نام مملکتی در شمال چین. (ناظم الاطباء). ماچین. مهاچین. (یادداشت مرحوم دهخدا). چین جنوبی که ماچین نیز خوانده می شد در مقابل ختای یعنی چین شمالی. (از تاریخ مغول ص 153 و 161). عبارت است از چین جنوبی که آن را ماچین و مهاچین یعنی چین بزرگ و مغولان ننکیاس گویند. (حاشیۀ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 186) : گردونی چند بالش می بیند که به خزانه می برند از فتح شهری در منزی. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 186). چون معلوم شد که از اقلیم ختای منزی که اقصای ختای است از طاعت منزه اند و ازایلی بر کرانه. (جهانگشای جوینی ایضاً ص 211). به اطلاع اطباء ما آن را ’شاه خلق’ گویند به زبان منزی و ختایی ’چه’ گویند. (کتاب الاخبار و الاّثار رشیدالدین فضل اﷲ از سبک شناسی ج 3 ص 177). در آن وقت چون منکوقاآن به فتح ممالک منزی مشغول شد. (جامعالتواریخ رشیدی)
نام مملکتی در شمال چین. (ناظم الاطباء). ماچین. مهاچین. (یادداشت مرحوم دهخدا). چین جنوبی که ماچین نیز خوانده می شد در مقابل ختای یعنی چین شمالی. (از تاریخ مغول ص 153 و 161). عبارت است از چین جنوبی که آن را ماچین و مهاچین یعنی چین بزرگ و مغولان ننکیاس گویند. (حاشیۀ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 186) : گردونی چند بالش می بیند که به خزانه می برند از فتح شهری در منزی. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 186). چون معلوم شد که از اقلیم ختای منزی که اقصای ختای است از طاعت منزه اند و ازایلی بر کرانه. (جهانگشای جوینی ایضاً ص 211). به اطلاع اطباء ما آن را ’شاه خلق’ گویند به زبان منزی و ختایی ’چه’ گویند. (کتاب الاخبار و الاَّثار رشیدالدین فضل اﷲ از سبک شناسی ج 3 ص 177). در آن وقت چون منکوقاآن به فتح ممالک منزی مشغول شد. (جامعالتواریخ رشیدی)
منسوب به عنزه بن اسد بن ربیعه بن نزار بن معدبن عدنان که حیی است از ربیعه. (از اللباب فی تهذیب الانساب). - لاأفعل کذا حتی یؤوب العنزی، فلان کار را انجام نمیدهم تا عنزی بازگردد، یعنی آن کار را هرگز انجام نمیدهم. و عنزی مردی بود از بنی عنزه که برای چیدن قرظ (برگ درخت سلم) رفت و بازنگشت. (از اقرب الموارد). رجوع به قارظ عنزی و قارظان شود
منسوب به عنزه بن اسد بن ربیعه بن نزار بن معدبن عدنان که حیی است از ربیعه. (از اللباب فی تهذیب الانساب). - لاأفعل کذا حتی یؤوب العنزی، فلان کار را انجام نمیدهم تا عنزی بازگردد، یعنی آن کار را هرگز انجام نمیدهم. و عنزی مردی بود از بنی عنزه که برای چیدن قرظ (برگ درخت سلم) رفت و بازنگشت. (از اقرب الموارد). رجوع به قارظ عنزی و قارظان شود
طنابی. ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج). بادغر. (صحاح الفرس). بادغرد. (صحاح الفرس) : به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45). ز اطلس فلکم پردۀ در طنبیست زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست. نظام قاری (دیوان البسه). به رخت خانه قاری خرام و زینت بین که متکای مهش گرد بالش طنبیست. نظام قاری (دیوان البسه). و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفۀ بزرگ ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. (تاریخ جدید یزد). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفتۀ مولانا مشارالیه نوشته. (تاریخ جدید یزد). و هم متقارب این خانه، خانه دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است. (تاریخ جدید یزد). سنجر کاشی راست: فتاد برف بخاری سبک برافروزیم که وقت صحبت شبها و گوشۀ طنبی است
طنابی. ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج). بادغر. (صحاح الفرس). بادغرد. (صحاح الفرس) : به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45). ز اطلس فلکم پردۀ در طنبیست زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست. نظام قاری (دیوان البسه). به رخت خانه قاری خرام و زینت بین که متکای مهش گرد بالش طنبیست. نظام قاری (دیوان البسه). و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفۀ بزرگ ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. (تاریخ جدید یزد). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفتۀ مولانا مشارالیه نوشته. (تاریخ جدید یزد). و هم متقارب این خانه، خانه دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است. (تاریخ جدید یزد). سنجر کاشی راست: فتاد برف بخاری سبک برافروزیم که وقت صحبت شبها و گوشۀ طنبی است
نام شهرکی است به جزیره ابن عمر و ابراهیم طنزی شاعر از آنجاست. نام شهری است بجزیره ابن عمر از دیاربکر. (معجم البلدان). نام قریه ای به دیاربکر. نام دهی است. (منتهی الارب)
نام شهرکی است به جزیره ابن عمر و ابراهیم طنزی شاعر از آنجاست. نام شهری است بجزیره ابن عمر از دیاربکر. (معجم البلدان). نام قریه ای به دیاربکر. نام دهی است. (منتهی الارب)
شتافتن و برجستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توثب و تسرع، و منه قوله: کأن ّ فؤاده کرهٌ تنزی حذار البین لو نفع الحذار. (اقرب الموارد). تنزیه. (منتهی الارب). رجوع به تنزیه شود
شتافتن و برجستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توثب و تسرع، و منه قوله: کأن ّ فؤادَه کرهٌ تنزی حذار البین لو نفع الحذار. (اقرب الموارد). تنزیه. (منتهی الارب). رجوع به تنزیه شود
حسین بن ابراهیم مکنی به ابوعبدالله و ملقب و معروف به بدیع الزمان نطنزی، از شاعران و ادیبان و لغویون برجستۀ قرن ششم است. رجوع به بدیع الزمان نطنزی و نیز رجوع به مقدمۀ کتاب المرقاه چ بنیاد فرهنگ ایران و کشف الظنون بند 754 و فهرست کتاب خانه مدرسه سپه سالار، ج 2 ص 176 و تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 2 ص 318 شود
حسین بن ابراهیم مکنی به ابوعبدالله و ملقب و معروف به بدیع الزمان نطنزی، از شاعران و ادیبان و لغویون برجستۀ قرن ششم است. رجوع به بدیع الزمان نطنزی و نیز رجوع به مقدمۀ کتاب المرقاه چ بنیاد فرهنگ ایران و کشف الظنون بند 754 و فهرست کتاب خانه مدرسه سپه سالار، ج 2 ص 176 و تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 2 ص 318 شود
بنگرید به طنبی پارسی است تنبی (اطاق بزرگی که در عقب تالار واقع است) شیشه بند تنبی (گویش گیلکی) شاه نشین باد غرد بسا جای کاشانه و باد غرد بدو اندرون شادی و نوشخورد (ابو شکور) ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
بنگرید به طنبی پارسی است تنبی (اطاق بزرگی که در عقب تالار واقع است) شیشه بند تنبی (گویش گیلکی) شاه نشین باد غرد بسا جای کاشانه و باد غرد بدو اندرون شادی و نوشخورد (ابو شکور) ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
ریشخند کردن، مسخره کردن، طعنه زدن، طعنه، ناز و کرشمه، عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. (اعم از شعر، نثر و نمایش)
ریشخند کردن، مسخره کردن، طعنه زدن، طعنه، ناز و کرشمه، عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. (اعم از شعر، نثر و نمایش)