- طنابی
- بنگرید به طنبی ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
معنی طنابی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع تنبور، از ریشه پارسی تنبورها
جمع طنبوب، استخوان های ساغ استخوان ساق، جمع طنابیب
نیش کژدم
به رنگ عناب، قرمز تیره، مایل به قهوه ای مثلاً لباس عنابی پوشیده بود
حالت و کیفیت طناز
چیلانی از رنگ ها منسوب به عناب برنگ عناب سرخ رنگ
سرخ رنگ
خلوص
ریسمان، کمند
رسن، ریسمان، رشتۀ کلفت
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
بنگرید به طنبی پارسی است تنبی (اطاق بزرگی که در عقب تالار واقع است) شیشه بند تنبی (گویش گیلکی) شاه نشین باد غرد بسا جای کاشانه و باد غرد بدو اندرون شادی و نوشخورد (ابو شکور) ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
ریسمان، خیمه، بند، رشته کلفت
گریخته، فربه
((طِ یا طَ))
فرهنگ فارسی معین
ریسمان، رسن، رشته کلفت
با طناب (پوسیده) کسی توی چاه رفتن: کنایه از فریب کسی را خوردن و به اعتماد او دست به کاری زدن
با طناب (پوسیده) کسی توی چاه رفتن: کنایه از فریب کسی را خوردن و به اعتماد او دست به کاری زدن
اتاق بزرگ، تالار
کمانه ریسمانی