آنچه چهارپایان می خورند، خوراک چهارپایان، گیاه سبز گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، نبات، نبت، کلأ علف خرس: کنایه از ویژگی چیز بی ارزشی که به راحتی به دست می آید علف گربه: در علم زیست شناسی سنبل الطیب
آنچه چهارپایان می خورند، خوراک چهارپایان، گیاه سبز گیاه، هر رُستنی که از زمین بروید، گیا، گیَه، گیاغ، نَبات، نَبت، کَلَأ علف خرس: کنایه از ویژگی چیز بی ارزشی که به راحتی به دست می آید علف گربه: در علم زیست شناسی سنبل الطیب
دسته ای از مردم، گروه، فوجی از لشکر طلب طلب: گروه گروه، دسته دسته، برای مثال جان پاکان طلب طلب و جوق جوق / آیدت از هر نواحی مست شوق (مولوی - ۵۵۹)
دسته ای از مردم، گروه، فوجی از لشکر طُلب طُلب: گروه گروه، دسته دسته، برای مِثال جان پاکان طُلْب طُلْب و جوق جوق / آیدت از هر نواحی مست شوق (مولوی - ۵۵۹)
گذشته، درگذشته، هر کس که پیش تر از پدران و خویشان کسی می زیسته معامله ای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند، وامی که برای وام دهنده سودی نداشته باشد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد
گذشته، درگذشته، هر کس که پیش تر از پدران و خویشان کسی می زیسته معامله ای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند، وامی که برای وام دهنده سودی نداشته باشد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد
چشم یا گوشۀ چشم جانب، سو، جهت بهره، فایده منتهی و پایان هر چیز، گوشه و کنار مثلاً طرف دامن، طرف کلاه، طرف چمن، کمربند، گل کمر، بند طلا یا نقره که بر کمر ببندند، برای مثال تاجوران را ز لعل طرف نهی بر کمر / شیردلان را ز جزع داغ نهی بر جبین (خاقانی - ۳۳۴) / مانا که رخم زرین کردی ز فراقت / کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر (مسعودسعد - ۵۶۰)
طرفه، منزل نهم از منازل قمر پس از نثره، برای مثال نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳ - ۴۶۱) طرف بستن: کنایه از فایده بردن، بهره بردن، برای مثال به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم / بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم (حافظ - ۶۳۳)
چشم یا گوشۀ چشم جانب، سو، جهت بهره، فایده منتهی و پایان هر چیز، گوشه و کنار مثلاً طرف دامن، طرف کلاه، طرف چمن، کمربند، گُل کمر، بند طلا یا نقره که بر کمر ببندند، برای مِثال تاجوران را ز لعل طرف نهی بر کمر / شیردلان را ز جزع داغ نهی بر جبین (خاقانی - ۳۳۴) / مانا که رخم زرین کردی ز فراقت / کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر (مسعودسعد - ۵۶۰)
طُرفِه، منزل نهم از منازل قمر پس از نثره، برای مِثال نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳ - ۴۶۱) طرف بستن: کنایه از فایده بردن، بهره بردن، برای مِثال به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم / بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم (حافظ - ۶۳۳)
باجناغ، دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند هر کدام نسبت به دیگری باجناغ خوانده می شود، شوهر خواهر زن، هم زلف دستگاه الکتریکی کوچکی در اتومبیل عوض هندل که موتور به وسیلۀ آن روشن می شود
باجَناغ، دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند هر کدام نسبت به دیگری باجناغ خوانده می شود، شوهر خواهر زن، هَم زُلف دستگاه الکتریکی کوچکی در اتومبیل عوض هندل که موتور به وسیلۀ آن روشن می شود
بخشنده. (آنندراج). عطاکننده و بخشاینده و رایگان و ناچیز گرداننده و خون باطل شده و رایگان گشته. (ناظم الاطباء). بخشنده. رایگان و ناچیز کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بخشنده. (آنندراج). عطاکننده و بخشاینده و رایگان و ناچیز گرداننده و خون باطل شده و رایگان گشته. (ناظم الاطباء). بخشنده. رایگان و ناچیز کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)