- طلایی
- زرین
معنی طلایی - جستجوی لغت در جدول جو
- طلایی
- پارسی است تلایی زرین و رنگ زر رنگ زرد زر گون منسوب به طلا زرین: انگشتر طلایی، برنگ طلا زرد براق: گیسوان طلایی، یکی از انواع رنگهای زرد و براق نوعی اکلیلی. برنگ طلا، زرد براق
- طلایی ((طَ))
- منسوب به طلا، ساخته شده از طلا، دارای رنگ زرد، بسیار باشکوه
- طلایی
- Gilded, Gold, Golden
- طلایی
- позолоченный , золотой
- طلایی
- vergoldet, golden
- طلایی
- позолочений , золотий
- طلایی
- pozłacany, złoty
- طلایی
- dourado
- طلایی
- dorato
- طلایی
- dorado
- طلایی
- verguld, gouden
- طلایی
- सुनहरी , सुनहरी
- طلایی
- berlapis emas, emas
- طلایی
- مذهبيٌّ , ذهبيٌّ
- طلایی
- 금박의 , 금색의
- طلایی
- מצופה זהב , זהוב
- طلایی
- 镀金的 , 金色的
- طلایی
- 金の , 黄金の
- طلایی
- altın kaplama, altın
- طلایی
- ya dhahabu, dhahabu
- طلایی
- เคลือบทอง , สีทอง
- طلایی
- সোনালী
- طلایی
- سنہری , سنہری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طلیعه ها، طلایه ها، جمع واژۀ طلیعه
اولین نشانه ای که از هر چیز نمایان و جلوه گر می شود، برای مثال نه روزش طلایه نه شب پاسبان / سیاه است همچون رمه بی شبان (فردوسی - ۶/۳۱۸) ، واینک بیامده ست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایۀ نوروز و نوبهار (منوچهری - ۳۹)
در امور نظامی گروهی از سربازانکه پیش فرستاده شوند تا از اوضاع و احوال دشمن آگاه شوند، مقدمۀ لشکر، پیشروان لشکر، برای مثال تو بی دیده بان و طلایه مباش / ز هر دانشی سست مایه مباش (فردوسی - ۵/۲۵۷)
در امور نظامی گروهی از سربازانکه پیش فرستاده شوند تا از اوضاع و احوال دشمن آگاه شوند، مقدمۀ لشکر، پیشروان لشکر،
مالیدنی هر چیز مالیدنی فارسی گویان ساخته اند از طلائع تازی پیشسپاه پیشتاز واحدی از سربازان که در پیش عمده قوی فرستند تا از کم و کیف دشمن واقف شود جلو دار، جمع طلایگان طلایه ها. آن چه که بدان طلا کنند دارویی که بر اندام مالند. جاسوس لشگر که پیش و پس را نگهدارد، گروهی که پیش فرستنده تا از دشمن واقف شود
طلایه بودن
جمع طلیعه، پیشسپاهیان جمع طلیعه، واحدی نظامی که در پیشاپیش عمده قوی حرکت کند پیشرو لشکر جلو دار طلایه، جمع طلیعه، بقایا
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
فر هیختگی ملا بودن با سواد بودن: (نیست ممکن که تو ملا ز پی ملایی سر انبانی دانش همه جانگشایی) (گل کشتی. توبا. 412)، آخوندی
((طَ یِ یا یَ))
فرهنگ فارسی معین
تحریف شده طلیعه عربی، مقدمه لشکر، پیشروان لشکر که برای شناسایی اوضاع و احوال دشمن فرستاده می شوند