جدول جو
جدول جو

معنی طمحان - جستجوی لغت در جدول جو

طمحان(طَ مَ)
نام مردی. صاحب عیون الاخبار درباره وی آرد: طمحان نزد قومی رفت که نزد آنان رنجوری بازمیگشت. طمحان آن قوم را بدین امر تسلیت گفت. گفتند وی نمرده است، طمحان بازگشت و چند بار تکرار کرد: انشأاﷲ میمیرد. (از عیون الاخبار ج 2 ص 52)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرحان
تصویر طرحان
(پسرانه)
نام بخش کوهدشت در شهرستان خرم آباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طحان
تصویر طحان
آسیابان، آردفروش
فرهنگ فارسی عمید
(طُ)
ابن احمد العاملی ممدوح محقق از شیخ شمس الدین محمد بن صالح و از سید فخازبن معد الموسوی و دیگر مشایخ خویش روایت کردی، و نیز گویند از سید فخار و شیخ نجیب الدین بن نماز و گروهی دیگرروایت کرد و بر سید رضی الدین علی بن طاوس قرائت کردی و این مرد بسال 634 هجری قمری او را اجازت عطا فرمود و هم بدین سال از جهان درگذشت. گویند شهید در برخی از اجازات خویش آورده که پدر جمال الدین ابا محمد الملکی رحمه الله از شاگردان شیخ علامۀ فاضل نجم الدین طوغان و از مترددین نزد وی در سفر خویش بحجاز بوده است. وفات طمان بزمین طیبۀ مطهره (مدینه) در حدود سال 728 هجری قمری اتفاق افتاده است. (روضات الجنات ص 337)
لغت نامه دهخدا
(طَحْ حا)
بنابر گفتۀ سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال به نام طحان معروف به وده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَحْ حا)
آسیابان. (منتهی الارب) (آنندراج). آسیاگر، المنبسط من الارض. (اقرب الموارد). زمین خوار و هموار
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نگریستن. (تاج المصادر). لمح. (منتهی الارب). و رجوع به لمح شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بنی طمعان، نام محلی به هفت فرسنگی موصل و هفت فرسنگی حدیثه، و حدیثه در سی وشش فرسنگی بغداد واقعست. (نزهه القلوب چ اروپا ص 173)
لغت نامه دهخدا
(قُمْ مُ / قُمْ مَ)
ورس که گیاهی است زردرنگ، سپیچه که بر روی می و مانند آن نشیند، زعفران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ مَ)
دنبلان. خایۀ چارپایان. خصی المواشی، کماه. بنات الرعد. دنبلان
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ / طَ)
سختی های زمانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
موضعی است نزدیک ضیمره. (منتهی الارب). محلی است در ارض جبل و بین آن و صیمره پلی بس شگفت آور و دو برابر پل حلوان است. (معجم البلدان). موضعی نزدیک صیمره به نواحی بصره، نام محلی در 80000متری خرم آباد
لغت نامه دهخدا
(طَ)
اناء طفحان، خنور لبریز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
درد گرفتن زخم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آب نمک یا آب شور. (از اقرب الموارد). آب سخت شور. (مؤید الفضلا) (آنندراج). از زیدالخیل است:
فاصبحن قداقهین عنی کما ابت
حیاض الامدان الظماء القوامح.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُطْ طَ مَ)
القینی. شاعری از قضاعه از بنی قین بن جسر. دیوان او را ابوسعید سکری و ابن حبیب گرد کرده اند. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طحان
تصویر طحان
آسیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمحان
تصویر قمحان
اسپرک (ورس) از گیاهان، سپیچه که بر روی مینشیند، کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفحان
تصویر طفحان
خنور لبریز لبالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحان
تصویر طحان
((طَ حّ))
آسیابان
فرهنگ فارسی معین