جدول جو
جدول جو

معنی طنازی - جستجوی لغت در جدول جو

طنازی
حالت و کیفیت طناز
تصویری از طنازی
تصویر طنازی
فرهنگ لغت هوشیار
طنازی
افسونگری، دلربایی، شیوه گری، عشوه گری، کرشمه، لوندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازی
تصویر نازی
(دخترانه)
زیبا، منسوب به ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طناز
تصویر طناز
(دخترانه)
با ناز و کرشمه، بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازی
تصویر نازی
پیرو حزب ناسیونالیسم افراطی آلمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طناز
تصویر طناز
زیبا و پرعشوه، مسخره کننده، طنزگو
فرهنگ فارسی عمید
(طَنْ نا)
بسیار فسوس کننده. (منتهی الارب). فسوس دارنده. (دهار). افسونگر. (مهذب الاسماء). که سخریه کند. که دست اندازد. (صحاح الفرس). بسیارسخن به رموز گوینده. (غیاث) (آنندراج) :
به چنگ باز گیتی در، چو بازت گشت سرپیسه
کنونت باز باید گشت ازین بازی و طنازی.
ناصرخسرو.
شده از من موافقان رنجور
شده بر من مخالفان طناز.
مسعودسعد.
سر متاب از طریق تا نشوی
هدف تیر طعنۀ طناز.
سنائی.
از جوانمردی بر جود و سخای تو کند
دو کف راد تو بر حاتم طی طنازی.
سوزنی.
سپر نیفکنم از خصم طاعن طناز
که خصم نبود بی طاعنی و طنازی.
سوزنی.
، نازکننده و رفتار به ناز کننده و شوخ. (غیاث) (آنندراج). به ناز خرامنده. کش خرام
لغت نامه دهخدا
در تداول، گربه را گویند، نازو، پیشی، پیشو
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات، در 7هزارگزی شمال خمین و 3هزارگزی مشرق راه شوسۀ خمین به اراک، در جلگه ای واقع شده است، هوایش معتدل و سکنه اش 436 نفر است، آب آن از چشمه سار تأمین می شود، محصولش غلات و بنشن و چغندرقند است، شغل اهالی زراعت و صنعت دستی آنان قالیچه بافی است، راه فرعی به خمین دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 226)
لغت نامه دهخدا
(طِ / طَ)
منسوب به شهر طراز. (سمعانی) (اقرب الموارد). اهل طراز یا متعلق به آنجا:
همه آزمایش همه پرنمایش
همه پردرایش چو گرگ طرازی.
ابوالطیب المصعبی (از تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض).
کمان بابلیان دیدم و طرازی تیر
که برکشیده شود به ابروان تو ماند.
دقیقی (دیوان ص 99).
بجای باد رفتار اسب تازی
گرفته کم بها اسب طرازی.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
پرستار پنجاه و خادم چهل
طرازی دوصد ریدک دل گسل.
اسدی.
ز خلق خوش توست شرمنده دائم
چه مشک طرازی چه باز حجازی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(طِ)
هذه النسبه لمن یستعمل الثیاب المطرزه او یستعملها. (انساب سمعانی). رقام. مطرز. آنکه علم جامه کند، جامۀ طرازی، جامه ای که سلطان را بافند
لغت نامه دهخدا
(طِ)
الویکنت، فیلیب (فیلیپ) ابن نصرالله بن آنطون بن نصرالله بن الیاس بن بطرس دی طرازی. بسال 1865 میلادی در بیروت تولد یافت. وی از عائلۀ کونت دو طرازی از خانواده های معروف و از نجبای اهالی سوریه بشمار است. (رجوع به کتاب سلاسل التاریخیه شود. شرح حال این خانواده در آن کتاب مبسوطاًذکر شده است). یازده نشان از پادشاهان عصر خود و ازفرمانروایان و مجامع علمیه دریافت داشت و وی را در تأسیس کتاب خانه عمومی در بیروت بر دیگران فضل تقدم است. کتب ذیل از تألیفات وی است: 1- تاریخ الصحافه العربیه، این کتاب شامل اطلاعات راجع به تمامی مجلات و جرائد عربیی است که در جهان متمدن (شرق و غرب) طبع و نشر گردیده، محتوی دو جلد و دارای عکس مدیران هریک از مجلات و جراید و بسال 1913 میلادی در بیروت بطبع رسیده است. 2- السلاسل التاریخیه فی اساقفهالابرشیات -السریانیه، این کتاب دارای تصاویر بسیار است و در بیروت بسال 1910 میلادی در مطبعۀ ادبیه چاپ شده است. 3 -القلادّه النفیسه فی فقیدالعلم و الکنیسه، و آن کتابی است در ترجمه احوال و تاریخ زندگانی مطران اقلیمیس یوسف داود سریانی و آنچه در مرثیۀ فقید مزبور به بیست زبان سروده شده بود، در این مجموعه گرد آورده است. 4- مجموع البراآت الباباویه فی تثبیت البطارکه السریانیه، از سال 1783 میلادی تا زمان حاضر را گرد آورده است. این مجموعه بزبان عربی و لاتینی در بیروت بطبع رسیده است. 5- نبذه مختصره فی الصحف العربیه المصوره، این مختصر بسال 1913 میلادی در مطبعۀ یسوعیان بیروت چاپ شده است. صاحب ترجمه را جز کتابهای مذکور در تاریخ و ادب و شعر نیز تألیفاتی است که هنوز به طبع نرسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1237- 1238)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
طنبی. ایوان که توی ایوان کلان باشد. ملاطغرا راست:
از موج رطوبت گل نوخیز چمن را
گر خانه بود تنگ شود قصر طنابی.
(از آنندراج).
و رجوع به طنبی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به منازگرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منازگرد و مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
اهل ناز، پرناز، نازو، که ناز می کند، که اهل ناز است، نازی نازی، کلمه ای که بدان کودکان را نوازش دهند آنگاه که دست بر سر آنان کشند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نازیست،
علامت اختصاری حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان هیتلری، رجوع به نازیسم شود
لغت نامه دهخدا
(طَ زی ی)
منسوب به طنزه که قریه ای است بجزیره ای در نواحی میافارقین. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازی
تصویر نازی
آلمانی سازمانی در آلمان هنگام فرمانروایی هیتلر (1945- 1933)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طناز
تصویر طناز
بسیار فسوس کننده، افسونگر، دست انداز، شوخ و پر ناز
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به طنبی ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ترازی از مردم تراز از ساخته های تراز پارسی تازی گشته ترازی ترز نگار منسوب بشهر طراز، آنچه در شهر طراز یافت شود اسب طرازی گرگ طرازی. منسوب به طراز آن که جامه را نگار کند مطرز رقام. یا جامه طراز. جامه ای که برای سلطان بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طناز
تصویر طناز
((طَ نّ))
شوخ، کرشمه، به ناز خرامنده، مسخره کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازی
تصویر نازی
((زَ))
آن که بسیار ناز کند، پرناز، زیبا، جمیل، نامی است جهت دختران، هنگام ناز و نوازش کردن کسی یا چیزی بیان شود
فرهنگ فارسی معین
موزون، کشیده، بلند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دلفریب، عشوه ساز، افسونگر، دلربا، شیوه گر، عشوه گر، کرشمه گر، لوند، دل نشین، فریبنده، شوخ، پرناز، طنزگو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام اسبی که زرد مایل به قرمز باشد
فرهنگ گویش مازندرانی