جدول جو
جدول جو

معنی طلحاف - جستجوی لغت در جدول جو

طلحاف
(طِ)
زدن سخت. (منتهی الارب). طلحیف. رجوع به طلحیف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج
فرهنگ فارسی عمید
(طِلْ لَ)
زدن سخت. لغتی است در طلحیف. (منتهی الارب). رجوع به طلحیف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ستیهیدن. (منتهی الارب). مبالغه کردن و لجاج کردن و ستیهیدن. (آنندراج). الحاف سائل، ستیزه کردن و الحاح و اصرار او درخواستن. (از اقرب الموارد). الحاح کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه تهذیب عادل) : لایسألون الناس الحافاً. (قرآن 273/2) ، یعنی از مردمان چیزی نخواهند به الحاح. (کشف الاسرار ج 1 ص 740).
لغت نامه دهخدا
(طِ)
ضرب زدن سخت. یقال: ضربه ضرباً طلحیفاً، ای شدیداً. طلحاف. طلحف. طلحف. طلّحف. طلحفی ̍. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
پیل ماده. (مهذب الاسماء). لغتی است در طلخام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ حَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
جمع واژۀ طلحه و طلحه نام شش تن است که به جود معروفند: 1- طلحه الفیاض یا طلحه بن عبیدالله. 2- طلحه الجود یا طلحه بن عمر بن عبیدالله بن معمر التمیمی. 3- طلحه الدراهم یا طلحه بن عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی بکر الصدیق. 4- طلحه الخیر یا طلحه بن حسن بن علی بن ابیطالب. 5- طلحه الندی یا طلحه بن عبدالله بن عوف الزهری. 6- طلحه الطلحات یا طلحه بن عبدالله بن خلف الخزاعی
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ)
جمع واژۀ طالح. (منتهی الارب). بی سامانکاران. و رجوع به طالح شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
بسترآهنگ. (جهانگیری). دواج. بالاپوش شب. مشمال. (منتهی الارب). ازار. جامۀ پنبه دار شب خوابی. (غیاث). بالاپوش، مقابل نهالی و زیرپوش:
خوشا حال لحاف و بسترآهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ.
لبیبی.
نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس
رومی لحاف زرد به پهنا برافکند.
خاقانی.
با چنین آهن دل آتش سجاف
حق نشاید گفت جز زیرلحاف.
مولوی.
اندر لحاف و بالش خوش خفته بود پنبه
حلاج خواند بر وی یا ایهاالمزمل.
نظام قاری (دیوان البسه ص 31).
تا نهالی و لحافت نبود چندین دست
در وثاقت شب سرما منشان مهمان را.
نظام قاری (دیوان البسه ص 37).
یک تن بی لحاف و زیرافکن
وقت آسایش آرمیدن نیست.
نظام قاری (دیوان البسه ص 37).
- لحاف چشم، پلک. مقله. پلک بالایین. لجح.
- لحاف کرسی، نوعی ازلحاف پهن تر از لحاف معمولی که به زمستان بر کرسی اندازند.
- امثال:
دعوی سر لحاف ملانصرالدین بود، هیاهوی نزاعی از کوچه شنیده میشد چون هوا سرد بود ملا لحاف در خود پیچید و کشف خبر را بیرون شد طراری چند لحاف را از دوش ملا ربوده بگریختند چون به خانه باز گشت زن پرسید نزاع سر چه بود گفت سر لحاف ما، اینک ببردند و نزاع بنشست. آوازی مهیب شنیده شد زن ملانصرالدین پرسید چه آواز بود ملا گفت آواز لحاف بود که از بام به زیر افتاد زن گفت لحاف بدینگونه آواز نکند. گفت من هم در جوفش بودم.
سر گنده اش زیر لحاف است.
شوخی را زیر لحاف می کنند.
فرشش زمین است لحافش آسمان.
لحافی را بهرشپشی بیرون نیفکنند.
هم لحاف است و هم توشک.
، پوشش، هر جامه که بالای جامه هاپوشند همچو چادر ومانند آن. ج، لحف. (منتهی الارب) ، کژآکند. قزآکند. (لغت نامۀ مقامات حریری). قزآکند یعنی جامه که از قز، آگنده باشند. (منتخب اللغات) ، برگستوان. (غیاث) (آنندراج). عبایی که بر پشت اسب اندازند جهت محافظت گرد و غبار و اذیت گرما و سرما و مردم آن را به غلط آبایی به الف نویسند و به معنی برگستوان نیز درست میشود. (آنندراج) :
لحافی برافکند بر پشت بور
درآمد به زین آن تن پیل زور.
نظامی.
و نیز رجوع به لحیف شود، زن مرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابر بالارفته. لغه فی الخاء. (منتهی الارب). رجوع به طخاف شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
زدن سخت. طلحیف، گرسنگی سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاف
تصویر الحاف
گزافیدن، زیان رسانیدن، دامن کشان رفتن، دواج (لحاف) دادن
فرهنگ لغت هوشیار
((لِ))
رواندازی آکنده از پشم یا پنبه که هنگام خوابیدن بر روی خود می اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
روانداز
فرهنگ واژه فارسی سره
پتو، پوشش، دواج، لحیف، بستر، دواج، رختخواب
متضاد: نهالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر دید لحافی سبز داشت، دلیل است زنی دیندار بخواهد. اگر سفید بود آن زن توانگر و پارسا است. اگر سرخ بیند زن او مطرب دوست است. اگر سیاه بیند زن او عالمه است و زرد زن بیمار گونه بود. اگر ملوّن بیند، زن او فرینبده است. جابر مغربی
لحاف در خواب، به زن تعبیر میشود. اگر کسی در خواب ببیند که لحافی را به روی خود میکشد، زن میگیرد یا به آسایش و استراحت میرسد. خالد بن علی بن محد العنبری
دیدن لحاف درخواب، دلیل زن است. اگر بیند لحاف نو بخرید، دلیل که کنیزکی دوشیزه بخرد یا زن بخواهد. اگر بیند که لحاف او چرکین بود دلیل است زن او سلیطه بود. محمد بن سیرین
معبران کهن نوشته اند لحاف زن است. لحاف در موقع خواب و استراحت به ما آرامش می بخشد و زیر آن احساس امنیت و راحتی می کنیم، آن ها این آرامش را با آرامشی که زن به مرد می دهد مقایسه و تشبیه کرده اند. همین طور لحاف برای زن نیز شوهر است زیرا او را در بر می گیرد و به او امنیت و فراغت خیال می بخشد. لحاف نشان دهنده رابطه ای است که بیننده خواب با جفت خویش دارد. اگر ببینید لحاف کهنه ای دارید زنی بد نصیب شما می شود و چنان چه زن دارید روابط شما با همسرتان خراب می شود. اگر در خواب ببینید لحافی از اطلس و دیبا دارید رابطه شما با همسرتان در حد عالی بهبود می یابد و خوب می شود. اگدر خواب ببینید لحافتان کثیف است همسرتان بیمار می شود و اگر لحاف سوراخ و پاره باشد که غیر قابل استفاده به نظر برسد از همسر خود جدا می شوید. اگر مردی در خواب ببیند لحاف پاره و کهنه و فرسوده خود را دور افکنده و لحاف نوئی خریده از زن خود جدا می شود و همسر دیگری اختیار می کند. همین تعبیر هست برای زن که نشان می دهد از شوهر جدا می شود و به همسری دیگری در می آید. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن لحاف در خواب، نشانه قدم نهادن به محیطهای دلپذیر و لبریز از آسایش است. اگر دختری چنین خوابی ببیند، علامت آن است که رفتار سنجیده و عاقلانه اش او را نزد مردی مقبول جلوه خواهد داد، تا آنجا که او را به همسری خود برخواهد گزید.
۲ـ دیدن لحافهای تمیز و سوراخ سوراخ در خواب، نشانه یافتن همسری باارزش است.
۳ـ دیدن لحافهای کثیف در خواب، علامت آن است که با دیگران رفتار پسندیده ای نخواهید داشت، و برای یافتن همسری مطلوب شکست خواهید خورد. .
دیدن لحاف درخواب بر سه وجه است. اول: زن عالمه. دوم: کنیزک دوشیزه. سوم: عزو جاه و مقام..
فرهنگ جامع تعبیر خواب