نام ولایتی از ترکستان. (برهان) (آنندراج) (غیاث) : چگل را زلف برطمغاچ بندم طراز شوشتر بر چاچ بندم. نظامی. این کلمه ظاهراً همان طمغاج است یا طفقاج. بدین دو کلمه رجوع شود
نام ولایتی از ترکستان. (برهان) (آنندراج) (غیاث) : چگل را زلف برطمغاچ بندم طراز شوشتر بر چاچ بندم. نظامی. این کلمه ظاهراً همان طمغاج است یا طفقاج. بدین دو کلمه رجوع شود
نام ولایتی از ترکستان و این لفظ صحیح طمغاج است به تقدیم میم بر غین معجمه چنانچه در برهان و سراج است. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، رباط طغماج یکی از منازل بین راه از بسطام تا خوارزم است ازطریق جرجان و دهستان. (نزهه القلوب چ اروپا ص 177)
نام ولایتی از ترکستان و این لفظ صحیح طمغاج است به تقدیم میم بر غین معجمه چنانچه در برهان و سراج است. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، رباط طغماج یکی از منازل بین راه از بسطام تا خوارزم است ازطریق جرجان و دهستان. (نزهه القلوب چ اروپا ص 177)
حقیقت مسمای این کلمه به نحو یقین معین نشد ولی بطور تقریب معلوم است که طمغاج نام ناحیه یا شهری بوده در اقصی ترکستان شرقی در حدود چین یا در داخلی چین شمالی: خود دل و طبع او ز سیم و شکر کان طمغاج و باغ شوشتر است. خاقانی. صاحب کتاب طبقات ناصری اطلاعات ذیل را شفاهاً از سید اجل بهاءالدین رازی (سفیر خوارزمشاه به دربار چنگیز) گرفته و گوید: چون بحدود طمغاج و نزدیک دارالملک آلتون خان رسیدیم از مسافت دور پشتۀ بلندی سپید ’در نظر آمد...’. و جای دیگر کلمه طمغاج و تنگت را با هم آورده و گوید: ’جماعتی از ثقات چنین روایت کرده اند که در تواریخ ماتقدم و ایام سالفه و قرون ماضیه دربلاد ترکستان و ممالک چین و تنگت و طمغاج هرگز پادشاهی کریم و نیکواخلاق تر از اکتای پای در رکاب نکرده است. محمد بن احمد النسوی در سیرۀ جلال الدین منکبرنی (چ پاریس صص 4-5) گوید: حدثنی غیر واحد ممن یعتبر بقولهم ان ملک الصین ملک متسع دوره مسیره سته اشهر و قد قیل انه یحویه سور واحد و لم ینقطع الا عند الجبال المنیعه و الانهار الوسیعه و قدانقسم من قدیم الزمان الی سته اجزاء منها مسیره شهریتولی امره خان ای ملک بلغتهم نیابه عن خانهم الاعظم و کان خانهم الکبیر الذی عاصر السلطان محمد (بن تکش) التون خان توارثها کابراً عن کابر بل کافراً عن کافر و من عادتهم الاقامه بطمغاج و هی واسطه الصین و نواحیها...’. و کمی پس از آن گوید: ’فلما عاد آلتون خان الی مدینه المعروفه بطمغاج اخذ الحجاب علی عادتهم یعرضون کل یوم عده قضایا مما حدث مده غیبه...’. در تقویم البلدان لابی الفداء در جدول بلاد چین نقلاً عن تاریخ النسوی المذکور می نویسد: و من تاریخ النسوی الذکری ذکر فیه اخبار خوارزم شاه و النهر (ظ: التتر) ان قاعده ملک التتر بالصین اسمها طومحاج (ظ: طومخاج) .’ زکریابن محمد قزوینی در آثار البلاد (چ ووستنفلد ص 275) گوید: طمغاج مدینه مشهوره کبیره من بلاد الترک ذات قری ً کثیره و قراها بین جبلین فی مضیق لا سبیل الیها الا من ذلک المضیق و لایمکن دخولها لو منع مانع فلایتعرض لها احد من ملوک الترک لعلمهم بأن قصدها غیرمفید و سلطانها ذو قدر و مکانه عند ملوک الترک و بها معدن الذهب فلذلک کثر الذهب عندهم حتی اتخذوا منها الظروف و الاوانی و اهلها زعر لاشعر علی جسدهم و نساؤهم علی السواء فی ذلک... و حکی الامیر ابوالمؤیدبن النعمان ان بها عینین. احدیهماعذب و الاخری ملح و هما تنصبان الی حوض و تمتزجان فیه، و تمتد من الحوض ساقیتان، احداهما عذب لا ملوحه فیه و الاخری ملح و ذکر انه من کرامات رجل صالح اسمه ملیح الملاح وصل الی ملک الدّیّار و دعا اهلها الی الاسلام و ظهر من کراماته امر هذا الحوض و السواقی فاسلم بعض اهلها و هم علی الاسلام الی الاّن’. و خلاصۀ این کلمه در یکی از قصاید مختاری غزنوی در مدح علاءالدوله محمد ملقب به ارسلان خان از ملوک خانیۀ ماوراءالنهر مذکور است، مطلع قصیده اینست: خرگه خاقان ترکستان شده مالک رقاب آسمان است و جمال ارسلان شه آفتاب. و در وصف مجلس بزم خاقان گوید: از جمله ابیاتی: ساقیان نادره گویندۀ شیرین ادا مطربان چابک طمغاجی حاضرجواب. (حواشی چهارمقالۀ عروضی چ لیدن ص 94). احتمالاً کلمه طفقاج (تفغاج) باشد که بر ماچین اطلاق می شده است. رجوع به طفقاج در دیوان لغات الترک محمود کاشغری چ استامبول 1333 هجری قمری ج 1 ص 378 شود
حقیقت مسمای این کلمه به نحو یقین معین نشد ولی بطور تقریب معلوم است که طمغاج نام ناحیه یا شهری بوده در اقصی ترکستان شرقی در حدود چین یا در داخلی ِ چین شمالی: خود دل و طبع او ز سیم و شکر کان طمغاج و باغ شوشتر است. خاقانی. صاحب کتاب طبقات ناصری اطلاعات ذیل را شفاهاً از سید اجل بهاءالدین رازی (سفیر خوارزمشاه به دربار چنگیز) گرفته و گوید: چون بحدود طمغاج و نزدیک دارالملک آلتون خان رسیدیم از مسافت دور پشتۀ بلندی سپید ’در نظر آمد...’. و جای دیگر کلمه طمغاج و تنگت را با هم آورده و گوید: ’جماعتی از ثقات چنین روایت کرده اند که در تواریخ ماتقدم و ایام سالفه و قرون ماضیه دربلاد ترکستان و ممالک چین و تنگت و طمغاج هرگز پادشاهی کریم و نیکواخلاق تر از اکتای پای در رکاب نکرده است. محمد بن احمد النسوی در سیرۀ جلال الدین منکبرنی (چ پاریس صص 4-5) گوید: حدثنی غیر واحد ممن یعتبر بقولهم ان ملک الصین ملک متسع دوره مسیره سته اشهر و قد قیل انه یحویه سور واحد و لم ینقطع الا عند الجبال المنیعه و الانهار الوسیعه و قدانقسم من قدیم الزمان الی سته اجزاء منها مسیره شهریتولی امره خان ای ملک بلغتهم نیابه عن خانهم الاعظم و کان خانهم الکبیر الذی عاصر السلطان محمد (بن تکش) التون خان توارثها کابراً عن کابر بل کافراً عن کافر و من عادتهم الاقامه بطمغاج و هی واسطه الصین و نواحیها...’. و کمی پس از آن گوید: ’فلما عاد آلتون خان الی مدینه المعروفه بطمغاج اخذ الحجاب علی عادتهم یعرضون کل یوم عده قضایا مما حدث مده غیبه...’. در تقویم البلدان لابی الفداء در جدول بلاد چین نقلاً عن تاریخ النسوی المذکور می نویسد: و من تاریخ النسوی الذکری ذکر فیه اخبار خوارزم شاه و النهر (ظ: التتر) ان قاعده ملک التتر بالصین اسمها طومحاج (ظ: طومخاج) .’ زکریابن محمد قزوینی در آثار البلاد (چ ووستنفلد ص 275) گوید: طمغاج مدینه مشهوره کبیره من بلاد الترک ذات قری ً کثیره و قراها بین جبلین فی مضیق لا سبیل الیها الا من ذلک المضیق و لایمکن دخولها لو منع مانع فلایتعرض لها احد من ملوک الترک لعلمهم بأن قصدها غیرمفید و سلطانها ذو قدر و مکانه عند ملوک الترک و بها معدن الذهب فلذلک کثر الذهب عندهم حتی اتخذوا منها الظروف و الاوانی و اهلها زُعر لاشعر علی جسدهم و نساؤهم علی السواء فی ذلک... و حکی الامیر ابوالمؤیدبن النعمان ان بها عینین. احدیهماعذب و الاخری ملح و هما تنصبان الی حوض و تمتزجان فیه، و تمتد من الحوض ساقیتان، احداهما عذب لا ملوحه فیه و الاخری ملح و ذکر انه من کرامات رجل صالح اسمه ملیح الملاح وصل الی ملک الدّیّار و دعا اهلها الی الاسلام و ظهر من کراماته امر هذا الحوض و السواقی فاسلم بعض اهلها و هم علی الاسلام الی الاَّن’. و خلاصۀ این کلمه در یکی از قصاید مختاری غزنوی در مدح علاءالدوله محمد ملقب به ارسلان خان از ملوک خانیۀ ماوراءالنهر مذکور است، مطلع قصیده اینست: خرگه خاقان ترکستان شده مالک رقاب آسمان است و جمال ارسلان شه آفتاب. و در وصف مجلس بزم خاقان گوید: از جمله ابیاتی: ساقیان نادره گویندۀ شیرین ادا مطربان چابک طمغاجی حاضرجواب. (حواشی چهارمقالۀ عروضی چ لیدن ص 94). احتمالاً کلمه طفقاج (تفغاج) باشد که بر ماچین اطلاق می شده است. رجوع به طفقاج در دیوان لغات الترک محمود کاشغری چ استامبول 1333 هجری قمری ج 1 ص 378 شود
نام ولیعهد تکش به ری. بگفتۀ صاحب حبیب السیر، پس از آنکه میان سلطان تکش خوارزمشاه وطغرل سلجوقی صلح افتاد بنواحی ری و طغرل ولایت ری رابدیوان خوارزمشاه بازگذارد بدان شرط که تکش متعرض دیگر ولایات نگردد، خوارزمشاه این طمغاج را به ری ولیعهد خویش گردانید و روی به صوب خوارزم آورد. طغرل بسال 589 هجری قمری به ری رفت و قلعۀ طبرک را از طمغاج بستاند و وی را بقتل رسانید. (حبیب السیر ج 1 ص 388)
نام ولیعهد تکش به ری. بگفتۀ صاحب حبیب السیر، پس از آنکه میان سلطان تکش خوارزمشاه وطغرل سلجوقی صلح افتاد بنواحی ری و طغرل ولایت ری رابدیوان خوارزمشاه بازگذارد بدان شرط که تکش متعرض دیگر ولایات نگردد، خوارزمشاه این طمغاج را به ری ولیعهد خویش گردانید و روی به صوب خوارزم آورد. طغرل بسال 589 هجری قمری به ری رفت و قلعۀ طبرک را از طمغاج بستاند و وی را بقتل رسانید. (حبیب السیر ج 1 ص 388)
نقش نشان و مهر خاص شاه بر فرمانها. رجوع به آل تمغا و آل طمغی و تمغا شود: ملطفه ها را نزدیک امیر برد همه نشان طمغا داشت و به طغرل و داود و یبغو و ینالیان بود. (تاریخ بیهقی ص 538)
نقش نشان و مهر خاص شاه بر فرمانها. رجوع به آل تمغا و آل طمغی و تمغا شود: ملطفه ها را نزدیک امیر برد همه نشان طمغا داشت و به طغرل و داود و یبغو و ینالیان بود. (تاریخ بیهقی ص 538)