جدول جو
جدول جو

معنی طماچه - جستجوی لغت در جدول جو

طماچه(طَ چَ / چِ)
سیلی. طپانچه: سمال پدر قبیله ای بدان جهت که شخصی را به طماچه کور کرد. (منتهی الارب). سالقه، زنی که در مصیبت بسیار بانگ کند و روی خود را طماچه زند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طماچه
نادرست نویسی توانچه سیلی تپانچه
تصویری از طماچه
تصویر طماچه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سماچه
تصویر سماچه
ساماکچه، سینه بند، پیش بند، سینه بند زنان، پستان بند، سماخچه، سماکچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماچه
تصویر ماچه
ماده (سگ یا خر) مثلاً ماچه خر، ماچه سگ
فرهنگ فارسی عمید
(طُ غَ / غِ)
رجوع به طماقه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
ماده، مقابل نر. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گویا فقط در خر الاغ مستعمل است. گاهی هم در سگ گفته می شود: ماچه خر. ماچه سگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ ما حَ)
تأنیث طماح. زنی که بشهوت بمردان نگرد. طامح
لغت نامه دهخدا
(حَصْوْ)
حرز کردن. اندازه نمودن، نگاه داشتن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
تخمین. دید. حرز
لغت نامه دهخدا
(حِصْ صَ)
طمع کردن. (تاج المصادر). طماعیه. (منتخب اللغات). طمع داشتن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طُ قَ / قِ)
طماقه و طماقه هر دو یکی است به ابدال قاف و غین معجمه به معنی کلاه باز و جرّه و غیره، و این لفظ ترکی است. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماچه
تصویر ماچه
مقابل نر، ماده
فرهنگ لغت هوشیار
نا تنک شیرین که از آرد گندم و غیر آن و شکر پزند، تخته ای باشد گرد و میان سوراخ که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را بر روی آن کشند (و آن شبیه بنان کماج است) کلیجه خیمه کماجه: (کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن بد ندان نیم ذره)، (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماعه
تصویر طماعه
آزمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماغه
تصویر طماغه
ترکی کلاه باز کلاه جره جره در پارسی نرینه باز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماقه
تصویر طماقه
ترکی کلاه باز کلاه جره جره در پارسی نرینه باز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماله
تصویر طماله
اسپانیایی تازی گشته مشک چوپان از گیاهان مشک چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمانه
تصویر طمانه
آرامیدن دست کشیدن از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماچه
تصویر سماچه
سینه بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماچه
تصویر ماچه
((چِ))
مادینه برخی از پستانداران مثل الاغ یا سگ
فرهنگ فارسی معین
ماده
متضاد: نر، ماهیچه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حیوان ماده، در مقام توهین به مردان ناکار آمد به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی