جدول جو
جدول جو

معنی طنزی - جستجوی لغت در جدول جو

طنزی
(طَ زی ی)
منسوب به طنزه که قریه ای است بجزیره ای در نواحی میافارقین. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طنز
تصویر طنز
شیوۀ ادبی که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب به صورت خنده آوری نمایش داده می شوند، طعنه، سرزنش
طنز زدن: طعنه زدن، مسخره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنبی
تصویر طنبی
اتاق بزرگ، تالار
فرهنگ فارسی عمید
(طُ نُ)
منسوب به طنب که موضعی است در راه مکه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ کِ)
نام مملکتی در شمال چین. (ناظم الاطباء). ماچین. مهاچین. (یادداشت مرحوم دهخدا). چین جنوبی که ماچین نیز خوانده می شد در مقابل ختای یعنی چین شمالی. (از تاریخ مغول ص 153 و 161). عبارت است از چین جنوبی که آن را ماچین و مهاچین یعنی چین بزرگ و مغولان ننکیاس گویند. (حاشیۀ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 186) : گردونی چند بالش می بیند که به خزانه می برند از فتح شهری در منزی. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 186). چون معلوم شد که از اقلیم ختای منزی که اقصای ختای است از طاعت منزه اند و ازایلی بر کرانه. (جهانگشای جوینی ایضاً ص 211). به اطلاع اطباء ما آن را ’شاه خلق’ گویند به زبان منزی و ختایی ’چه’ گویند. (کتاب الاخبار و الاّثار رشیدالدین فضل اﷲ از سبک شناسی ج 3 ص 177). در آن وقت چون منکوقاآن به فتح ممالک منزی مشغول شد. (جامعالتواریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(هََ نُ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 350 تن سکنه، آب آن از چاه و محصولش غله است. ساکنان از طایفۀ حمید هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب به عنزبن وائل بن قاسط. رجوع به عنز (ابن وائل...) و اللباب فی تهذیب الانساب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
منسوب به عنزه بن اسد بن ربیعه بن نزار بن معدبن عدنان که حیی است از ربیعه. (از اللباب فی تهذیب الانساب).
- لاأفعل کذا حتی یؤوب العنزی، فلان کار را انجام نمیدهم تا عنزی بازگردد، یعنی آن کار را هرگز انجام نمیدهم. و عنزی مردی بود از بنی عنزه که برای چیدن قرظ (برگ درخت سلم) رفت و بازنگشت. (از اقرب الموارد). رجوع به قارظ عنزی و قارظان شود
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ / طِ نَ)
طنابی. ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج). بادغر. (صحاح الفرس). بادغرد. (صحاح الفرس) :
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45).
ز اطلس فلکم پردۀ در طنبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست.
نظام قاری (دیوان البسه).
به رخت خانه قاری خرام و زینت بین
که متکای مهش گرد بالش طنبیست.
نظام قاری (دیوان البسه).
و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفۀ بزرگ ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. (تاریخ جدید یزد). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفتۀ مولانا مشارالیه نوشته. (تاریخ جدید یزد). و هم متقارب این خانه، خانه دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است. (تاریخ جدید یزد).
سنجر کاشی راست:
فتاد برف بخاری سبک برافروزیم
که وقت صحبت شبها و گوشۀ طنبی است
لغت نامه دهخدا
(طَ جی ی)
منسوب بشهر طنجه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَنْ نو بَ رَ)
نام شهرکی است به جزیره ابن عمر و ابراهیم طنزی شاعر از آنجاست. نام شهری است بجزیره ابن عمر از دیاربکر. (معجم البلدان). نام قریه ای به دیاربکر. نام دهی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شتافتن و برجستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توثب و تسرع، و منه قوله:
کأن ّ فؤاده کرهٌ تنزی
حذار البین لو نفع الحذار.
(اقرب الموارد).
تنزیه. (منتهی الارب). رجوع به تنزیه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ)
حسین بن ابراهیم مکنی به ابوعبدالله و ملقب و معروف به بدیع الزمان نطنزی، از شاعران و ادیبان و لغویون برجستۀ قرن ششم است. رجوع به بدیع الزمان نطنزی و نیز رجوع به مقدمۀ کتاب المرقاه چ بنیاد فرهنگ ایران و کشف الظنون بند 754 و فهرست کتاب خانه مدرسه سپه سالار، ج 2 ص 176 و تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 2 ص 318 شود
لغت نامه دهخدا
طعنه، افسوس کردن، آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنز که میگفتند، باز راند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنازی
تصویر طنازی
حالت و کیفیت طناز
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به طنبی پارسی است تنبی (اطاق بزرگی که در عقب تالار واقع است) شیشه بند تنبی (گویش گیلکی) شاه نشین باد غرد بسا جای کاشانه و باد غرد بدو اندرون شادی و نوشخورد (ابو شکور) ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطنزی
تصویر نطنزی
منسوب به نطنز: از مردم نطنز، ساخته یا محصول نطنز: گلابی نطنزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزی
تصویر نزی
تند خوی پرخاشجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنبی
تصویر طنبی
((طِ))
تالار، اتاق بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنز
تصویر طنز
((طَ))
ریشخند کردن، مسخره کردن، طعنه زدن، طعنه، ناز و کرشمه، عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. (اعم از شعر، نثر و نمایش)
فرهنگ فارسی معین
تالار، ایوان، اطاق بزرگ، شاه نشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افسونگری، دلربایی، شیوه گری، عشوه گری، کرشمه، لوندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از طنز
تصویر طنز
Drollness, Humor, Satire
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طنز
تصویر طنز
drôlerie, humour, (FR) satire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
به طور طنزآمیز، به شکلی کنایه آمیز، طعنه آمیزانه
دیکشنری اردو به فارسی
طنز تقلیدی، تقلید طنز
دیکشنری اردو به فارسی
پوزخند، یک لبخند طعنه آمیز
دیکشنری اردو به فارسی
طعن آمیز، طنز، طنزآمیز
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از طنز
تصویر طنز
забавность , юмор , сатира
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طنز
تصویر طنز
Scherzhaftigkeit, Humor, (DE) Satire
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طنز
تصویر طنز
кумедність , гумор , сатира
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طنز
تصویر طنز
dowcipność, humor, (PL) satyra
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طنز
تصویر طنز
graça, humor, (PT) sátira
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طنز
تصویر طنز
umorismo, (IT) satira
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از طنز
تصویر طنز
gracia, humor, (ES) sátira
دیکشنری فارسی به اسپانیایی