حد، اندازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوطی
تصویر طوطی
پرنده ای از راسته طوطیان، دارای پرهای سبز و زرد و قرمز و زبان گوشتی و منقار خمیده و قوی که می تواند اصوات را تقلید کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طور
تصویر طور
سان
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن طوطی، دلیل فرزند و غلام بود. اگر بیند طوطی از دست او بپرید، دلیل که فرزندش سفر کند. اگر بیند که طوطی با وی سخن گفت، دلیل که کاری کند که مردم را از آن عجب آید. طوطی ماده درخواب، دلیل بر دختر دوشیزه کند و طوطی نر، دلیل بر مردی پاکدل یا غلامی پارسا باشد. محمد بن سیرین
دیدن طوطی درخواب بر سه وجه باشد. اول: فرزند. دوم: دختری دوشیزه. سوم: شاگردی جلد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
طوطی، پرنده ای که بومی البرز نیست
فرهنگ گویش مازندرانی