لای تک حوض. گویند: صار الماء طمله، آب تیره که در تک حوض مانده باشد. (منتهی الارب). باقی آب که بماند در بن حوض. (مهذب الاسماء). ماء کدر. (فهرست مخزن الادویه)
لای تک ِ حوض. گویند: صار الماء طمله، آب تیره که در تک حوض مانده باشد. (منتهی الارب). باقی آب که بماند در بن حوض. (مهذب الاسماء). ماء کدر. (فهرست مخزن الادویه)
چادر. (منتهی الارب) (آنندراج). طیلسان. ابوالاشبال احمد محمد شاکر ناشر کتاب ’المعرب جوالیقی’ ذیل کلمه طیلسان گوید: و در طیلسان دو لغت دیگر نیز هست، یکی ’الطیلس’ و دیگری ’الطالسان’، و در معیار این لغت را بدین نحو معنی و تفسیر کرده که: ’جامه ای است که بر دوش افکنند’، و نیز گفته که: ’جامه ای است که بدن را احاطه میکند و برای پوشیدن میبافند عاری از تفصیل و دوزندگی’، وادی شیر گفته که ’آن پوششی است مدور و سبز بدون دامان که تار یا پود آن که از پشم است و خواص از علما و مشایخ آن را پوشند و آن پوشش پارسیان بوده است’. (المعرب چ مصر مطبعه دار الکتب المصریه 1361هجری قمری)
چادر. (منتهی الارب) (آنندراج). طیلسان. ابوالاشبال احمد محمد شاکر ناشر کتاب ’المعرب جوالیقی’ ذیل کلمه طیلسان گوید: و در طیلسان دو لغت دیگر نیز هست، یکی ’الطیلس’ و دیگری ’الطالسان’، و در معیار این لغت را بدین نحو معنی و تفسیر کرده که: ’جامه ای است که بر دوش افکنند’، و نیز گفته که: ’جامه ای است که بدن را احاطه میکند و برای پوشیدن میبافند عاری از تفصیل و دوزندگی’، وادی شیر گفته که ’آن پوششی است مدور و سبز بدون دامان که تار یا پود آن که از پشم است و خواص از علما و مشایخ آن را پوشند و آن پوشش پارسیان بوده است’. (المعرب چ مصر مطبعه دار الکتب المصریه 1361هجری قمری)
نام مردی است که مادر خود را بر پشت بار کرده به حج برد و به وی بس نیکی نمود، و آن مثل شددر برّ والدین، چنانکه گویند: أبرّ من عملس، نیکوکارتر از عملس. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نام مردی است که مادر خود را بر پشت بار کرده به حج برد و به وی بس نیکی نمود، و آن مثل شددر برّ والدین، چنانکه گویند: أبرّ من عملس، نیکوکارتر از عملس. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
دراصطلاح طب، دارویی است که به عضوی که مبتلا به خشکی وزبری شده باشد، می نهند تا دفع زبری و خشکی و خشونت از آن عضو بشود. (از قانون ابوعلی کتاب 2 ص 150 و کشاف اصطلاحات الفنون). آنکه درشتی را به ملاست بدل کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، چیزی که از دست بیفتد و آگاه نشوی از آن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
دراصطلاح طب، دارویی است که به عضوی که مبتلا به خشکی وزبری شده باشد، می نهند تا دفع زبری و خشکی و خشونت از آن عضو بشود. (از قانون ابوعلی کتاب 2 ص 150 و کشاف اصطلاحات الفنون). آنکه درشتی را به ملاست بدل کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، چیزی که از دست بیفتد و آگاه نشوی از آن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
تمیسه. شهری است بطبرستان، یا آن طمیسه است و یا طمیسه. (منتهی الارب). شهری است از نقاط جلگۀ طبرستان به شانزده فرسنگی ساری در آخر حدود طبرستان از جانب خراسان و جرجان و بر آن دروازه ای عظیم است و کسی نتواند از طمیس بجرجان بیرون شود مگر آنکه از این دروازه بگذرد چه از کوهسار بدریا کشیده و بگچ و آجر برآورده اند، و کسری انوشروان بساخته تا طبرستان از آسیب و غارت ترکان مصون ماند. سعید بن العاص بسال سی هجری بروزگار عثمان بن عفان آن را بگشود. طمیس را مردم بسیار و مسجد جامع و سرداری است که دوهزار سپاهی بزیر فرمان اوست، و عجم تمیسه نامندش. و سمعانی آرد: طمیسه بضم ط و فتح میم قریه ای است بمازندران و من یک شب در آن بسر بردم. این کلمه باید معرب تمیسه باشد
تمیسه. شهری است بطبرستان، یا آن طُمیسه است و یا طَمیسه. (منتهی الارب). شهری است از نقاط جلگۀ طبرستان به شانزده فرسنگی ساری در آخر حدود طبرستان از جانب خراسان و جرجان و بر آن دروازه ای عظیم است و کسی نتواند از طمیس بجرجان بیرون شود مگر آنکه از این دروازه بگذرد چه از کوهسار بدریا کشیده و بگچ و آجر برآورده اند، و کسری انوشروان بساخته تا طبرستان از آسیب و غارت ترکان مصون ماند. سعید بن العاص بسال سی هجری بروزگار عثمان بن عفان آن را بگشود. طمیس را مردم بسیار و مسجد جامع و سرداری است که دوهزار سپاهی بزیر فرمان اوست، و عجم تمیسه نامندش. و سمعانی آرد: طمیسه بضم ط و فتح میم قریه ای است بمازندران و من یک شب در آن بسر بردم. این کلمه باید معرب تمیسه باشد
نام محلی است در انطابلس در آفریقا. (از معجم البلدان). و بنا به نوشته مؤلف حبیب السیر (چ سنگی ج 1 ص 406) در جنگهای صلیبی املس بوسیلۀ صلاح الدین ایوبی فتح شد
نام محلی است در انطابلس در آفریقا. (از معجم البلدان). و بنا به نوشته مؤلف حبیب السیر (چ سنگی ج 1 ص 406) در جنگهای صلیبی املس بوسیلۀ صلاح الدین ایوبی فتح شد
ملطی. رجوع به ’ثالس’ شود. فیلسوف و ریاضیدان معروف یونانی، متولد در شهر ملطیه. و رجوع به ایران باستان ص 275، 198، 380 وتاریخ ادبیات ایران ترجمه رشید یاسمی ص 144 شود
ملطی. رجوع به ’ثالس’ شود. فیلسوف و ریاضیدان معروف یونانی، متولد در شهر ملطیه. و رجوع به ایران باستان ص 275، 198، 380 وتاریخ ادبیات ایران ترجمه رشید یاسمی ص 144 شود