جدول جو
جدول جو

معنی طوالع - جستجوی لغت در جدول جو

طوالع
طالع ها، بخت ها، اقبال ها، سرنوشت ها، طلوع کننده ها، جمع واژۀ طالع
تصویری از طوالع
تصویر طوالع
فرهنگ فارسی عمید
طوالع
(طَ لِ)
جمع واژۀ طالع و طالعه. (آنندراج) (غیاث) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: طوالع عبارت از درجۀ برابری است که به ازاء مطالع است چنانکه یاد کردیم، طوالع در اصطلاح صوفیه اول چیزی که پیداشود از تجلیات اسماء الهیه بر باطن بنده و آراسته گرداند اخلاق او را به نور باطن. کذا فی کشف اللغات
لغت نامه دهخدا
طوالع
جمع طالع
تصویری از طوالع
تصویر طوالع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طالع
تصویر طالع
(پسرانه)
طلوع کننده، بخت و اقبال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طوابع
تصویر طوابع
طابع ها، مهرزن ها، سجیه ها، خوی ها، سرشت ها، طبع کننده ها، چاپ کننده ها، جمع واژۀ طابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طالع
تصویر طالع
بخت، اقبال، سرنوشت، جزئی از منطقه البروج در افق شرقی که قدما معتقد به نحوست یا سعادت آن در زمان مورد نظر خود بوده اند، تفالی که از طلوع ستاره بزنند راجع به سعد یا نحس، طلوع کننده
طالع میمون: کنایه از طالع مبارک، طالع خجسته، طالع فرخنده، بخت فرخنده، طالع سعد، طالع مسعود، طالع همایون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوال
تصویر طوال
طویل ها، دراز ها، جمع واژۀ طویل
فرهنگ فارسی عمید
(طَ لَ)
نام یکی از شهرستانهای استان یکم کشور. مشخصات آن بطور خلاصه بشرح زیر است: حدود از طرف شمال به بخش آستارا از شهرستان اردبیل، از جنوب به دهستان ماسوله از شهرستان فومن، از خاور به دریای خزر، از جنوب خاوری به دهستان کسگرات شهر فومن، از باختر به خطالرأس سلسلۀ جبال البرز که مقسم المیاه آن حد طبیعی این شهرستان با شهرستان خلخال محسوب است. عرض و طول جغرافیائی: طول 48 درجه و 30 دقیقه الی 49 درجه و 14 دقیقه، عرض 37 درجه و 18 دقیقه الی 38 درجه و 16 دقیقه. مساحت شهرستان در حدود چهارهزار کیلومتر مربع است. آب و هوای شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان مرطوب معتدل و بارندگی آن بسیار ولی بواسطۀ مجاورت باکوهستان و وجود استخر و مزارع برنج هوای آن ناسالم است و به این مناسبت اکثر سکنه تابستان به ییلاقات کوچ می نمایند. وضعیت کلی طبیعی: شهرستان طوالش از نظر طبیعی به دو قسمت مشخص تقسیم میگردد: 1- جلگه: این قسمت در کنار دریا واقع است، عرض آن در جنوب شهرستان در حدود 15هزار و در قسمت شمال 3هزار گز است یعنی هر قدر که از جنوب به شمال نزدیک میشود جلگه کم عرض تر میگردد. این منطقۀ جنگل زار بمرور زمان تبدیل به مزارع برنجکاری شده فعلاً بطور تقریب نصف اراضی جنگل و نصف دیگر مزرعه است. قسمت دوم کوهستانی: سلسلۀ جبال البرز در این قسمت موازی با کرانۀ دریا و تقریباً شمالی جنوبی است. فاصله تقریبی خطالرأس اصلی سلسله با دریا در جنوب شهرستان تقریباً 50هزار و در قسمت شمال 20هزار گز مربع است. کوهستان مزبور تا ارتفاع 1200 متر بطور تقریب پوشیده از اشجار و جنگل و انبوه است که جز از راههای محدود در خطالقعر دره ها عبور از نقاط دیگر غیرممکن و از ارتفاع 1200 گز به بعد از فشردگی اشجار کم شده بتدریج جنگل تمام میشود بنابراین قسمت های مرتفع سلسلۀ جبال عاری از جنگل و علت اصلی آن برودت زیاد است. ارتفاع متوسط قلل این کوهستان از 2هزار و پانصد تا 3هزار گز است. رودخانه: رودخانه های شهرستان از جنوب بشمال بشرح زیر است و عموماً از ارتفاعات مذکور سرچشمه گرفته، در قسمت جلگه پس از مشروب نمودن قراء شهرستان بدریای خزر منتهی می گردند و عبارتند از رودخانه های ماسال، شاندرمن، چاف رود، شفارود، دنیاچال، دیکاسرا، کیلاسرا، ناورود، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، شیرآباد، حویق، چوبر، لمر. طویل ترین و پرآبترین رود خانه شهرستان شفارود و گرگان رود است.
سازمان اداری شهرستان: در زمانهای قدیم شهرستان طوالش به خمسۀ طوالش معروف به ود، منظور از خمسه همان بلوک پنجگانه گرگانرود، اسالم طالشدولاب، شاندرمن، ماسال میباشند ولی فعلاً طبق سازمان وزارت کشور شهرستان طوالش از 3 بخش بنام:
1- بخش مرکزی (دهستانهای گرگانرود شمالی و جنوبی لیسار هره دشت و اسالم)
2- بخش رضوانده (دهستانهای پسره سر، میانده، خشابر، گیل دولاب)
3- بخش ماسال شاندرمن (دهستانهای شاندرمن ماسال) تشکیل گردیده است. جمیع قراء شهرستان 155 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 78هزار تن است. زبان و مذهب: زبان مادری سکنۀ شهرستان به استثنای دهستان گیل دولاب که گیلگی است طالشی (زبان طالشی یکی از شعب فارسی است) ولی چون از طرفی بخلخال و از طرف دیگر به گیلان متصل است و با سکنۀ آن حدود معاشرت دارند بزبان ترکی و گیلکی آشنا هستند. مرکز شهرستان: طبق سازمان شفارود مرکز شهرستان بوده ولی چون خارج از راه شوسه و کنار دریا واقع شده چندی مرکز شهرستان به آبادی پونل و اخیراً به هشت پر منتقل شده است. راه شوسۀ اسفالتۀ بندر انزلی به آستارا تقریباً از وسط بخشهای رضوانده و مرکزی عبور می نماید، فقط بخش ماسال شاندرمن فاقد راه شوسه است.
محصولات: اراضی جلگۀ شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان است ولی از حیث برداشت محصولات بعلت ناسالم بودن هوا و در نتیجه ییلاق رفتن سکنه جز برنج و مختصر ابریشم محصولات دیگری ندارد. ولی نگاهداری اغنام و احشام قابل ملاحظه است و همه سال در فصل تابستان گله داران به ییلاق کوچ مینمایند. در اغلب آبادیهای شهرستان فقط چند تن برای آبیاری برنج و نگهبانی اماکن باقی میمانند.
ییلاق سکنه تقریباً سرچشمۀ رودخانه های مذکوربوده و تقریباً از ارتفاع 1200 متر بالا است، چشمه سارهای کوهستانی ییلاقات بهمان نام قراء قشلاقی نامیده میشود و برخی از قراء ییلاقی مانند آق اولر در گرگانرودو آق مسجد در طالشدولاب و غیره در زمستان چند خانوار سکنه دارند. در آبادیهای ساحلی زیر شعبات شیلات دائر است و در فصول مقتضی به صید ماهی میپردازند: شفارود، دنیاچال، سیاه چال، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، حویق، چلمه سرا. مراکز بازرگانی: در شهرستان طوالش مانند سایر نواحی گیلان همه هفته در روزهای معین در نقطه ای بازار عمومی دایر میگردد و زارعین محصولات خود را در آن بازار بفروش رسانیده و احتیاجات خودشان را از پیله وران سیار خریداری مینمایند. روزهای شنبه بازار ماسال و سه شنبه بازار پره سر، چهارشنبه بازار (بین رضوانده و ارده جان) ، پنجشنبه بازار (بین سید شرفشاه و رضوانده) ، جمعه بازار شاندرمن و بعلاوه در هشت پر، ناورودلیسار، خطبه سرا و حویق بازار دائمی وجود دارد. بخش مرکزی شهرستان طوالش از دهستان های گرگانرود، اسالم، لیسار، هره دشت تشکیل گردیده است. این بخش در قسمت شمالی شهرستان واقع شده. جمع قراء بخش 48 آبادی بزرگ وکوچک و جمعیت آن در حدود 40هزار تن است. خلاصۀ اطلاعات درباره بخشها و دهستانهای این شهرستان در جای خود شرح داده شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
غایت زمانه. گویند: لااتیک طوال الدهر (و یضم) و یقال طال طوالک و طیالک (بالکسر) ایضاً، ای عمرک او مکثک او غیبتک. (منتهی الارب). عمر، درنگ. (منتخب اللغات).
- طوال الدار، صحن دراز. (منتهی الارب).
- طوال الدهر، هرگز. هیچوقت
لغت نامه دهخدا
(طَوْ وا)
نیک دراز. (منتهی الارب). سخت دراز. بسیار دراز. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
دراز. (منتهی الارب).
- طوال الدهر. رجوع به طوال الدهر ذیل طوال شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
قی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
دهی است از دهستان راستوبی بخش سوادکوه شهرستان شاهی در 7هزارگزی جنوب ایستگاه پل سفید و یکهزارگزی شوسۀ شاهی تهران. کوهستانی و معتدل و مرطوب و مالاریائی. با150 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه تالار. محصول آن برنج و غلات و صیفی. شغل اهالی زراعت و تهیۀ زغال. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(طَ لِ)
جمع واژۀ طالب
لغت نامه دهخدا
(فَ لِ)
جمع واژۀ فالعه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ لِ)
جمع واژۀ طالقه. زن های وارسته از قید نکاح. رجوع به طالقه شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ لِ)
جمع واژۀ ظالع
لغت نامه دهخدا
(طُ نَ)
موضعی است، چاهی است. (منتهی الارب). موضعی است ببرقان و درآن چاهی است. قال ثعلب فی قول الحطیئه:
و فی کل ممسی لیله و معرس
خیال یوافی الرکب من ام معبد
فحیاک ودّ ما هداک لفتیه
و خوص باعلی ذی طواله هجّد.
نصر گوید: طواله چاهی است در دیار فزاره ازآن بنی مره و غطفان. شماخ گوید:
کلا یومی طوالهوصل اروی
ظنون ٌ آن مطّرح الظنون.
(از معجم البلدان).
- یوم طواله، از ایام عرب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
پشته ای است بمکه و بر آن خانه ها و مساکن اهل مکه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طُ وَ لِ)
آبشخوری است به صمان. و در کتاب نصر آمده که طویلع وادیی است در راه بصره به یمامه میان دوّ و صمان. و در جامع الغوری آن موضعی است به نجد. اعرابی در رثاء کسی گفته:
و ای ّ فتی ً ودّعت یوم طویلع
عشیه سلمنا علیه و سلما
رمی بصدور العیس منحرف الفلا
فلم یدر خلق بعدها این یمما
فیا جازی الفتیان بالنعم اجزه
بنعماه نعمی و اعف ان کان ظالما.
(از معجم البلدان)
نام آبی بنی تمیم و پس از ایشان ازآن بنی یربوع را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ لِ)
جمع واژۀ ضالع. رجوع به ضالع شود
لغت نامه دهخدا
(طَوْ وا لَ)
تأنیث طوّال. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جمع طالقه، هلیدگان (طلاق گرفتگان) خنک نه گرم و نه سرد جمع طالقه زنهای رسته از قید نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوالع
تصویر فوالع
جمع فالعه، سختی ها پتیار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والع
تصویر والع
دروغگوی، کذب عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوال
تصویر طوال
جمع طویل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع
تصویر طالع
بر آینده، صعود کننده، طلوع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع
تصویر طالع
((لِ))
طلوع کننده، بخت، اقبال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوال
تصویر طوال
((طَ وّ))
بسیار دراز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طالع
تصویر طالع
بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
اختر، اقبال، بخت، دولت، شانس، فال، هور
متضاد: ادبار، نصیب، قسمت، سرنوشت، برآینده
متضاد: افول کننده، آفل، طلوع کننده، شارق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طولانی بودن، طول
دیکشنری اردو به فارسی