آلودن به گل و لای سیاه. سیاه کردن. و منه الحدیث: کان فی جنازه فقال ایکم یأتی المدینه فلایدع فیها وثناً الا کسره و لا صوره الا طلخها، ای لطخها بالطین حتی یطمسها، تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب). ضایع کردن نبشته. (منتخب اللغات) ، آلودن پلیدی. خلیل گوید لطخ اعم است از طلخ. (منتهی الارب)
آلودن به گل و لای سیاه. سیاه کردن. و منه الحدیث: کان فی جنازه فقال ایکم یأتی المدینه فلایدع فیها وثناً الا کسره و لا صوره الا طلخها، ای لطخها بالطین حتی یطمسها، تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب). ضایع کردن نبشته. (منتخب اللغات) ، آلودن پلیدی. خلیل گوید لطخ اعم است از طلخ. (منتهی الارب)