جدول جو
جدول جو

معنی طورزن - جستجوی لغت در جدول جو

طورزن(رَ)
دهی از دهستان پائین بخش حومه شهرستان اردستان در 45 هزارگزی خاور اردستان و35 هزارگزی شمال خاوری راه شهراب به نائین. جلگه، معتدل با150 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و خشکبار و پشم و روغن. شغل اهالی زراعت. راه آن فرعی است. دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُرْ زَ)
دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 15هزارگزی راه شوسۀ خمین به اراک. این دهکده کوهستانی و سردسیر با 309 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راه مالرو است. این دهکده از دو قسمت بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ زَ)
شکر. (منتهی الارب). شکر تبرزد. (مهذب الاسماء) ، اسم شکر معقود است که به فارسی آنرا نبات نامند. (فهرست مخزن الادویه). طبرزل. قند ابلوج. طبرزد. (بحر الجواهر). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 228 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است به ری، (منتهی الارب)، دیهی است از دیه های ری، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ناحیتی از سند که قصبۀ آن قصدار است و آن شهری باشد کوچک و آن ناحیه را روستاها و دیهها و شهرهاست، (معجم البلدان)، ناحیتی است بسند با نعمت و چهارپای بسیار و اندر وی مسلمانند و گبرکان بسیار و مستقرپادشاه طوران کیجکانان است و محالی و مندان و شوره از شهرهای ناحیت طوران است، (حدود العالم) ... آن قسمت بین مکران و سیستان و غزنه از مملکت سند که در نقشه های قدیم آن را طوران نویسند و اکنون جزء بلوچستان انگلیس و ایالت غزنین افغانستان واقع شده است، (تاریخ سیستان حاشیۀ ص 206)
ناحیۀ مداین راگویند، زهره بن حویه گوید در ایام فتوح:
الا بلغا عنی اباحفص آیه
و قولا له قول الکمی المغاور
بانا اثرنا ان ّ طوران کلهم
لدی مظلم یهفو بحمر الصراصر
قریناهم عند اللقاء بواتراً
تلالا و یسبو عند تلک الحرائر،
(از معجم البلدان)
از دیه های هرات، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
طور. پیرامون چیزی گردیدن. (منتهی الارب). گرد بر چیزی گشتن، نزدیک شدن آب. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دورپرتاب. دورانداز. تفنگ و جز آن که از فاصله دور بزند. تفنگ و اسلحۀ دیگر که از مسافت دور بر هدف اصابت کند. که پرتاب دور دارد: که تیررسی دور دارد، توپ دورزن، تفنگ دورزن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ نِ)
دهی جز دهستان ارانگۀ بخش کرج شهرستان تهران. کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 130 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین می شود. و محصول آنجا غلات، لبنیات، عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دورزن
تصویر دورزن
دور انداز، دور پرتاب
فرهنگ لغت هوشیار
حفار حفرکننده ی زمین از قبیل مقنیان چاه، قنات و امثالهم، وسیله ای برای صاف کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
تبر زن، نوعی ملخ، درخت تبریزی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع مالرود نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی