جدول جو
جدول جو

معنی طنثره - جستجوی لغت در جدول جو

طنثره
(حِ)
نیک خوردن پیه را چندانکه گران گردد جسم از آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نثره
تصویر نثره
منزل هشتم از منازل قمر مشتمل بر دو ستاره از برج سرطان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ثِ رَ)
جمع واژۀ نثار. (یادداشت مؤلف). در فرهنگها دیده نشد، خوی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عرق کردن. (از اقرب الموارد) ، یاری دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). اعانت. (از اقرب الموارد) ، بلند گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بلند شدن بناء. (از اقرب الموارد) ، گشاده و بی ابر گردیدن هوا، به اهل نزدیک شدن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دعوت پذیرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اجابت کردن دعوت را. (از اقرب الموارد) ، بلند خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ ثَ رَ)
تنگی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ضیق. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حنتره شود
لغت نامه دهخدا
(دَ فَ)
صفائی سر و افزونی موی. (منتهی الارب) (آنندراج). انبوهی و بسیاری موی سر، بی تشنگی آب خوردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَثَ رَ)
کنثره الحمار، پیش بینی خر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَطْیْ)
نیک خوردن پیه و چربی را چندان که گران گردد دل از آن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). خوردن چربی بحدی که بر قلب سنگینی کند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مقلوب طنثره است. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از متن اللغه) (منتهی الارب). نیز رجوع به طنثره شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
سطبری شیر و مانند آن. (منتهی الارب) ، سرشیر از چربش. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) ، لای. آب سطبر و دفزک، چغزلاوه، فراخی زندگانی، پشم گوسفند، روغن گوسفند، سر جغرات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام وادیی است در دیار بنی اسد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
بن بینی، یا اندرون بینی و آنچه متصل آن باشد، یا گشادگی میان دو بروت مردم و شیر، محاذی وترۀبینی. (منتهی الارب) (از آنندراج). بینی شیر، و جای خلمش. (از التفهیم). فرجۀ میان شاربین، و بر طرف انف (= پرۀ بینی) نیز اطلاق شود، و بینی هم گفته شده است، و در مجمل نثره بمعنی خیشوم و ماوالاه آمده است. (از بحرالجواهر). چاهک میان دو سبیل در لب بالائین مردم و در لب شیر درنده. (فرهنگ خطی). جویک لب. (دستوراللغه). گو لب زبرین، زره که در پوشیدن آسان باشد، یا زره فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). زره فراخ. (مهذب الاسما) (فرهنگ خطی)، عطسۀ ستور و سرفیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطسۀ ستور. (فرهنگ خطی)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
نام دو ستارۀ نزدیک یکدیگر از منازل ماه، ومیان آنها فرق یک وجب و در آن اندکی سپیدی مانان به ابرپاره، و آن بینی اسد است. (منتهی الارب) (از آنندراج). ابوریحان بیرونی در شرح منازل قمر آرد: و نام هشتم منزل نثره، ای بینی شیر و جای خلمش، دو کوکب است خرد از جملۀ صورت سرطان، و ایشان را دو سولاخ بینی خوانند و میانشان آن ستارۀ ابری است که بر بر سرطان است و گروهی آن را ملازۀ شیر نام کنند، اما یونانیان آن دو ستارۀ خرد را دو خر خوانند و آن ابری میان ایشان معلف ای علفگاه. (از التفهیم ص 109). منزل هشتم از منازل قمر، و آن دو ستاره است از قدر چهارم نزدیک یکدیگر در برج اسد. (غیاث اللغات از صراح و آئین اکبری). نثره چون پارۀ ابر است بر سینۀ سرطان درمیان چهار کوکب بر شکل مربع منحرف. (غیاث اللغات) (آنندراج) (جهان دانش ص 118). و ماه گاه گاه او را بپوشاند و آن منزل هشتم است از منازل قمر و رقیب آن سعد ذابح است. (جهان دانش ص 118). منزل هشتم از منازل قمر، و آن سه ستاره است بر سرطان و عرب آن را بر انف اسد شمارد، و آن را سهاه نیز نامند. (آثارالباقیه). چند ستارۀ مجموع که در میان صورت خرچنگ واقع است، وآن را معلف نیز خوانند، و آن منزل هشتم از منازل قمر است بعد از ذراع و پیش از طرف. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طنجره
تصویر طنجره
پارسی تازی گشته تنجیر پاتله پاتیل دیگ مسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طثره
تصویر طثره
لای لجن، آب دفزک، فراخزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
بن بینی، درون دماغ، جویک لب، زره فراخ، ماهخان خرچنگ (سرطان) بینی شیر از چهره های سپهری بن بینی، اندرون بینی، چاهک میان دوسبیل درلب بالایین جویک لب
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ رِ))
نام دو ستاره آلفا و اتا از صورت فلکی خرچنگ و منزل هشتم از منازل ماه
فرهنگ فارسی معین