جمع واژۀ طائفه: سلطان به دفع جمعی از طوائف افغانیان... مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 423). - طوائف (ملوک...) ، ملوک طوائف. عرب از ملوک طوائف، اشکانیان خواهد. - ، و نیز دوره ای از تاریخ اندلس را دورۀ ملوک طوایف خوانند. رجوع به ملوک الطوائف شود
جَمعِ واژۀ طائفه: سلطان به دفع جمعی از طوائف افغانیان... مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 423). - طوائف (ملوک...) ، ملوک طوائف. عرب از ملوک طوائف، اشکانیان خواهد. - ، و نیز دوره ای از تاریخ اندلس را دورۀ ملوک طوایف خوانند. رجوع به ملوک الطوائف شود
دور کعبه گشتن، گرد چیزی گشتن، پیرامون چیزی گشتن، دور زدن طواف نسا: از اعمال حج تمتع که پس از سعی میان صفا و مروه انجام می دهند و دو رکعت نماز می خوانند
دور کعبه گشتن، گرد چیزی گشتن، پیرامون چیزی گشتن، دور زدن طواف نسا: از اعمال حج تمتع که پس از سعی میان صفا و مروه انجام می دهند و دو رکعت نماز می خوانند
طوف. طوفان. تطواف. (منتهی الارب). گرد گشتن. گرد چیزی گشتن. (منتخب اللغات). گرد برآمدن. (تاج المصادر). گرد بر چیزی برآمدن. دور زدن. گردگردی. گشت. گرد درآمدن. (زوزنی). شوط. تحلس. گرد چیزی گشتن و گردیدن... وبا لفظ زدن و داشتن مستعمل. (آنندراج) : نوروز روز خرمی بیعدد بود روز طواف ساقی خورشیدخد بود. منوچهری. طوافی زد بر آن فیروزه گلشن میان گلشن آبی دید روشن. نظامی. ، بطرز خاص گرد خانه کعبه گشتن است. گرد و پیرامون کعبه گشتن. (منتهی الارب). طواف، از اعمال حج ّ است و در آن رعایت این امور: از حجر اسود آغاز کردن و خانه کعبه را در طرف چپ قرار دادن و هفت مرتبه دور زدن لازم است: گفت نی گفتمش به وقت طواف که دویدی به هروله چو ظلیم. ناصرخسرو. عاشقان اول طواف کعبۀ جان کرده اند پس طواف کعبۀ تن فرض فرمان دیده اند. خاقانی. در طواف کعبۀ جان ساکنان عرش را چون حلی ّ دلبران در رقص و افغان دیده اند. خاقانی. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: طواف در لغت گردش در اطراف چیزی است و شرعاً گردش در اطراف خانه کعبه است. و صاحب النهایه آرد: و چون طوف خواهد کردن (حجگزار) ابتدا از حجرالاسود کند و چون نزدیک رسد هر دو دست بردارد و حمد کند خدای تعالی را و ثنا گوید و صلوات فرستد بر پیغمبر (ص) و از خدای تعالی درخواهد تا از وی قبول کند و سنگ را در برگیرد و بوسه بر وی دهد، پس اگر نتواند دست درمالد، پس اگر نتواند به دست اشارت کند و بگوید امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاه اللهم تصدیقاً بکتابک تا به آخر دعا و پس طواف خانه کند هفت بارو در طواف بگوید: اللهم انی اسئلک باسمک الذی یمشی به علی طلل الماء کما یمشی به علی جدد الارض، تا آخر دعا و هر وقت که به دور کعبه میرسی صلوات میفرستی به پیغمبر (ص) و دعا همی گوئی و چون به پس کعبه رسی و آن مستجار است به پیش رکن یمانی در گردش هفتم دستها بر (دیوار) بگستری و رویت و شکمت بخانه بازنهی و بگوئی اللهم هذا البیت بیتک و العبد عبدک تا آخر دعا.پس اگر نتواند کردن بر وی چیزی نبود. اگر از آنجا بگذشته باشد و پس یادش آید که بدان جایگاه التزام نکرد بر وی نباشد بازپس گشتن و باید که ختم طواف بسنگ سیاه بکند همچنانکه ابتدا از آنجا کرد و مستحب است وی را که همه رکنها را در بر گیرد و مستحب تر در آنکه مؤکد است در بر گرفتن آن رکن است که حجر در وی است و از پس آن رکن یمانیست که با حال اختیار در بر گرفتن هر دو رکن ترک نکند و اگر کسی را دست بریده باشند سنگ در بر گیرد بدان جایگاه که بریده باشند، پس اگر از ارشنه بریده باشد به دست چپ استلام کند و باید که طواف خانه در میان مقام و خانه بود و از آنجا تجاوز نکند که اگر از مقام تجاوز کند یا دور شود از وی آن طواف چیزی نبود و باید که طواف بر ساکنی بود نه تیز رود و نه کند و اگر کسی شش بار کرده باشد و فراموش کرده باشد و بازگشته باشد باید که یکبار دیگر با آن مضاف کند و بر وی چیزی نبود و اگر یادش نیاید تا آنگاه که باز خانه آید بفرماید کسی را تا ازبهر وی یک طواف بکند و اگر یادش آیدکه وی طواف کمتر از هفت بار کرده است و در حال سعی یادش آید باید که بازگردد و طواف تمام بکند. اگر طواف چهار شوط یا بیشتر بوده باشد که اگر کمتر از آن بوده باشد طواف با سر باید گرفتن و پس با سر سعی آید و تمام کند و اگر کسی را در طواف شک اوفتد و نداند که چند کرده است شش یا هفت و وی در حال طواف بود اگر طواف وی فریضه بود با سر گیرد و اگر نافله بود بر آن کمتر بنا کند و بتمامی هفت کند و اگر شک وی پس از آن بود باز وی ننگرد و بر طواف بگذرد و حکم در آنکه کمتر از شش شوط بود چون شک افتد همان حکم است که گفتیم راست در آنکه چون طواف فریضه بود باز سر گیرد وگر طواف نافله بود بر کمتر بنا کند چنانکه گفتیم و اگر هشت باز طواف کند متعمداً بر وی باشد طواف با سر گرفتن و اگر بنسیان کرده شش بار دیگر با آن مضاف بکند و با وی چهار رکعت نماز کنددو رکعت چون از طواف فریضه بپردازد و از آنجا بصفا شود و سعی از میان صفا و مروه بکند و اگر کسی را در گردش هشتم یاد آید پیش از آنکه به رکن برسد که وی هفت بار طواف کرده است طواف ببرد پس اگر یادش نیاید تاآنکه بر رکن برسد که وی هفت بار طواف کرده است طواف ببرد پس اگر یادش نیاید تا آنکه بر رکن بگذرد بتمامی چهارده گردش کند چنانکه در پیش گفتیم و اگر کسی بشک افتد و نداند که هفت بار طواف کرده است یا هشت طواف ببرد و دو رکعت نماز بگزارد و بر وی چیزی نبود و اگر بشک افتد و نداند که شش کرده است یا هفت یا هشت طواف با سر گیرد تا بیقین داند که هفت کرده است و روانبود که دو طواف فریضه در هم پیوندد. و اما در نوافل باکی نبود اگرچه فاضلتر آنست که فصل کند از میان دو طواف بنمازی وگر در حال تقیه بود باکی نبود که در طواف چندانکه خواهد بپیوندد و اگر کسی بیشتر از هفت بار در طواف نافله بگردد فاضلتر آن بود وی را که بر طاق بگردد و بر جفت نگردد مثلاً که بر دو هفت بگردد باید که به سر هفت کند و اگر کسی بی وضو طواف کند یا جنب باشد اگر طواف فریضه باشد وضو بازکند یا غسل کندو طواف باز سر گیرد و اگر نافله بود غسل کند یا وضوو نماز کند و بر وی نبود طواف باز سر گرفتن و اگر کسی در طواف فریضه حدثی کند که وضو را بشکافد و از طواف بعضی کرده باشد اگر از نیمه درگذشته باشد وضو بازکند و باقی طواف تمام کند پس اگر حدث وی پیش از آن بود به نیمه رسد بر وی بود طواف با سر گرفتن و اگر کسی طواف فریضه کرد و نماز کرد و پس پیدا شود وی را که نه بر وضو بوده است وضو بازکند و طواف با سر گیرد واگر طواف نافله باشد وضو بازکند و نماز باز سر گیردو اگر کسی طواف دربرد بدانکه در خانه شود یا بحاجتی آن خویش با آن کسی بشود اگر از نیمه بگذشته باشد برآن بنا کند و اگر از نیمه نگذشته باشد و طواف فریضه بود طواف با سر گیرد و اگر نافله بود بر آن بنا کندبر همه حالی و اگر کسی در طواف بود و وقت نماز درآید که طواف برد و نماز کند و پس طواف تمام کند از آنجا که به وی رسیده بود و همچنین اگر کسی را در حال طواف وقت وتر بر وی تنگ شود و نزدیک فجر باشد یا فجر برآمده باشد وتر کند و نماز فجر کند و پس بنا کند بر طواف و هر آن بیماری که طهارت بتواند داشتن به وی طواف بکنند و از وی طواف نکنند پس اگر بیماری وی از آن بود که طهارت نتواند داشتن منتظر میباشند اگر به شود طواف کند وی بنفس خویش و اگر به نشود و ازبهر وی طواف کنند و وی دو رکعت نماز کند و روا بود وی را و اگر کسی چهار شوط طواف کرده باشد و پس بیمار شود منتظر میباشند یک روز یا دو روز اگر به شود طواف خویش تمام کند و اگر به نشود بفرماید تا کسی ازبهر وی هفت بار طواف کند و ازبهر خویش نیز نیت طواف کند روا بود از وی آن طواف و روا نبود مرد را که طواف کند و در جامۀ وی نجاستی بود پس اگر ندانسته باشد و در حال طواف بیند بازگردد و جامه بشوید و پس با سر طواف شود وتمام کند وگر پس از آن که از طواف بپرداخته باشد بداند آن طواف از وی جایز باشد و نماز با جامه پاکیزه کند و مکروه است سخن گفتن در حال طواف الا ذکر خدای تعالی و قرآن خواندن و اگر کسی طواف الزیاره فراموش کند تا آنکه باز خانه آید و اهلش را مواقعه کند واجب آیدبر وی اشتری و باز مکه شدن و قضاء طواف الزیاره کردن و اگر طواف النساء باشد و پس از آنکه باز خانه آمده باشد یادش آید روا بود که کسی را به نیابت خویش فرودآرد تا ازبهر وی طواف کند وگر مرگ وی را دریابد ولی وی ازبهر وی قضاء آن طواف کند و اگر کسی طواف خانه کند روا بود وی را که سعی را تأخیر کند تا پس یک ساعت و روا نبود که با فردا روز افکند و روا نبود از نخست سعی کردن و پس طواف که اگر کسی چنین کند بر وی بود که طواف کند و پس سعی میان مروه و صفا کند و اگر طواف خانه کند باری چند و پس فراموش کند و دربرد و سعی میان صفا و مروه بکند بر وی بود که طواف تمام بکندو بر وی نبود با سر گرفتنش پس اگر یادش آید که وی طواف تمام نکرده بود و بعضی سعی نکرده باشد سعی دربردو بازآید و طواف تمام کند و پس سعی تمام کند و آن کس که حج متمتع کند چون لبیک بحج بزد روا نبود که طواف کند و سعی کند الا از پس آنکه به منا شود و بهر دو موقف بایستد الا که پیری پیر بود که باز مکه نتواند آمدن یا بیماری بود یا زنی بود که از حیض ترسد و منع کند حیض وی را از طواف کردن آنگه باکی نبود ایشان راکه طواف حج و سعی از پیش کند اما مفرد و قارن را باکی نبود که هر دو طواف از پیش آنکه بعرفات آیند بکنند و اما روا نبود طواف زنان کردنش الا پس از آنکه از منا باز گردند با اختیار پس اگر آنجا ضرورتی بود که با مکه نتواند آمدن یا زنی بود که از حیض ترسد روا بود ایشان را طواف زنان از پیش کردن و پس به منا آیندو به موقفها بایستند و همه مناسکها بگذارند آنجا و هر جا که خواهند روند و روا نبود طواف زنان پیش سعی کردن که اگر کسی طواف زنان پیش از سعی کند بر وی بودبا سر گرفتن طواف زنان و اگر فراموش کرده باشد یا سهو افتاده باشد بر وی چیزی نبود و روا بود و باکی نبود که مرد معول خویش بر صاحب خویش بکند بر شمردن طواف و اگر بنفس خویش تولی آن کند فاضلتر بود و اگر هر دو بشک افتند در عدد طواف هر دو با سر گیرند و روا نبود مرد را که طواف کند و کلاهی برطله بر سر وی بود و مستحب است که مردم سیصدوشصت طواف کرده باشد بخانه و اگر نتواند سیصدوشصت شوطبکند پس اگر نتواند چندانکه تواند و خوار آید بر وی طواف کند و اگر کسی نذر کند که وی بهر دو دست و هر دو پای طواف بکند بر وی طواف لازم آید هفت بار ازبهر دو دست و هفت بار از هر دو پای و چون مردم از طواف بپردازد بمقام ابراهیم (ع) آید و دو رکعت نماز کند و در رکعت اول الحمد و قل هو اﷲ بخواند و در دوم الحمدو قل یا ایها الکافرون. و این هر دو رکعت فریضه است همچنانکه طواف راست و جایگاه مقام هم آنجاست که اکنون هست و اگر کسی دو رکعت فراموش کند یا نه بمقام دربکند و پس یادش آید باید که با مقام شود و دو رکعت کند و روا نبود این دو رکعت کردن بجز در مقام و اگر از مکه بیرون شده باشد و دو رکعت طواف را فراموش کرده باشد و ممکن باشد وی را باز مکه شدن با مکه شود و دو رکعت در مقام کند پس اگر ممکنش نبود با مکه شدن هر کجا که یادش آید نماز کند و بر وی چیزی نبود و اگربجایگاه مقام زحام بود باکی نبود که در پس مقام نماز کند پس اگر نتواند باکی نبود که در برابر مقام نماز کند و وقت دو رکعت طواف آن وقت است که از طواف بپرداخت هر وقت که بود اگر شب بود و اگر روز و اگر از پس نماز دیگر بود و چه از پس نماز بامداد الا که طواف نافله باشد اگر چنین باشد و از پس نماز بامداد طواف کرده باشد یا از پس نماز دیگر نماز و طواف با آنگه افکند که آفتاب برآمده باشد و از نماز دیگر با آنگه افکند که از نماز شام بپرداخته باشد و اگر کسی دو رکعت طواف را فراموش کرده باشد و مرگ وی را دریابد پیش از آنکه طواف کرده باشد بر وی باشد قضا کردن از وی. (از النهایۀ شیخ طوسی صص 157- 162)
طوف. طوفان. تطواف. (منتهی الارب). گرد گشتن. گرد چیزی گشتن. (منتخب اللغات). گرد برآمدن. (تاج المصادر). گرد بر چیزی برآمدن. دور زدن. گردگردی. گشت. گرد درآمدن. (زوزنی). شوط. تحلس. گرد چیزی گشتن و گردیدن... وبا لفظ زدن و داشتن مستعمل. (آنندراج) : نوروز روز خرمی بیعدد بود روز طواف ِ ساقی خورشیدخد بود. منوچهری. طوافی زد بر آن فیروزه گلشن میان گلشن آبی دید روشن. نظامی. ، بطرز خاص گرد خانه کعبه گشتن است. گرد و پیرامون کعبه گشتن. (منتهی الارب). طواف، از اعمال حج ّ است و در آن رعایت این امور: از حجر اسود آغاز کردن و خانه کعبه را در طرف چپ قرار دادن و هفت مرتبه دور زدن لازم است: گفت نی گفتمش به وقت طواف که دویدی به هروله چو ظلیم. ناصرخسرو. عاشقان اول طواف کعبۀ جان کرده اند پس طواف کعبۀ تن فرض فرمان دیده اند. خاقانی. در طواف کعبۀ جان ساکنان عرش را چون حلی ّ دلبران در رقص و افغان دیده اند. خاقانی. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: طواف در لغت گردش در اطراف چیزی است و شرعاً گردش در اطراف خانه کعبه است. و صاحب النهایه آرد: و چون طوف خواهد کردن (حجگزار) ابتدا از حجرالاسود کند و چون نزدیک رسد هر دو دست بردارد و حمد کند خدای تعالی را و ثنا گوید و صلوات فرستد بر پیغمبر (ص) و از خدای تعالی درخواهد تا از وی قبول کند و سنگ را در برگیرد و بوسه بر وی دهد، پس اگر نتواند دست درمالد، پس اگر نتواند به دست اشارت کند و بگوید امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاه اللهم تصدیقاً بکتابک تا به آخر دعا و پس طواف خانه کند هفت بارو در طواف بگوید: اللهم انی اسئلک باسمک الذی یمشی به علی طلل الماء کما یمشی به علی جدد الارض، تا آخر دعا و هر وقت که به دور کعبه میرسی صلوات میفرستی به پیغمبر (ص) و دعا همی گوئی و چون به پس کعبه رسی و آن مستجار است به پیش رکن یمانی در گردش هفتم دستها بر (دیوار) بگستری و رویت و شکمت بخانه بازنهی و بگوئی اللهم هذا البیت بیتک و العبد عبدک تا آخر دعا.پس اگر نتواند کردن بر وی چیزی نبود. اگر از آنجا بگذشته باشد و پس یادش آید که بدان جایگاه التزام نکرد بر وی نباشد بازپس گشتن و باید که ختم طواف بسنگ سیاه بکند همچنانکه ابتدا از آنجا کرد و مستحب است وی را که همه رکنها را در بر گیرد و مستحب تر در آنکه مؤکد است در بر گرفتن آن رکن است که حجر در وی است و از پس آن رکن یمانیست که با حال اختیار در بر گرفتن هر دو رکن ترک نکند و اگر کسی را دست بریده باشند سنگ در بر گیرد بدان جایگاه که بریده باشند، پس اگر از ارشنه بریده باشد به دست چپ استلام کُند و باید که طواف خانه در میان مقام و خانه بود و از آنجا تجاوز نکند که اگر از مقام تجاوز کند یا دور شود از وی آن طواف چیزی نبود و باید که طواف بر ساکنی بود نه تیز رود و نه کُند و اگر کسی شش بار کرده باشد و فراموش کرده باشد و بازگشته باشد باید که یکبار دیگر با آن مضاف کند و بر وی چیزی نبود و اگر یادش نیاید تا آنگاه که باز خانه آید بفرماید کسی را تا ازبهر وی یک طواف بکند و اگر یادش آیدکه وی طواف کمتر از هفت بار کرده است و در حال سعی یادش آید باید که بازگردد و طواف تمام بکند. اگر طواف چهار شوط یا بیشتر بوده باشد که اگر کمتر از آن بوده باشد طواف با سر باید گرفتن و پس با سر سعی آید و تمام کند و اگر کسی را در طواف شک اوفتد و نداند که چند کرده است شش یا هفت و وی در حال طواف بود اگر طواف وی فریضه بود با سر گیرد و اگر نافله بود بر آن کمتر بنا کند و بتمامی هفت کند و اگر شک وی پس از آن بود باز وی ننگرد و بر طواف بگذرد و حکم در آنکه کمتر از شش شوط بود چون شک افتد همان حکم است که گفتیم راست در آنکه چون طواف فریضه بود باز سر گیرد وگر طواف نافله بود بر کمتر بنا کند چنانکه گفتیم و اگر هشت باز طواف کند متعمداً بر وی باشد طواف با سر گرفتن و اگر بنسیان کرده شش بار دیگر با آن مضاف بکند و با وی چهار رکعت نماز کنددو رکعت چون از طواف فریضه بپردازد و از آنجا بصفا شود و سعی از میان صفا و مروه بکند و اگر کسی را در گردش هشتم یاد آید پیش از آنکه به رکن برسد که وی هفت بار طواف کرده است طواف ببرد پس اگر یادش نیاید تاآنکه بر رکن برسد که وی هفت بار طواف کرده است طواف ببرد پس اگر یادش نیاید تا آنکه بر رکن بگذرد بتمامی چهارده گردش کند چنانکه در پیش گفتیم و اگر کسی بشک افتد و نداند که هفت بار طواف کرده است یا هشت طواف ببرد و دو رکعت نماز بگزارد و بر وی چیزی نبود و اگر بشک افتد و نداند که شش کرده است یا هفت یا هشت طواف با سر گیرد تا بیقین داند که هفت کرده است و روانبود که دو طواف فریضه در هم پیوندد. و اما در نوافل باکی نبود اگرچه فاضلتر آنست که فصل کند از میان دو طواف بنمازی وگر در حال تقیه بود باکی نبود که در طواف چندانکه خواهد بپیوندد و اگر کسی بیشتر از هفت بار در طواف نافله بگردد فاضلتر آن بود وی را که بر طاق بگردد و بر جفت نگردد مثلاً که بر دو هفت بگردد باید که به سر هفت کند و اگر کسی بی وضو طواف کند یا جنب باشد اگر طواف فریضه باشد وضو بازکند یا غسل کندو طواف باز سر گیرد و اگر نافله بود غسل کند یا وضوو نماز کند و بر وی نبود طواف باز سر گرفتن و اگر کسی در طواف فریضه حدثی کند که وضو را بشکافد و از طواف بعضی کرده باشد اگر از نیمه درگذشته باشد وضو بازکند و باقی طواف تمام کند پس اگر حدث وی پیش از آن بود به نیمه رسد بر وی بود طواف با سر گرفتن و اگر کسی طواف فریضه کرد و نماز کرد و پس پیدا شود وی را که نه بر وضو بوده است وضو بازکند و طواف با سر گیرد واگر طواف نافله باشد وضو بازکند و نماز باز سر گیردو اگر کسی طواف دربرد بدانکه در خانه شود یا بحاجتی آن خویش با آن کسی بشود اگر از نیمه بگذشته باشد برآن بنا کند و اگر از نیمه نگذشته باشد و طواف فریضه بود طواف با سر گیرد و اگر نافله بود بر آن بنا کندبر همه حالی و اگر کسی در طواف بود و وقت نماز درآید که طواف برد و نماز کند و پس طواف تمام کند از آنجا که به وی رسیده بود و همچنین اگر کسی را در حال طواف وقت وتر بر وی تنگ شود و نزدیک فجر باشد یا فجر برآمده باشد وتر کند و نماز فجر کند و پس بنا کند بر طواف و هر آن بیماری که طهارت بتواند داشتن به وی طواف بکنند و از وی طواف نکنند پس اگر بیماری وی از آن بود که طهارت نتواند داشتن منتظر میباشند اگر به شود طواف کند وی بنفس خویش و اگر به نشود و ازبهر وی طواف کنند و وی دو رکعت نماز کند و روا بود وی را و اگر کسی چهار شوط طواف کرده باشد و پس بیمار شود منتظر میباشند یک روز یا دو روز اگر به شود طواف خویش تمام کند و اگر به نشود بفرماید تا کسی ازبهر وی هفت بار طواف کند و ازبهر خویش نیز نیت طواف کند روا بود از وی آن طواف و روا نبود مرد را که طواف کند و در جامۀ وی نجاستی بود پس اگر ندانسته باشد و در حال طواف بیند بازگردد و جامه بشوید و پس با سر طواف شود وتمام کند وگر پس از آن که از طواف بپرداخته باشد بداند آن طواف از وی جایز باشد و نماز با جامه پاکیزه کند و مکروه است سخن گفتن در حال طواف الا ذکر خدای تعالی و قرآن خواندن و اگر کسی طواف الزیاره فراموش کند تا آنکه باز خانه آید و اهلش را مواقعه کند واجب آیدبر وی اشتری و باز مکه شدن و قضاء طواف الزیاره کردن و اگر طواف النساء باشد و پس از آنکه باز خانه آمده باشد یادش آید روا بود که کسی را به نیابت خویش فرودآرد تا ازبهر وی طواف کند وگر مرگ وی را دریابد ولی وی ازبهر وی قضاء آن طواف کند و اگر کسی طواف خانه کند روا بود وی را که سعی را تأخیر کند تا پس یک ساعت و روا نبود که با فردا روز افکند و روا نبود از نخست سعی کردن و پس طواف که اگر کسی چنین کند بر وی بود که طواف کند و پس سعی میان مروه و صفا کند و اگر طواف خانه کند باری چند و پس فراموش کند و دربرد و سعی میان صفا و مروه بکند بر وی بود که طواف تمام بکندو بر وی نبود با سر گرفتنش پس اگر یادش آید که وی طواف تمام نکرده بود و بعضی سعی نکرده باشد سعی دربردو بازآید و طواف تمام کند و پس سعی تمام کند و آن کس که حج متمتع کند چون لبیک بحج بزد روا نبود که طواف کند و سعی کند الا از پس آنکه به منا شود و بهر دو موقف بایستد الا که پیری پیر بود که باز مکه نتواند آمدن یا بیماری بود یا زنی بود که از حیض ترسد و منع کند حیض وی را از طواف کردن آنگه باکی نبود ایشان راکه طواف حج و سعی از پیش کند اما مفرد و قارن را باکی نبود که هر دو طواف از پیش آنکه بعرفات آیند بکنند و اما روا نبود طواف زنان کردنش الا پس از آنکه از منا باز گردند با اختیار پس اگر آنجا ضرورتی بود که با مکه نتواند آمدن یا زنی بود که از حیض ترسد روا بود ایشان را طواف زنان از پیش کردن و پس به منا آیندو به موقفها بایستند و همه مناسکها بگذارند آنجا و هر جا که خواهند روند و روا نبود طواف زنان پیش سعی کردن که اگر کسی طواف زنان پیش از سعی کند بر وی بودبا سر گرفتن طواف زنان و اگر فراموش کرده باشد یا سهو افتاده باشد بر وی چیزی نبود و روا بود و باکی نبود که مرد معول خویش بر صاحب خویش بکند بر شمردن طواف و اگر بنفس خویش تولی آن کند فاضلتر بود و اگر هر دو بشک افتند در عدد طواف هر دو با سر گیرند و روا نبود مرد را که طواف کند و کلاهی برطله بر سر وی بود و مستحب است که مردم سیصدوشصت طواف کرده باشد بخانه و اگر نتواند سیصدوشصت شوطبکند پس اگر نتواند چندانکه تواند و خوار آید بر وی طواف کند و اگر کسی نذر کند که وی بهر دو دست و هر دو پای طواف بکند بر وی طواف لازم آید هفت بار ازبهر دو دست و هفت بار از هر دو پای و چون مردم از طواف بپردازد بمقام ابراهیم (ع) آید و دو رکعت نماز کند و در رکعت اول الحمد و قل هو اﷲ بخواند و در دوم الحمدو قل یا ایها الکافرون. و این هر دو رکعت فریضه است همچنانکه طواف راست و جایگاه مقام هم آنجاست که اکنون هست و اگر کسی دو رکعت فراموش کند یا نه بمقام دربکند و پس یادش آید باید که با مقام شود و دو رکعت کند و روا نبود این دو رکعت کردن بجز در مقام و اگر از مکه بیرون شده باشد و دو رکعت طواف را فراموش کرده باشد و ممکن باشد وی را باز مکه شدن با مکه شود و دو رکعت در مقام کند پس اگر ممکنش نبود با مکه شدن هر کجا که یادش آید نماز کند و بر وی چیزی نبود و اگربجایگاه مقام زحام بود باکی نبود که در پس مقام نماز کند پس اگر نتواند باکی نبود که در برابر مقام نماز کند و وقت دو رکعت طواف آن وقت است که از طواف بپرداخت هر وقت که بود اگر شب بود و اگر روز و اگر از پس نماز دیگر بود و چه از پس نماز بامداد الا که طواف نافله باشد اگر چنین باشد و از پس نماز بامداد طواف کرده باشد یا از پس نماز دیگر نماز و طواف با آنگه افکند که آفتاب برآمده باشد و از نماز دیگر با آنگه افکند که از نماز شام بپرداخته باشد و اگر کسی دو رکعت طواف را فراموش کرده باشد و مرگ وی را دریابد پیش از آنکه طواف کرده باشد بر وی باشد قضا کردن از وی. (از النهایۀ شیخ طوسی صص 157- 162)
طوائف. جمع واژۀ طایفه. رجوع به طایفه شود. - طوایف پشتکوه، از ایلات کرد ایران و از طوایف متعدد ترکیب یافته است. جمعیت آن چهل هزار خانوار که محل سکونتشان جنوب کرمانشاه، رود خانه سیمره دزفول، بین النهرین است. در منطقۀ این طوایف جنگلهای بلوط انبوه یافت میشود. و رجوع به پشتکوه شود. - طوایف فارس، ییلاق آنها در کوه نارو میانه و بلوک میمند و فرابا و صیمکان و میمند است. زندگانی آنها از گوسفند و بز و خر است. و رجوع به فارس شود
طوائف. جَمعِ واژۀ طایفه. رجوع به طایفه شود. - طوایف پشتکوه، از ایلات کرد ایران و از طوایف متعدد ترکیب یافته است. جمعیت آن چهل هزار خانوار که محل سکونتشان جنوب کرمانشاه، رود خانه سیمره دزفول، بین النهرین است. در منطقۀ این طوایف جنگلهای بلوط انبوه یافت میشود. و رجوع به پشتکوه شود. - طوایف فارس، ییلاق آنها در کوه نارو میانه و بلوک میمند و فرابا و صیمکان و میمند است. زندگانی آنها از گوسفند و بز و خر است. و رجوع به فارس شود
ابن غلاق (متوفی بسال 58 هجری قمری). از زعماء خوارج ببصره و مردی شجاع و پاکیزه و پرهیزگار بود. وی با هفتاد کس از بنی عبدالقیس بر عبیدالله بن زیاد خروج کرد، عبیدالله کسان بمقاتلۀ وی گماشت و طواف ظفر یافت و ببصره درآمد و با مردم آنجا ولشکریان بجنگ برخاست و سپس آنکه بیشتر یارانش کشته شدند، مقتول و مصلوب گشت. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 352) ذوالطواف، وائل حضرمی است. (منتهی الارب)
ابن غلاق (متوفی بسال 58 هجری قمری). از زعماء خوارج ببصره و مردی شجاع و پاکیزه و پرهیزگار بود. وی با هفتاد کس از بنی عبدالقیس بر عبیدالله بن زیاد خروج کرد، عبیدالله کسان بمقاتلۀ وی گماشت و طواف ظفر یافت و ببصره درآمد و با مردم آنجا ولشکریان بجنگ برخاست و سپس ِ آنکه بیشتر یارانش کشته شدند، مقتول و مصلوب گشت. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 352) ذوالطواف، وائل حضرمی است. (منتهی الارب)
خادم که بنرمی و عنایت خدمت کند. (منتهی الارب). خادم که بمهربانی خدمت کند، بسیار طوف کننده. (منتخب اللغات). طوف زن: زهی هوا را طواف و چرخ را مساح که جسم تو ز بخار است و پرّ تو ز ریاح. مسعودسعد (در صفت ابر). ، دوره گرد. آنکه میوه و بقول و تره در کوی و برزن گرداند فروختن را: مرد سخن ویست بتحقیق و ما همه طواف ریش و سبلت و حمال خایگان. سوزنی. - طواف سرکش، شخصی را گویند که میوه و امثال آن را بر سرگرفته گرد کوچه و بازار بگرداند و بفروشد، و عسس و شبرو را نیز گویند و بمعنی دزد و راهزن هم آمده است. (برهان). ، آب غالب و بسیار. (منتهی الارب)
خادم که بنرمی و عنایت خدمت کند. (منتهی الارب). خادم که بمهربانی خدمت کند، بسیار طوف کننده. (منتخب اللغات). طوف زن: زهی هوا را طواف و چرخ را مساح که جسم تو ز بخار است و پرّ تو ز ریاح. مسعودسعد (در صفت ابر). ، دوره گرد. آنکه میوه و بُقول و تره در کوی و برزن گرداند فروختن را: مرد سخن ویست بتحقیق و ما همه طواف ریش و سبلت و حمال خایگان. سوزنی. - طواف ِ سرکش، شخصی را گویند که میوه و امثال آن را بر سرگرفته گرد کوچه و بازار بگرداند و بفروشد، و عسس و شبرو را نیز گویند و بمعنی دزد و راهزن هم آمده است. (برهان). ، آب غالب و بسیار. (منتهی الارب)
نام شهر و بلاد ثقیف در وادئی که ابتداء آن از لقیم و انتهاء آن تا وهط که دو ده اند باشد. وجه تسمیۀ آن بطائف آن است که طواف کرده است بر آب در طوفان. یا آنکه جبرئیل علیه السلام آن را طواف داده است بر خانه کعبه. یا آنکه طائف قبلاً در ناحیۀ شامات بوده و بعداً به مشیت الهی به حجاز نقل شد بر حسب دعای حضرت ابراهیم علیه السلام. یا برای آنکه مردی از طایفۀ صدف خونی کرد در حضرموت و به وج فرار کردو با مسعودتن معتب هم عهد گردید و چون مالدار بود، گفت آیا مایل هستید برای شما طوفی بنا کنم که شما را از زیان تازیان پناه باشد. گفتند آری. سپس طوف را بنا کرد و آن عبارت است از دیواری که محیط به اوست. (نقل به معنی از منتهی الارب). شهرکی است خرد بعربستان بر دامن کوه. و از وی ادیم خیزد. (حدود العالم). نام محل و شهری در حجاز، در قسمت شرقی مکه: ز پرمایه چیزی که آید به دست ز روم و ز طائف همه هرچه هست. فردوسی. و رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 7240، 246، 254، 261، 295، 305، 479 و تاریخ سیستان ص 71 شود. از بلاد حجاز. و مقام عشیرۀ ثقیف و دوازده فرسنگ تا مکۀ معظمه فاصله دارد. این شهر عبارت است از دو محله. یکی بنام طائف ثقیف و دیگری بنام وهط. ما بین دو محلۀ نامبرده رودی جاری است که محل شست و شوی چرم است. در قدیم این شهر را وج ّ می نامیدند. پس از آنکه در اطراف آن حصار کشیدند طائف نامیده شد. ناحیه ای است دارای خرمابن و رز و مزارع ورودها. در پشت کوه غزوان و این ناحیت را پشته ای است بمسافت یکروزه راه برای کسی که عازم مکه باشد و برای بازگردندگان از مکه نصف روز. فراخنای این پشته طوری است که سه شتر با بار از آن گذرد. (مراصد الاطلاع) : سیاره درآهنگ او حیران ز بس نیرنگ او در تاختن فرسنگ او از حد طائف تاختن. امیر معزی. مدار مکه بر ارتفاعات طائف است و طائف نزدیک کوه غزوان افتاده است و بر آن کوه برف و یخ میباشد و در ملک عرب (برف در) غیر آنجا نبود. و هوای طائف بسبب آن کوه خوش است. و اثمارش نیکوو بسیار است. (نزهه القلوب ص 2)
نام شهر و بلاد ثقیف در وادئی که ابتداء آن از لقیم و انتهاء آن تا وهط که دو ده اند باشد. وجه تسمیۀ آن بطائف آن است که طواف کرده است بر آب در طوفان. یا آنکه جبرئیل علیه السلام آن را طواف داده است بر خانه کعبه. یا آنکه طائف قبلاً در ناحیۀ شامات بوده و بعداً به مشیت الهی به حجاز نقل شد بر حسب دعای حضرت ابراهیم علیه السلام. یا برای آنکه مردی از طایفۀ صدف خونی کرد در حضرموت و به وج فرار کردو با مسعودتن معتب هم عهد گردید و چون مالدار بود، گفت آیا مایل هستید برای شما طوفی بنا کنم که شما را از زیان تازیان پناه باشد. گفتند آری. سپس طوف را بنا کرد و آن عبارت است از دیواری که محیط به اوست. (نقل به معنی از منتهی الارب). شهرکی است خرد بعربستان بر دامن کوه. و از وی ادیم خیزد. (حدود العالم). نام محل و شهری در حجاز، در قسمت شرقی مکه: ز پرمایه چیزی که آید به دست ز روم و ز طائف همه هرچه هست. فردوسی. و رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 7240، 246، 254، 261، 295، 305، 479 و تاریخ سیستان ص 71 شود. از بلاد حجاز. و مقام عشیرۀ ثقیف و دوازده فرسنگ تا مکۀ معظمه فاصله دارد. این شهر عبارت است از دو محله. یکی بنام طائف ثقیف و دیگری بنام وهط. ما بین دو محلۀ نامبرده رودی جاری است که محل شست و شوی چرم است. در قدیم این شهر را وج ّ می نامیدند. پس از آنکه در اطراف آن حصار کشیدند طائف نامیده شد. ناحیه ای است دارای خرمابن و رز و مزارع ورودها. در پشت کوه غزوان و این ناحیت را پشته ای است بمسافت یکروزه راه برای کسی که عازم مکه باشد و برای بازگردندگان از مکه نصف روز. فراخنای این پشته طوری است که سه شتر با بار از آن گذرد. (مراصد الاطلاع) : سیاره درآهنگ او حیران ز بس نیرنگ او در تاختن فرسنگ او از حد طائف تاختن. امیر معزی. مدار مکه بر ارتفاعات طائف است و طائف نزدیک کوه غزوان افتاده است و بر آن کوه برف و یخ میباشد و در ملک عرب (برف در) غیر آنجا نبود. و هوای طائف بسبب آن کوه خوش است. و اثمارش نیکوو بسیار است. (نزهه القلوب ص 2)
پاسبان شب. عسس. شبگرد. (منتهی الارب) ، خانه کمان که مابین گوشه و ابهر است و یا نزدیک عظم ذراع از کبد قوس. (تاج العروس) (منتهی الارب) ، گاو نر که نزدیک طرف خرمن باشد، سنگ از کوه بیرون جسته، خادم که بنرمی و عنایت خدمت کند. (منتهی الارب) ، طوف کننده. (آنندراج) ، خیال که در خواب کنند، وسوسه، خشم. (آنندراج) (منتهی الارب)
پاسبان شب. عسس. شبگرد. (منتهی الارب) ، خانه کمان که مابین گوشه و ابهر است و یا نزدیک عظم ذراع از کبد قوس. (تاج العروس) (منتهی الارب) ، گاو نر که نزدیک طرف خرمن باشد، سنگ از کوه بیرون جسته، خادم که بنرمی و عنایت خدمت کند. (منتهی الارب) ، طوف کننده. (آنندراج) ، خیال که در خواب کنند، وسوسه، خشم. (آنندراج) (منتهی الارب)
جمع واژۀ طارف، چشمها، گویند: لاتراه الطوارف. (منتهی الارب). چشمان. (منتخب اللغات) ، دد که برباید شکار را، خیمه و خرگاه دامنها درواکرده جهت نگریستن ماوراء آن. (منتهی الارب). خیمه که دامن او برداشته شود تا بیرون نظر کرده شود. (منتخب اللغات)
جَمعِ واژۀ طارف، چشمها، گویند: لاتراه الطوارف. (منتهی الارب). چشمان. (منتخب اللغات) ، دد که برباید شکار را، خیمه و خرگاه دامنها درواکرده جهت نگریستن ماوراء آن. (منتهی الارب). خیمه که دامن او برداشته شود تا بیرون نظر کرده شود. (منتخب اللغات)
طرایف. جمع واژۀ طریفه. چیزهای لطیف و خوش. (آنندراج) ، مالهای نو. (آنندراج) : بپذرفت چیزی که آورده بود طرائف بد و بدره و برده بود. فردوسی. ز چیزی که باشد طرائف بچین ز زرینه و اسب و تیغ و نگین. فردوسی. - طرائف حدیث، برگزیده های آن
طرایف. جَمعِ واژۀ طریفه. چیزهای لطیف و خوش. (آنندراج) ، مالهای نو. (آنندراج) : بپذرفت چیزی که آورده بود طرائف بد و بدره و برده بود. فردوسی. ز چیزی که باشد طرائف بچین ز زرینه و اسب و تیغ و نگین. فردوسی. - طرائف ِ حدیث، برگزیده های آن
بلادی است نزدیک اعلام صبح، و آن چندکوه است متساوی و مقابل یکدیگر. (منتهی الارب) (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 38). و در اشعار فرزدق ذکر آن کوهها بیامده است. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 38)
بلادی است نزدیک اعلام صبح، و آن چندکوه است متساوی و مقابل یکدیگر. (منتهی الارب) (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 38). و در اشعار فرزدق ذکر آن کوهها بیامده است. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 38)
جمع طارف، نو یافته ها به گونه رمن چشم ها نوآوری ها هوشساخته ها جمع طارف، چشمها، ددان که شکار را بربایند، خیمه ها و خرگاههای دامن وا کرده جهت نگریستن ماورا آن
جمع طارف، نو یافته ها به گونه رمن چشم ها نوآوری ها هوشساخته ها جمع طارف، چشمها، ددان که شکار را بربایند، خیمه ها و خرگاههای دامن وا کرده جهت نگریستن ماورا آن