جمع واژۀ طلیعه. (منتهی الارب). طلائع. بغایا. رجوع به طلیعه و طلایه شود: چاشتگاه طلایع مخالفان پدید آمد سواری سیصد. (تاریخ بیهقی ص 583). هر دو لشکر را که طلیعه بودند مدد رسید تا میان دو نماز لشکر فرودآمد و طلایع بازگشتند. (تاریخ بیهقی). سلطان طلایع خویش را فرمود تاخود را در میان بیشه ها انداختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 410). از وقت لمعۀ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایعمرگ به بازی درآمدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 394)
جَمعِ واژۀ طلیعه. (منتهی الارب). طلائع. بغایا. رجوع به طلیعه و طلایه شود: چاشتگاه طلایع مخالفان پدید آمد سواری سیصد. (تاریخ بیهقی ص 583). هر دو لشکر را که طلیعه بودند مدد رسید تا میان دو نماز لشکر فرودآمد و طلایع بازگشتند. (تاریخ بیهقی). سلطان طلایع خویش را فرمود تاخود را در میان بیشه ها انداختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 410). از وقت لمعۀ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایعمرگ به بازی درآمدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 394)
طبیعت ها، قسمتهایی از جهان که ساخته دست بشر نیست مانند گیاهان ها، جانوران ها، جنگل ها، دریاها، کوه و بیابان ها، جهان هستی، قضاها و قدرها، روزگارها، فطرت ها، سرشت ها، نهادها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و آتش، غریزه ها، جمع واژۀ طبیعت
طبیعت ها، قسمتهایی از جهان که ساخته دست بشر نیست مانند گیاهان ها، جانوران ها، جنگل ها، دریاها، کوه و بیابان ها، جهان هستی، قضاها و قدرها، روزگارها، فطرت ها، سرشت ها، نهادها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و آتش، غریزه ها، جمعِ واژۀ طبیعت
اولین نشانه ای که از هر چیز نمایان و جلوه گر می شود، برای مثال نه روزش طلایه نه شب پاسبان / سیاه است همچون رمه بی شبان (فردوسی - ۶/۳۱۸)، واینک بیامده ست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایۀ نوروز و نوبهار (منوچهری - ۳۹) در امور نظامی گروهی از سربازانکه پیش فرستاده شوند تا از اوضاع و احوال دشمن آگاه شوند، مقدمۀ لشکر، پیشروان لشکر، برای مثال تو بی دیده بان و طلایه مباش / ز هر دانشی سست مایه مباش (فردوسی - ۵/۲۵۷)
اولین نشانه ای که از هر چیز نمایان و جلوه گر می شود، برای مِثال نه روزش طلایه نه شب پاسبان / سیاه است همچون رمه بی شبان (فردوسی - ۶/۳۱۸)، واینک بیامده ست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایۀ نوروز و نوبهار (منوچهری - ۳۹) در امور نظامی گروهی از سربازانکه پیش فرستاده شوند تا از اوضاع و احوال دشمن آگاه شوند، مقدمۀ لشکر، پیشروان لشکر، برای مِثال تو بی دیده بان و طلایه مباش / ز هر دانشی سست مایه مباش (فردوسی - ۵/۲۵۷)
پارسی است تلایی زرین و رنگ زر رنگ زرد زر گون منسوب به طلا زرین: انگشتر طلایی، برنگ طلا زرد براق: گیسوان طلایی، یکی از انواع رنگهای زرد و براق نوعی اکلیلی. برنگ طلا، زرد براق
پارسی است تلایی زرین و رنگ زر رنگ زرد زر گون منسوب به طلا زرین: انگشتر طلایی، برنگ طلا زرد براق: گیسوان طلایی، یکی از انواع رنگهای زرد و براق نوعی اکلیلی. برنگ طلا، زرد براق
مالیدنی هر چیز مالیدنی فارسی گویان ساخته اند از طلائع تازی پیشسپاه پیشتاز واحدی از سربازان که در پیش عمده قوی فرستند تا از کم و کیف دشمن واقف شود جلو دار، جمع طلایگان طلایه ها. آن چه که بدان طلا کنند دارویی که بر اندام مالند. جاسوس لشگر که پیش و پس را نگهدارد، گروهی که پیش فرستنده تا از دشمن واقف شود
مالیدنی هر چیز مالیدنی فارسی گویان ساخته اند از طلائع تازی پیشسپاه پیشتاز واحدی از سربازان که در پیش عمده قوی فرستند تا از کم و کیف دشمن واقف شود جلو دار، جمع طلایگان طلایه ها. آن چه که بدان طلا کنند دارویی که بر اندام مالند. جاسوس لشگر که پیش و پس را نگهدارد، گروهی که پیش فرستنده تا از دشمن واقف شود