ابوالفتح حسن بن علی بن عبدالله بن محمد بن ثابت بن جعفر بن عبدالکریم طناجیری بغدادی. شاید یکی از اجداد وی بکار ساختن طنجیر (پاتیل) مشغول بوده است. وی از مردم نیکوکار و دیندار بشمار میرفته است و از ابوالحسن علی بن عبدالرحمن بکای کوفی و محمد بن زید بن مروان کوفی و محمد بن مظفر حافظ و ابوحفص بن شاهین و محمد بن نصر نجاس و ابوبکر بن شاذان و جمعی ازین طبقه سماع کرده است. ابوبکر خطیب در تاریخ خودنام وی را آورده و گفته است: وی مردی متدین و پارساو ثقه و راستگو بوده و شنیدم میگفت من امالی ابن مالک قطیعی را نوشته ام ولی گم شده است و اکنون از وی چیزی در دست ندارم. ولادت وی در ذیحجۀ سال 350 هجری قمری بوده و در سلخ ذیقعده سال 439 درگذشته و در مقبرۀ باب مدفون شده است. (از انساب سمعانی برگ 371 ب)
ابوالفتح حسن بن علی بن عبدالله بن محمد بن ثابت بن جعفر بن عبدالکریم طناجیری بغدادی. شاید یکی از اجداد وی بکار ساختن طنجیر (پاتیل) مشغول بوده است. وی از مردم نیکوکار و دیندار بشمار میرفته است و از ابوالحسن علی بن عبدالرحمن بکای کوفی و محمد بن زید بن مروان کوفی و محمد بن مظفر حافظ و ابوحفص بن شاهین و محمد بن نصر نجاس و ابوبکر بن شاذان و جمعی ازین طبقه سماع کرده است. ابوبکر خطیب در تاریخ خودنام وی را آورده و گفته است: وی مردی متدین و پارساو ثقه و راستگو بوده و شنیدم میگفت من امالی ابن مالک قطیعی را نوشته ام ولی گم شده است و اکنون از وی چیزی در دست ندارم. ولادت وی در ذیحجۀ سال 350 هجری قمری بوده و در سلخ ذیقعده سال 439 درگذشته و در مقبرۀ باب مدفون شده است. (از انساب سمعانی برگ 371 ب)
کنایه از دیوانه است. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری) (از غیاث) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). ج، زنجریان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) : متواری راه دلنوازی زنجیری کوی پاکبازی. نظامی (از انجمن آرا و آنندراج). زنجیری دشت، شد خردمند از بندی خانه دور شد بند. نظامی. در به زنجیر کن ترا گفتم تا چو زنجیریان نیاشفتم. نظامی. برآشفت گردون چو زنجیریی به زنگی بدل گشت کشمیریی. نظامی. ، منسوب به زنجیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین) ، لایق زنجیر و قید. (فرهنگ فارسی معین). درخور زنجیر. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) : دیوانۀ زنجیری، دیوانه ای که او را جز به زنجیر کردن نگاه نتوان داشت. دیوانۀ سخت دیوانه. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
کنایه از دیوانه است. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری) (از غیاث) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). ج، زنجریان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) : متواری راه دلنوازی زنجیری کوی پاکبازی. نظامی (از انجمن آرا و آنندراج). زنجیری دشت، شد خردمند از بندی خانه دور شد بند. نظامی. در به زنجیر کن ترا گفتم تا چو زنجیریان نیاشفتم. نظامی. برآشفت گردون چو زنجیریی به زنگی بدل گشت کشمیریی. نظامی. ، منسوب به زنجیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین) ، لایق زنجیر و قید. (فرهنگ فارسی معین). درخور زنجیر. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) : دیوانۀ زنجیری، دیوانه ای که او را جز به زنجیر کردن نگاه نتوان داشت. دیوانۀ سخت دیوانه. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)