دل، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نیط، (از بحر الجواهر)، فؤاد، (از بحر الجواهر) (اقرب الموارد) (از متن اللغه)، آنچه بدان چیزی آویزند، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، معلق هر چیزی، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، گویند نیاطالقوس و القربه، (از منتهی الارب)، جای آویختن کمان و مشک آب، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، عروه، (متن اللغه)، رگ دل، (مهذب الاسماء)، رگی از پشت که دل به وی آویخته است، (دهار)، رگی است کلفت و صلب که بدان دل در رگ وتین آویخته است، (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)، رگی که از وتین به قلب متصل است و اگر پاره شود صاحبش می میرد، (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)، ج، انوطه، انواط، نوط، رگی است در پشت زیر دو تندی پشت، (منتهی الارب)، رگ مستبطن صلب در زیر پشت، (ناظم الاطباء) (از متن اللغه)، و آن را عرق النائط گویند، (از متن اللغه)، رجوع به نائط شود، ج، انواطه، نوط، بیابان دورکشنده و دوری راه دشت گویا آویخته است به دشت دیگر، (منتهی الارب)، دشت و بیابانی که راه وی دور باشد که گویا به دشت دیگری پیوسته است، (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)، جمع واژۀ نوط، رجوع به نوط شود، آویختن و معلق کردن چیزی را، نوط، (از اقرب الموارد) (از المنجد)، و رجوع به نوط شود، دو ستاره است که در میان آنها قلب عقرب واقع است، (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
دل، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نیط، (از بحر الجواهر)، فؤاد، (از بحر الجواهر) (اقرب الموارد) (از متن اللغه)، آنچه بدان چیزی آویزند، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، معلق هر چیزی، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، گویند نیاطالقوس و القربه، (از منتهی الارب)، جای آویختن کمان و مشک آب، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، عروه، (متن اللغه)، رگ دل، (مهذب الاسماء)، رگی از پشت که دل به وی آویخته است، (دهار)، رگی است کلفت و صلب که بدان دل در رگ وتین آویخته است، (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)، رگی که از وتین به قلب متصل است و اگر پاره شود صاحبش می میرد، (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)، ج، انوطه، انواط، نوط، رگی است در پشت زیر دو تندی پشت، (منتهی الارب)، رگ مستبطن صلب در زیر پشت، (ناظم الاطباء) (از متن اللغه)، و آن را عرق النائط گویند، (از متن اللغه)، رجوع به نائط شود، ج، انواطه، نوط، بیابان دورکشنده و دوری راه دشت گویا آویخته است به دشت دیگر، (منتهی الارب)، دشت و بیابانی که راه وی دور باشد که گویا به دشت دیگری پیوسته است، (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)، جَمعِ واژۀ نوط، رجوع به نَوط شود، آویختن و معلق کردن چیزی را، نَوط، (از اقرب الموارد) (از المنجد)، و رجوع به نَوط شود، دو ستاره است که در میان آنها قلب عقرب واقع است، (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)