جدول جو
جدول جو

معنی طمیسی - جستجوی لغت در جدول جو

طمیسی(طُ)
ابواسحاق ابراهیم بن محمد طمیسی، منسوب به طمیس یا طمیسه. از ابوعبداﷲ محمد بن محمد سکسکی روایت کرده است و ابواسحاق ابراهیم بن محمد جنادی و دیگران از او روایت دارند. (از معجم البلدان) (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ ی ی)
قسمی ظرف شراب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
از امرای مغول، و سردار مقدمۀ لشکر یمه و سبتای در تعاقب محمد خوارزمشاه. (جهانگشای جوینی چ اروپا ج 1 ص 136، 128، 113)
لغت نامه دهخدا
(طِمْ می)
تمیسه. شهری است بطبرستان، یا آن طمیسه است و یا طمیسه. (منتهی الارب). شهری است از نقاط جلگۀ طبرستان به شانزده فرسنگی ساری در آخر حدود طبرستان از جانب خراسان و جرجان و بر آن دروازه ای عظیم است و کسی نتواند از طمیس بجرجان بیرون شود مگر آنکه از این دروازه بگذرد چه از کوهسار بدریا کشیده و بگچ و آجر برآورده اند، و کسری انوشروان بساخته تا طبرستان از آسیب و غارت ترکان مصون ماند. سعید بن العاص بسال سی هجری بروزگار عثمان بن عفان آن را بگشود. طمیس را مردم بسیار و مسجد جامع و سرداری است که دوهزار سپاهی بزیر فرمان اوست، و عجم تمیسه نامندش. و سمعانی آرد: طمیسه بضم ط و فتح میم قریه ای است بمازندران و من یک شب در آن بسر بردم. این کلمه باید معرب تمیسه باشد
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کور و نابینا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نوازش کردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
می سوسن، مخفف می سوسن، (یادداشت مؤلف)، رجوع به می سوسن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طِ)
درمنه. رجوع به درمنه شود، بر چفته شدن انگور. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طمیس
تصویر طمیس
کور نابینا
فرهنگ لغت هوشیار