- طنازی
- حالت و کیفیت طناز
معنی طنازی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته ترازی از مردم تراز از ساخته های تراز پارسی تازی گشته ترازی ترز نگار منسوب بشهر طراز، آنچه در شهر طراز یافت شود اسب طرازی گرگ طرازی. منسوب به طراز آن که جامه را نگار کند مطرز رقام. یا جامه طراز. جامه ای که برای سلطان بافند
بنگرید به طنبی ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
زیبا و پرعشوه، مسخره کننده، طنزگو
پیرو حزب ناسیونالیسم افراطی آلمان
بسیار فسوس کننده، افسونگر، دست انداز، شوخ و پر ناز
آلمانی سازمانی در آلمان هنگام فرمانروایی هیتلر (1945- 1933)
((زَ))
فرهنگ فارسی معین
آن که بسیار ناز کند، پرناز، زیبا، جمیل، نامی است جهت دختران، هنگام ناز و نوازش کردن کسی یا چیزی بیان شود