جدول جو
جدول جو

معنی طغرود - جستجوی لغت در جدول جو

طغرود(طَ)
قصبۀ مرکز دهستان طغرود بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 33000گزی شمال خاور دستجرد. کوهستان و سردسیر با 1660 تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آنجا غلات و انار و انجیر و میوه جات. شغل اهالی زراعت است و عده کمی پیله ور هستند و کرباس باف. چهار مزرعه جزء این ده بوده، پاسگاه ژاندارمری و دبستان دارد و ایل شاهسون در زمستان به اطراف این ده می آیند. راه فرعی دارد و همه روزه ماشین به قم رفت و آمد مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ)
سرود. ج، اغارید. (از اقرب الموارد). اغروده. (از اقرب الموارد). رجوع به این کلمه شود، تاریک شدن شب. بدین معنی ناقص واوی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). ظلمانی شدن شب: اغسی اللیل، اظلم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نوعی از سماروغ. ج، مغارید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قسمی کماه. (بحر الجواهر). اسم نوعی از فطر است. (مخزن الادویه). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(طُ رُ)
به ترکی اسم طائری است از طیور صید از جنس صقور. (فهرست مخزن الادویه). ظاهراً تحریفی است از طغرل
لغت نامه دهخدا
(طُ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش فیروزکوه شهرستان دماوند در 20000 گزی خاور فیروزکوه و در 50000 گزی شمال راه شوسۀ فیروزکوه به سمنان. کوهستان سردسیر با 690 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و بنشن و سیب زمینی و جزئی بیدستان و لبنیات. شغل اهالی زراعت و مکاری و گلیم و جاجیم بافی. راه آن مالرو است و تا نزدیکی آبادی ماشین میرود. مزرعۀ ارو و کلارخان جزء این ده است. در تابستان ایل سنگسری به حدود این ده می آیند. بین طرود و میرشکار معدن زغال سنگ وجود دارد. از آثار قدیم قلعۀ خرابۀ لاجوردی بین کلارخان و طرود واقع اخیراً به اجازۀ وزارت فرهنگ شروع به کاوش شده است. نام این قلعه در شاهنامه جائی که یزدگرد موقع عقب نشینی دستور نگاهداری چند قلعه را برای حفظ بنه میدهد برده شده است (دژ گنبدان و دژ چرمنه، دژ لاجوردی برای بنه). قلعۀ خرابۀ آرو در شمال طرود و قلعۀ خرابه ای نیز در خود آبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابن فهم بن عمرو. از قبیلۀ قیس عیلان، عدنانیه، یکی از اجداد جاهلیان. شاعری از پسران وی بنام اعشی طرود در شعرای تازی نام برده شده است. منازل بنی طرود در زمین نجد بوده است و از آنجا به افریقیه داخل شدند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 447)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دختری را گویندکه به شرط بکارت به شوهر دهند و دوشیزه نباشد. (برهان قاطع) (آنندراج). زنی را گویند که به شرط دوشیزگی عروس کنند و دوشیزه نباشد. (جهانگیری) :
نرم نرمک چو عروسی که غرودآمده بود
باز آنسوی برندش که از این سو بازآی.
ابوالعباس (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی).
غرند. غرید. (حواشی برهان قاطع چ معین). رجوع به غرند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغرود
تصویر مغرود
بربری گشته چتر دیو گونه ای سما روغ گونه ای قارچ (کماه) کوچک
فرهنگ لغت هوشیار