جدول جو
جدول جو

معنی طناجیری - جستجوی لغت در جدول جو

طناجیری
(طَ)
نسبت به طناجیر جمع واژۀ طنجیراست. (انساب سمعانی برگ 271). رجوع به طنجیر شود
لغت نامه دهخدا
طناجیری
(طَ)
ابوالفتح حسن بن علی بن عبدالله بن محمد بن ثابت بن جعفر بن عبدالکریم طناجیری بغدادی. شاید یکی از اجداد وی بکار ساختن طنجیر (پاتیل) مشغول بوده است. وی از مردم نیکوکار و دیندار بشمار میرفته است و از ابوالحسن علی بن عبدالرحمن بکای کوفی و محمد بن زید بن مروان کوفی و محمد بن مظفر حافظ و ابوحفص بن شاهین و محمد بن نصر نجاس و ابوبکر بن شاذان و جمعی ازین طبقه سماع کرده است. ابوبکر خطیب در تاریخ خودنام وی را آورده و گفته است: وی مردی متدین و پارساو ثقه و راستگو بوده و شنیدم میگفت من امالی ابن مالک قطیعی را نوشته ام ولی گم شده است و اکنون از وی چیزی در دست ندارم. ولادت وی در ذیحجۀ سال 350 هجری قمری بوده و در سلخ ذیقعده سال 439 درگذشته و در مقبرۀ باب مدفون شده است. (از انساب سمعانی برگ 371 ب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
سزاوار زنجیر شدن، خطرناک، کنایه از کسی که در بند و زنجیر باشد، زندانی، کنایه از دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
جمع واژۀ حنجور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی جامه دان خرد و نوعی شیشه برای نگه داشتن ذرور و نای گلو. (آنندراج). رجوع به حنجور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انجار. بامهای خانه بلغت اهل شام و حجاز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کنایه از دیوانه است. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری) (از غیاث) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). ج، زنجریان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) :
متواری راه دلنوازی
زنجیری کوی پاکبازی.
نظامی (از انجمن آرا و آنندراج).
زنجیری دشت، شد خردمند
از بندی خانه دور شد بند.
نظامی.
در به زنجیر کن ترا گفتم
تا چو زنجیریان نیاشفتم.
نظامی.
برآشفت گردون چو زنجیریی
به زنگی بدل گشت کشمیریی.
نظامی.
، منسوب به زنجیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین) ، لایق زنجیر و قید. (فرهنگ فارسی معین). درخور زنجیر. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) : دیوانۀ زنجیری، دیوانه ای که او را جز به زنجیر کردن نگاه نتوان داشت. دیوانۀ سخت دیوانه. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
آنکه خنازیر دارد. آنکه به مرض خنازیر گرفتار آمده است. مریض مبتلا به مرض خنازیر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جمع واژۀ طنجیر. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
منسوب به زنجیر، لایق زنجیر و قید: دیوانه زنجیری، دیوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنابیر
تصویر طنابیر
جمع تنبور، از ریشه پارسی تنبورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناجیر
تصویر زناجیر
جمع زنجیر، از پارسی زنجیرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
((زَ))
دیوانه، خطرناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
محرجٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
Ungainliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
maladresse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
不器用さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
חֹסֶר חֵן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
اناڑی پن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
ketidaksesuaian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
ความเก้กัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
kutokuwa na ufanisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
笨拙
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
असभ्यता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
어색함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
hantalık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
অদক্ষতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
goffaggine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
onhandigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
незграбність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
неуклюжесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
niezgrabność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
desgarbo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
desajeitamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
Ungeschicklichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی