جدول جو
جدول جو

معنی طنس - جستجوی لغت در جدول جو

طنس(طَ نَ)
تاریکی سخت تاریک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوس
تصویر طوس
(پسرانه)
فرزند نوذر پادشاه پیشدادی ملقب به زرینه کفش، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انس
تصویر انس
خو گرفتن به همنشینی با کسی، خوگرفتگی، همخویی، همدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنس
تصویر فنس
سازه ای برای ایجاد حصار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنس
تصویر جنس
مفرد واژۀ اجناس، کالا، متاع، ماهیت یا کیفیت بنیادی، گروهی با ویژگی های مشترک، در علم زیست شناسی از واحدهای رده بندی جانوران و گیاهان، شامل چند گونه و بخشی از یک تیره، جمع اجناس، در علم منطق هر کلی ای که شامل انواع متعدد باشد، مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است، نژاد، نسل، نوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمس
تصویر طمس
غیب کردن، ناپدید کردن، محو کردن، هلاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنس
تصویر پنس
سکه ای از اجزای پوند، به ارزش یک سنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انس
تصویر انس
کسی که به او انس گرفته شود، گروه بسیار، مردم و قبیله که در یک جا مقیم باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنس
تصویر دنس
نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
پاک شد که زدوده نامه ای که نوشته آن را بزدایند و دگر باره برآن نویسند، سیاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنس
تصویر کنس
کسی که از خرج کردن پول خودداری میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنس
تصویر قنس
هراشک (قی اندک)، راسن از گیاهان بزرگ نژادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنس
تصویر فنس
نیاز کشنده انگلیسی دیواره پر چین
فرهنگ لغت هوشیار
وریشک گونه ای شاهین که پای کلفت دارد، ماده شتر نیرومند، خم دادن چوب، جمع عانس، دختران ترشیده پیاپی نگریستن در آیینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیس
تصویر طیس
بسیار فراوان چون خاک و خاشاک و مور و پشه
فرهنگ لغت هوشیار
چادرسیاه، پاک کردن نوشته را، زدودن، به زندان افتادن، کور گردیدن، تیز دادن گوزیدن نوشته زدوده، جامه ریمناک، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
ناپدید شدن ناپدیدی، ناپدید کردن، از بیخ بر کندن، کور کردن، زابزدایی زبانزد سوفیانه زدایش همه زاب ها (طفات) در شیفتگی به فروزه های خدایی ناپدید کردن ناپیدا کردن، هلاک کردن، ناپیدا شدن، دور نگریستن، دوری گزیدن، رفتن همه صفات بشریت در صفات انوار ربوبیت، یکی از زحافات عروض فارسی و آن چنانست که از فاع لاتن مفروق الوتد پس از اسقاط هر دو سبب عین نیز ساقط گردد فا بماند
فرهنگ لغت هوشیار
بند چادر، پی (عصب)، دوال کمان، رگه برگ چادر دامیک (مشبک) ریسمان خیمه، میخ، جمع اطناب طنبه، دوال که به زه بندند سپس بر آن چوبک پیچند، پی اعلای سینه، یخ و عروق درخت، عصب بدن
فرهنگ لغت هوشیار
طعنه، افسوس کردن، آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنز که میگفتند، باز راند
فرهنگ لغت هوشیار
خوبی و تازگی چهره بعد از بیماری دوام و همیشگی چیزی، داروئی که برای حفظ آشامیده شود، بپوشانیدن نام سابق شهر مشهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طخس
تصویر طخس
بن بیخ
فرهنگ لغت هوشیار
مهره ای است استخوانی مکعب که در شش طرف آن نقطه هائی از یک تا شش دارد که در بازی بکار میرود کچلی، بی مو بودن سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنس
تصویر رنس
سوسن ژاپنی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبس
تصویر طبس
پارسی تازی گشته تبس تبرس شهری در خراسان گرگ سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعس
تصویر طعس
فسوس، فسوس کردن، ریشخند کردن گادن زن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفس
تصویر طفس
گاییدن زن را چرکینی چرکین شدن پلید ناپاک، چرک، ریمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنس
تصویر آنس
خو گرفته، خو گیرنده، مانوس خو گرفته، خو گیرنده، مانوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنس
تصویر پنس
انبر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که شامل انواع متعدده باشد مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است و شامل انواع باشد و نوع شامل اصناف و صنف شامل افراد، بمعنی کالا و متاع هم میگویند منجمد شدن آب منجمد شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ننس
تصویر ننس
ممسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنس
تصویر جنس
کالا، ژاد، گینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنس
تصویر آنس
خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انس
تصویر انس
خو گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طوس
تصویر طوس
توس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنس
تصویر کنس
خسیس
فرهنگ واژه فارسی سره