جدول جو
جدول جو

معنی طلایع - جستجوی لغت در جدول جو

طلایع
طلیعه ها، طلایه ها، جمع واژۀ طلیعه
تصویری از طلایع
تصویر طلایع
فرهنگ فارسی عمید
طلایع
(طَ یِ)
جمع واژۀ طلیعه. (منتهی الارب). طلائع. بغایا. رجوع به طلیعه و طلایه شود: چاشتگاه طلایع مخالفان پدید آمد سواری سیصد. (تاریخ بیهقی ص 583). هر دو لشکر را که طلیعه بودند مدد رسید تا میان دو نماز لشکر فرودآمد و طلایع بازگشتند. (تاریخ بیهقی). سلطان طلایع خویش را فرمود تاخود را در میان بیشه ها انداختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 410). از وقت لمعۀ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایعمرگ به بازی درآمدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 394)
لغت نامه دهخدا
طلایع
جمع طلیعه، پیشسپاهیان جمع طلیعه، واحدی نظامی که در پیشاپیش عمده قوی حرکت کند پیشرو لشکر جلو دار طلایه، جمع طلیعه، بقایا
فرهنگ لغت هوشیار
طلایع
((طَ یِ))
جمع طلیعه، جلوداران
تصویری از طلایع
تصویر طلایع
فرهنگ فارسی معین
طلایع
طلیعه ها، پیش روان، لشکر، طلایه داران، پیش قراولان، پیش تازان، جلوداران، مقدمه لشکر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلایه
تصویر طلایه
(دخترانه)
نشانه یا جلوه نخستین از هر چیز که پیش از دیگر نشانه ها نمایان شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
طبیعت ها، قسمتهایی از جهان که ساخته دست بشر نیست مانند گیاهان ها، جانوران ها، جنگل ها، دریاها، کوه و بیابان ها، جهان هستی، قضاها و قدرها، روزگارها، فطرت ها، سرشت ها، نهادها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و آتش، غریزه ها، جمع واژۀ طبیعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلایه
تصویر طلایه
اولین نشانه ای که از هر چیز نمایان و جلوه گر می شود، برای مثال نه روزش طلایه نه شب پاسبان / سیاه است همچون رمه بی شبان (فردوسی - ۶/۳۱۸)، واینک بیامده ست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایۀ نوروز و نوبهار (منوچهری - ۳۹)
در امور نظامی گروهی از سربازانکه پیش فرستاده شوند تا از اوضاع و احوال دشمن آگاه شوند، مقدمۀ لشکر، پیشروان لشکر، برای مثال تو بی دیده بان و طلایه مباش / ز هر دانشی سست مایه مباش (فردوسی - ۵/۲۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلایه
تصویر طلایه
ضماد، مرهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
سجایا، خویها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طلیعه، پیشسپاهیان جمع طلیعه، واحدی نظامی که در پیشاپیش عمده قوی حرکت کند پیشرو لشکر جلو دار طلایه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است تلایی زرین و رنگ زر رنگ زرد زر گون منسوب به طلا زرین: انگشتر طلایی، برنگ طلا زرد براق: گیسوان طلایی، یکی از انواع رنگهای زرد و براق نوعی اکلیلی. برنگ طلا، زرد براق
فرهنگ لغت هوشیار
مالیدنی هر چیز مالیدنی فارسی گویان ساخته اند از طلائع تازی پیشسپاه پیشتاز واحدی از سربازان که در پیش عمده قوی فرستند تا از کم و کیف دشمن واقف شود جلو دار، جمع طلایگان طلایه ها. آن چه که بدان طلا کنند دارویی که بر اندام مالند. جاسوس لشگر که پیش و پس را نگهدارد، گروهی که پیش فرستنده تا از دشمن واقف شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلایه
تصویر طلایه
((طُ یِ یا یَ))
آن چه که بدان طلا کنند، دارویی که بر اندام مالند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
((طَ))
منسوب به طلا، ساخته شده از طلا، دارای رنگ زرد، بسیار باشکوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلایه
تصویر طلایه
((طَ یِ یا یَ))
تحریف شده طلیعه عربی، مقدمه لشکر، پیشروان لشکر که برای شناسایی اوضاع و احوال دشمن فرستاده می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
((طَ یِ))
جمع طبیعت، سرشت ها، نهادها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
زرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
Gilded, Gold, Golden
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
doré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
金の , 黄金の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
镀金的 , 金色的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
מצופה זהב , זהוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
금박의 , 금색의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
berlapis emas, emas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
सुनहरी , सुनहरी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
vergoldet, golden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
verguld, gouden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
dorado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
dorato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
dourado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
pozłacany, złoty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
позолочений , золотий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
позолоченный , золотой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طلایی
تصویر طلایی
altın kaplama, altın
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی