جدول جو
جدول جو

معنی طهیله - جستجوی لغت در جدول جو

طهیله
(حَ)
ترۀ طهله خوردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طویله
تصویر طویله
جای نگهداری چهارپایان، ریسمانی که پای چهارپایان را به آن می بستند، رشتۀ گردن بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل، وسیع، گسترده، زیاد، فایده، سود
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لِ)
بر وزن و معنی حیله باشد، و کلمه نیک را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
نام بزی که زالی را بود که دوشنده اگر بر وی سختی کردی شیر دادی و الا سرون زدی. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَیْ یِ لَ)
طیله الریح، باد نیّحه، مقابل باد نسیجه. رجوع به ’نیّحه’ و ’نسیجه’ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
عمر. زندگانی، غیبت، درنگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ)
گیاه اندک، تره ای است نازک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ هََ یْ یَ)
دختر عبدشمس بن سعد از طائفۀ تمیم عدنانیه یا جاهلیه است از ابناء عدنانیه که به ’بنوطهیه’ معروفند و نسبت به وی طهوی بسکون هاء میباشد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 452)
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ /لِ)
نوعی از خیمه. (غیاث) (آنندراج) ، اسم طعامی مصنوعی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ / لِ)
پوست درختی است نازک و تنک مانند شیطرج، و آن را در دواها به کار برند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کهیلا و کهیله اسم هندی سلیخه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
جایی است. (منتهی الارب). جایی است در بلاد تمیم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
فهیره. (از آنندراج). رجوع به فهیره شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ رَ)
دهی از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون در 64 هزارگزی خاور فهلیان و دامنۀ خاوری کوه طویله. معتدل و مالاریائی با 280 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و قالی بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
رفتن در شهرها. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَفْف)
خوردن نان ارزن را و مداومت کردن بر آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ لَ)
تأنیث طهمل. ج، طهامل
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
بزغاله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یِ لَ)
تأنیث طایل. رجوع به طایل و طائله شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
زن گران کابین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بهیره. (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بهیره شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ترس و کار هولناک. (منتهی الارب). مخافه و ترس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طهله
تصویر طهله
گیاه اندک، تره نازک، تیرگی و تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویله
تصویر طویله
جای بستن چهار پایان، اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیله
تصویر طبیله
مونث طبلی، جامه یمینی یا مصری موشی که بر آن طبل منقوش است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل جمع طوایل (طوائل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویله
تصویر طویله
((طَ لِ))
مؤنث طویل، زن دراز بالا، ریسمانی که با آن پای ستور را ببندند، در فارسی به معنی اصطبل
فرهنگ فارسی معین
آخور، آغل، اسطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، ستورگاه، رسن، رشته، سمط
فرهنگ واژه مترادف متضاد