جدول جو
جدول جو

معنی طلسی - جستجوی لغت در جدول جو

طلسی
اسم هندی فرنجمشک است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اطلسی
تصویر اطلسی
(دخترانه)
اطلس (معرب) + ی (فارسی)، گلی شیپوری و خوشبو به رنگهای سفید صورتی ارغوانی یا سرخ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طوسی
تصویر طوسی
از مردم طوس، برای مثال فردوسی طوسی، اسدی طوسی، خواجه نظام الملک طوسی، (صفت نسبی، اسم) رنگ سبز که به سفیدی زند، خاکستری، نوعی شال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطلسی
تصویر اطلسی
از جنس اطلس مانند اطلس، در علم زیست شناسی گل شیپوری به رنگ های مختلف آبی، بنفش، سرخ و سفید که در باغچه ها کاشته می شود، نوعی آب نبات با خط های رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلسم
تصویر طلسم
تکۀ کاغذ یا قطعه فلزی که جادوگران یا فال بینان در روی آن خط ها یا جدول هایی می کشند یا حروف و کلماتی می نویسند و معتقدند که برای محافظت کسی یا چیزی و دفع بدی و آزار از انسان مؤثر است،
کنایه از سحر، جادو،
گرفتار سحر و جادو
فرهنگ فارسی عمید
(طَ حی ی)
نام قسمی کاغذ. (ابن الندیم). نام قسمی کاغذ در قدیم منسوب به طلحه بن طاهر دومین امیر از امرای طاهری
لغت نامه دهخدا
(طِلْ لَ)
لغتی است در طلسم
لغت نامه دهخدا
(طِ لِ)
از یونانی طلسما، دستگاهی به علم حیل کرده. آنچه خیال های موهوم بهشکل عجیب در نظر می آرند و نیز شکلی و صورتی عجیب که بر سر دفاین و خزاین تعبیه کنند. (از مؤید و مدار و بهار عجم و کشف). و از بعضی کتب دریافت شده که طلسم از اجزای ارضی و سماوی ساخته می شود یعنی از بعضی ادویه و ساعت مخصوصه و گاهی این صورت از آبگینه نیز سازند. فقیر مؤلف گوید که: ظاهراً طلسم لفظ یونانی است، عربی نیست، چه در تقدیر عربی بودن به کسرتین آمدن این لفظ وجهی ندارد، چرا که این وزن در کلام عرب نیامده، اگر عربی بودی به کسر اول و فتح ثانی بر وزن قمطر آمدی. (غیاث) (آنندراج). طلسم عبارت از تمزیج قوای فعالۀ سماوی به قوای منفعلۀ ارضی است به وسیلۀ خطوط مخصوصی که اهل این فن وهمی به کار می برند تا بدان هر موذی را دفع کنند و چه بسا که این کلمه را بر خود خطوط اطلاق می کنند. این کلمه معرب تالسمس است که به معنی تکمیل می باشد. ج، طلاسم، طلسمات. (از اقرب الموارد).
قطعۀ فلزی که بر روی آن نقش های چند در ساعات برای حوائج معین رسم کنند. ج، طلاسم، طلسمات. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عبدالعلی بیرجندی در شرح تذکره گوید: طلسم عبارت از خارقی است که مبداء آن قوای فعالۀ آسمانی آمیخته به قوابل زمینی منفعله است تا بدان امور شگفت و غریب پدید آورند، زیرا برای حدوث کائنات عنصری که اسباب آنها قوای آسمانی است شرایط مخصوصی است و بدین شرایط استعداد قابل کمال می پذیرد و از این رو کسی که احوال قابل و فاعل را بشناسد و بر جمع میان آنها قادر باشد می تواند به ظهور آثار عجیب و شگفتی پی برد. و در شرح مواقف آمده است که طلسم عبارت است از تمزیج قوای فعالۀ آسمانی با قوای منفعلۀ زمینی و آنگاه بقیۀ گفتار بیرجندی را یاد می کند - انتهی: گفت (کیکاوس) مرا چاره نیست تا بر آسمان روم و ستارگان و ماه و آفتاب را ببینم، پس طلسمی بکرد و لختی برشد و چند کس با کیکاوس برشدند و چون بدانجا رسیدند که ابر بود فروافتاد و همه بمردند مگر کیکاوس. (ترجمه طبری بلعمی).
چو آمد بنزدیک تختش فراز
طلسم از بر تخت بردش نماز.
فردوسی.
طلسم بزرگ آن چو آمد به جای
بر قیصر آمد یکی رهنمای.
فردوسی.
به نزد طلسم آمد آن نامدار
گشاده دل و بر سخن کامگار.
فردوسی.
همی بود پیشش زمانی دراز
طلسم فریبنده بردش نماز.
فردوسی.
طلسمی است کآن رومیان ساختند
که بالوی و گستهم نشناختند.
فردوسی.
نبینم همی جنبش جان به جسم
نباشد مگر فیلسوفی طلسم.
فردوسی.
ز دانا چو بشنید قیصر برفت
به پیش طلسم آمد آنگاه تفت.
فردوسی.
بسازند جای شگفتی طلسم
که کس بازنشناسد او را ز جسم.
فردوسی.
طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان برفرازیده بود.
فردوسی.
تن و جان فدای سپهبد کنم
طلسم تن جادوان بشکنم.
فردوسی.
آبی که در ولایت تو خیزد ای شگفت
گویی ز هیبت تو طلسمی بود بر آن.
فرخی.
زهی قلاعی در هر یکی هزار طلسم
که خیره گشتی از او چشم مردم هشیار.
فرخی.
آب از حوض روان شدی و به طلسم بر بام خانه شدی. (تاریخ بیهقی ص 116).
طلسم و بند و زندان تو است این
بر او چشم خرد بگشای و خود بین.
ناصرخسرو.
در این گنج نامه ز راز جهان
کلید بسی گنج کردم نهان
کسی کآن کلید زر آرد به دست
طلسم بسی گنج داند شکست.
نظامی.
آن دگر گفتی که سحر است و طلسم
کین رصد باشد عدو جان خصم.
مولوی.
(در چاپ نیکلسون طلسم به کسر طاء و فتح لام ضبط شده است تا با قافیۀ خصم متوازن باشد، لکن طلسم در تداول فارسی زبانان به کسر طاء و کسر لام است و علاوه بر این، اصل این کلمه نیز که یونانی است مکسور بودن لام را تأیید می کند، چه یونانی آن نیز طلسما است و از این رو گمان می کنم در شعر تصحیفی راه یافته است و اصل بدینگونه بود:
کین رصد باشد عدو جان و جسم
و تقابل جان با جسم نیز مؤید دیگر این مدعاست و مؤید دیگر آنکه با صورت مضبوط نیکلسون باید یک کلمه محذوف را نیز به قرینه قائل شد و آن کلمه جان بعد از خصم است و چاپ علاءالدوله هرچند مطبوع نیست اقرب به صحت است و آن این است: که رصد بسته ست بهر جان و جسم. واﷲ اعلم. (یادداشت مؤلف).
تدبیر عقل حل نکند عقدۀ سپهر
بستند این طلسم زجاجی به نام عشق.
سالک یزدی.
هیچ کس معرکۀ شهرت مجنون نشکست
این طلسمی است که بر نام سلیمان بستند.
سلیم.
هست حق با من اگر شکوه ز صیاد کنم
زآنکه ناحق به طلسم قفس انداخت مرا.
ملاطغرا.
بفکن حجاب جسم که تا بشکنی طلسم
مردود خلق باشد مقبول ذوالمنن.
قاآنی.
- امثال:
یهودی طلسمش را آورده است
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
دهی از دهستان حومه بخش کرند شهرستان شاه آباد. در یک هزارگزی جنوب خاوری کرند و 5هزارگزی جنوب شوسۀ شاه آباد. دشت و سردسیر با 170 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه کرند. محصول آنجا غلات و حبوبات و چغندرقند و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. تابستان از طریق علی آباد میتوان بدانجا اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
اسم صنفی از صدف کوچک است. طلیسا. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
تلخی. مرارت:
طلخی و شیرینیش آمیخته ست
کس نخورد نوش و شکر باهیون.
رودکی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ حی ی)
منسوب به طلحه بن عبیداﷲ مشهور. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در خراسان، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ حی ی)
ابواسحاق طلحه بن عبیدالله بن محمد بن اسماعیل بصری. ندیم موفق خلیفۀ عباسی. متوفی بسال 271 ه. ق. و کتاب المتیمین و کتاب جواهر الاخبار از اوست
لغت نامه دهخدا
(طَ لِ بی ی)
با یاء نسبت. نزد علماء علم معانی عبارت است از سخنی که به کسی که متردد در حکمی است القاء شده باشد، مانند آنکه به شخص متردد گوئی: ان زیداً قائم ٌ، و تأکید در مثل این چنین سخن نیکو باشد. هکذا یستفاد من الاطول فی باب الاسناد الخبری. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
تبسی. قهوه سینی. دوری لعاب دار که روی آن فنجان قهوه گذارند، نعلبکی، بشقاب. ج، طباسی
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
منسوب به طبس که شهری است بین نیشابور و اصفهان و کرمان. (سمعانی ورق 367 ب)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
احمد بن محمد بن ابراهیم طبسی تاجر، مکنی به ابونصر نزیل نیشابور. حاکم ابوعبدالله حافظ گوید: وی از ابوقریش محمد بن جمعه بن خلف قهستانی و جزوی روایت کرده است و گمان میکنم در نیشابور درگذشته است. (از انساب سمعانی برگ 367 الف)
محمد بن محمد طبسی و مکنی به ابوجعفر. نزیل جرجان. وی کتاب المجروحین را از ابوحاتم محمد بن حبان بستی روایت کرده است و ابومسعود بحلی حافظ از وی روایت دارد. (انساب سمعانی برگ 367)
لغت نامه دهخدا
(طُ سَ)
رنگ خاکی که بسیاهی زند. (از اقرب الموارد) ، ابرنازک. رجوع به طلس شود. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابومحمد عبدالله بن ابراهیم بن احمد طلقی استرابادی، از مردم استراباد و جرجان. او در استراباد از ابوالحسن احمد بن عبدالله الاسترابادی سماع کرده است. (سمعانی برگ 371)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
ریحان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بهندی بزرکتان است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به بزر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
قسمی از گل است. (فرهنگ نظام). یک قسم گل الوان. (ناظم الاطباء) :
اطلسی از جمله گلها خوشتر است
اطلسی چادرنماز دلبر است.
ناصرالدین شاه.
و رجوع به گل اطلسی شود، آتشفشانی نزدیک دریای هند. (از نخبهالدهر دمشقی).
، اطمهالبرکان، جزیره ای است نزدیک سیسیل که در آن کوهی آتشفشان است. (ازنخبهالدهر دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
منسوب به فلک اطلس ای فلک نهم. از فرهنگ سکندرنامه وفرهنگ فرنگ. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلسی
تصویر کلسی
از ریشه لاتینی آهکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلخی
تصویر طلخی
تلخی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه خیالهای موسوم بشکل عجیب در نظر میاورند و نیز شکلی و صورتی عجیب که بر سر دفائن و خزائن تعبیه کنند، قطعه کاغذی که جادوگران یافالبینان درروی آن جدولهائی میکشند ویا حروف و کلماتی مینویسند و معتقدند که برای محافظت چیزی یا کسی یا دفع بدی و آزار موثر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیس
تصویر طلیس
کور، زندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوسی
تصویر طوسی
رنگ میان سبز و سرخ، دودی، خاکستری
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به طلحه، قسمی کاغذ منسوب به طلحه بن طاهر دومین امیر از امرای طاهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبسی
تصویر طبسی
نادرست نویسی تبسی تبرسی از مردم تبس منسوب به طبس از مردم طبس
فرهنگ لغت هوشیار
پرندیک از گل ها منسوب به اطلس، گیاهی است زینتی از تیره بادنجانیان با گلهای شیپوری و عطری ملایم و گلهایش برنگهای مختلف: سفید آبی قرمز و بنفش و رنگارنگ میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطلسی
تصویر اطلسی
نوعی گل شیپوری با رنگ، های آبی، سفید، بنفش که دارای عطر ملایمی می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلسم
تصویر طلسم
((طِ لِ))
جادو، نوشته ها یا اشکالی غیرعادی برای جادو کردن چیزی یا کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلبی
تصویر طلبی
خواهی
فرهنگ واژه فارسی سره