جدول جو
جدول جو

معنی طفولیه - جستجوی لغت در جدول جو

طفولیه(حَشْءْ)
طفوله. طفاله. خرد و ریزه شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فوزیه
تصویر فوزیه
(دخترانه)
رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طفولیت
تصویر طفولیت
کودکی، بچگی
فرهنگ فارسی عمید
فرقهای از متصوفه که عقیده دارند خداوند در بعضی از اشیا و در مرشد حلول می کند، کسانی که معتقد به حلول روح خدا در آدم و سپس در پیغمبران دیگر هستند
بعضی از غلاه شیعه که قائل به حلول روح خداوند در علی ابن ابیطالب شده اند
پیروان حسینبن منصور حلاج که می گفتند خدا در اشیا حلول کرده، حلاجیان
اکثر عرفا و علمای اسلام این عقیده را رد کرده و آن را کفر و گمراهی خوانده اند
فرهنگ فارسی عمید
(طِ لی یَ)
عضلۀ طحالیه. مستطیل و مسطح در جزء خلفی عنق و فوقی ظهر واقع شده. اتصالات از فوق در فاصله پست و بلندی که در میان دو خط منحنی است به قمحدوه و بسطح خلفی زائدۀ حلمه ای و بزوائد اجنحۀ دو یا سه فقرۀ اول عنق پیوسته، پس تارهای آن به تحت و انسی رفته بجزء تحتی رباط عنقی خلفی و بزوائد شوکیه دو فقرۀ پائینی عنق و پنج فقرۀ بالائی ظهر ملتصق میشود. مجاورات از خلف به ذوزنقه و مضرس کوچک فوقانی و مربع معین و زاویۀ وقصی حمله از قدام بمختلط و عضلۀ طویل ظهر و عضلۀ اجنحه مجاور است. عمل - اگر زوجا منقبض شوند، سررا منبسط مینمایند و اگر یکی منقبض شود، سر و گردن را بطرف خود برمیگرداند. (تشریح میرزا علی ص 246)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ لی یَ)
پشمینه ای که زنان عرب بر آن خمیر سازند، قسمی امتشاط. نوعی از آرایش گیسوان. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَضْ ضَ لی یَ)
از غلات خطابیه اصحاب مفضل صیرفی هستند. معتقد به الوهیت امام جعفر صادق که چون امام از ابوالخطاب تبری جست ایشان نیز با خطابیه مخالف شدند. (خاندان نوبختی ص 264). و رجوع به ترجمه الفرق بین الفرق ص 258 شود
از فرق موسویه. اصحاب مفضل بن عمر جعفی کوفی. و رجوع به خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 264 و الملل و النحل شهرستانی چ مصر ج 1 ص 275 و ترجمه فارسی آن ص 182 و مفضل بن عمر شود
لغت نامه دهخدا
(صَفْ فو ری یَ)
نام قریۀ بزرگی است در قضای ناصره از سنجاق عکا تابع ولایت بیروت از فلسطین. در 5000گزی شمال غربی ناصره و 12000گزی جنوب شرقی عکا واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است از نواحی اردن به شام قرب طبریه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ ری یَ)
نوعی گیاه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ یَ / لی یَ)
شهری است در ارض روم. (از معجم البلدان). شهری است به روم و عوام الناس آن را دولو گویند. (منتهی الارب). این شهر را درولایوم و دورولایوم نیز نامند که از شهرهای دولت روم شرقی بوده و اکنون در کنار آن شهری ساخته شده بنام اسکی شهر واقع در غرب ترکیۀ مرکزی با 122755 تن سکنه. این شهر مرکز صدور کف دریا و کروم و منیزیت است و بازار محصول کشاورزی می باشد و محل اتصال خطوط راه آهن است. دارای صناعت پنبه و سفال و چشمه های معدنی می باشد و از ابنیۀ تاریخی یازده مسجد دارد که یکی از آنها از دورۀ سلجوقی است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(رَ لی یَ)
رجولیه. مردی. (ناظم الاطباء). اسم است از رجل. (از اقرب الموارد) ، مردانگی و مردی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ لی یَ)
اسم است از رجل. (از اقرب الموارد). مردی. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (از صراح اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مردانگی و مردی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ لی یَ)
منسوب به دخول. ورودیه. رجوع به ورودیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ لی یَ)
کشتی منسوب به عدولی یا به عدول یا به سوی گروهی که وارد هجر بودند. ج، عدولی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ)
لوبیا. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(طَ ری یَ)
ظرف توگود. (دزی). رجوع به طیفور شود: فاتی علی الزله، و رفع الطیفوریه فازعهً. (معجم الادباء مارگلیوث ج 1 ص 400)
لغت نامه دهخدا
(سَ لی یَ)
اثواب سحولیه، جامه های منسوب به سحول که موضعی است بیمن یا منسوب بگازر که میشوید آن را. (منتهی الارب). گویند ثیاب سحولیه، و سحولیه بضم اول روایت کنند و بفتح مشهور است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نرم و نازپرورده گردیدن، خرد و ریزه شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ می یَ)
گولی. نادانی، ناکسی. دون همتی. (منتهی الارب). طغومه
لغت نامه دهخدا
(طَیَ)
دشنام است مرد و زن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دهستان پایرود بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 13هزارگزی خاور کرمانشاه و 4هزارگزی شمال شوسۀ کرمانشاه - طهران. کوهستانی وسردسیر. با 125 تن سکنه. آب آن از چشمه کوچک. محصول آن غلات دیمی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حُ وی یَ)
فرقه ای از صوفیه. (کشف المحجوب هجویری). فرقه ای از دو فرقۀ مذهب صوفیه. (بیان الادیان). آنانکه گمان برند ذات باری تعالی در تن آدمی حلول تواند کرد. مقابل اتحادی. حلولیان معتقدند که روح حق تعالی در آدم و پیغمبران و امامان حلول کند و در علی و فرزندان علی این حلول پایان پذیرد. (از الانساب). گروهی از متصوفۀ مبطله هستند که گویند: نظر بر روی امردان و زنان مباح است. و در آن حال رقص و سماع کنند و گویند این صفتی است از صفات خدای تعالی که بما فرودآمده و مباح و حلال است و این کفر محض است. و جمعی از ایشان مجلسها سازند و در نظر خلق بلباس درویشانه آراسته آه و اوه و ناله و فریاد و گریه و اظهار سوزو شق گریبان و آستین و زدن دستار بر زمین و مانند آن خود را بخلق نمایند. و این همه بدعت و ضلالتست. کذافی توضیح المذاهب. (کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از متصوفه که بحلول و امتزاج منسوبند و سالمیان و مشبهه بدیشان تعلق دارند. و هجویری حلولیان را یکی از دو فرقۀ مردودۀ صوفیه شمارد. رجوع به کشف المحجوب هجویری و خاندان نوبختی اقبال ص 224، 254 و 258 شود
لغت نامه دهخدا
(طُ لی یَ)
کودکی. بچگی. صباوت. خردسالی. صبا: از عصر طفولیت به زمان شباب رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 397). او در سن طفولیت... موسم ضعف رای و نقصان رشد بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 205). یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شبخیز. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
مشتق از طفل بمعنی خاک رس مخصوص. رجوع به طفل و دزی ج 2 ص 49 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از افولی
تصویر افولی
فرو رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفوله
تصویر طفوله
ناز پروردگی، خرد و ریزه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفولیت
تصویر طفولیت
بچگی، خردسالی، صباوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجولیه
تصویر رجولیه
مردی مرد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصولیه
تصویر فصولیه
لوبیا لوویا: ژاژک از گیاهان لوبیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولیه
تصویر متولیه
مونث متولی
فرهنگ لغت هوشیار
نخستینی مونث اولی نخستین پیشین: حالت اولیه تربیت اولیه، جمع اولیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفولیت
تصویر طفولیت
((طُ یَّ))
دوران کودکی، خردسالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولیه
تصویر اولیه
نخستین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صفویه
تصویر صفویه
صفویان
فرهنگ واژه فارسی سره
بچگی، صباوت، طفلی، کودکی، نوباوگی، نوجوانی، خردسالی
متضاد: کهولت، کلان سالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد