کبودی دندان. (منتهی الارب) (آنندراج). سبزی دندان. (مهذب الاسماء) ، آنچه در میان دندان بماند از طعام و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). و نص اللحیانی بقیهاللحم. (تاج العروس) ، خیو خشک شدۀ بر لب. (مهذب الاسماء). و قال غیره: هو الرقیق الیابس علی الفم من العطش. و قیل هو یجف علی فم الرجل من الریق من غیر ان یقید بالعطش. (تاج العروس)
کبودی دندان. (منتهی الارب) (آنندراج). سبزی دندان. (مهذب الاسماء) ، آنچه در میان دندان بماند از طعام و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). و نص اللحیانی بقیهاللحم. (تاج العروس) ، خیو خشک شدۀ بر لب. (مهذب الاسماء). و قال غیره: هو الرقیق الیابس علی الفم من العطش. و قیل هو یجف علی فم الرجل من الریق من غیر ان یقید بالعطش. (تاج العروس)
سرواد و شعر و چکامه. (فرهنگ اسدی ذیل لغت سرواد حاشیۀ ص 107) قصیده را گویند و آن بیتی چند باشد متوازیۀ متشارکه در ردیف و قافیه. مبتنی بر مطلعی و گریز و شرطیه زیاده بر هفده بیت. (برهان). بمعنی قصیده و شعر. (انجمن آرا) (آنندراج). به اصطلاح عروض، قصیده یعنی بیتی چند متوازی و مشترک در ردیف و قافیه. و دارای مطلعو گریز و شرطیه و زیاده بر هفده بیت. (ناظم الاطباء). مبدل چگامه. (فرهنگ نظام). قصیده و چکامه و چگامه. نوعی از اقسام شعر که در اصطلاح عروضی قصیده و چکامه نیز گویند. و رجوع به چکامه و چگامه و قصیده شود
سرواد و شعر و چکامه. (فرهنگ اسدی ذیل لغت سرواد حاشیۀ ص 107) قصیده را گویند و آن بیتی چند باشد متوازیۀ متشارکه در ردیف و قافیه. مبتنی بر مطلعی و گریز و شرطیه زیاده بر هفده بیت. (برهان). بمعنی قصیده و شعر. (انجمن آرا) (آنندراج). به اصطلاح عروض، قصیده یعنی بیتی چند متوازی و مشترک در ردیف و قافیه. و دارای مطلعو گریز و شرطیه و زیاده بر هفده بیت. (ناظم الاطباء). مبدل چگامه. (فرهنگ نظام). قصیده و چکامه و چگامه. نوعی از اقسام شعر که در اصطلاح عروضی قصیده و چکامه نیز گویند. و رجوع به چکامه و چگامه و قصیده شود
غول بیابانی را گویند. (برهان) (از مؤید الفضلاء) (سروری) (از رشیدی) (ناظم الاطباء). غول بیابانی است و گویند آن از جنس اهرمن و دیو و حیوانی است که دربیابان ها مسافران را براه خطا برد و هلاک کند. (انجمن آرا) (آنندراج). دیو گمراه کننده در بیابان که نام دیگرش غول است. (فرهنگ نظام). بغانه. (جهانگیری) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام). و رجوع بهمین کلمه شود
غول بیابانی را گویند. (برهان) (از مؤید الفضلاء) (سروری) (از رشیدی) (ناظم الاطباء). غول بیابانی است و گویند آن از جنس اهرمن و دیو و حیوانی است که دربیابان ها مسافران را براه خطا برد و هلاک کند. (انجمن آرا) (آنندراج). دیو گمراه کننده در بیابان که نام دیگرش غول است. (فرهنگ نظام). بغانه. (جهانگیری) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام). و رجوع بهمین کلمه شود
دهی است از دهستان جی بخش حومه شهرستان اصفهان. در چهارهزارگزی شمال اصفهان و سه هزارگزی باختر راه اصفهان به برخواره. جلگه و معتدل. با 161 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات، پنبه و تریاک و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان جی بخش حومه شهرستان اصفهان. در چهارهزارگزی شمال اصفهان و سه هزارگزی باختر راه اصفهان به برخواره. جلگه و معتدل. با 161 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات، پنبه و تریاک و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
روز قیامت، بدان جهت که غالب و فوق همه چیزهاست. (منتهی الارب) (آنندراج). در لغت روز قیامت را گویند کما فی الصراح. (کشاف اصطلاحات الفنون). نامی است رستاخیز را. (مهذب الاسماء). قیامت. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 66). روز جزا. یوم البعث. یوم النشور. یوم الحساب. روز شمار. روز بازخواست. روز حشر. روز قیام. یوم الیقین، بلا، که غالب و فوق همه بلاها باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). داهیه. (مهذب الاسماء). سختی. - طامۀ کبری، بلای بزرگ: بحصانت آن حصن، از صدمۀ اولی، و طامۀ کبری محترس شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 159). سیم آنکه، طامۀ کبری، و موجب شقاوت و خسران عقبی است تصحیح این وجه سقیم را. (جهانگشای جوینی). - ، حادثۀ بزرگ. کاری سخت. - ، روز قیامت: چنین حالها میبود، و فترات می افتاد، و دل امیر بر اعیان تباه میشد، تا آنگاه که ’الطامهالکبری’، پیش آمد. (منظور حملۀ سلاجقه بوده). (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 627). چون کار بر این جمله قرار گرفت، الطامهالکبری آن بود که نماز دیگر آن روز که امیر به گرگان رسید... دو سوار از آن بوالفضل سوری دررسیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 477)
روز قیامت، بدان جهت که غالب و فوق همه چیزهاست. (منتهی الارب) (آنندراج). در لغت روز قیامت را گویند کما فی الصراح. (کشاف اصطلاحات الفنون). نامی است رستاخیز را. (مهذب الاسماء). قیامت. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 66). روز جزا. یوم البعث. یوم النشور. یوم الحساب. روز شمار. روز بازخواست. روز حشر. روز قیام. یوم الیقین، بلا، که غالب و فوق همه بلاها باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). داهیه. (مهذب الاسماء). سختی. - طامۀ کبری، بلای بزرگ: بحصانت آن حصن، از صدمۀ اولی، و طامۀ کبری محترس شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 159). سیم آنکه، طامۀ کبری، و موجب شقاوت و خسران عقبی است تصحیح این وجه سقیم را. (جهانگشای جوینی). - ، حادثۀ بزرگ. کاری سخت. - ، روز قیامت: چنین حالها میبود، و فترات می افتاد، و دل امیر بر اعیان تباه میشد، تا آنگاه که ’الطامهالکبری’، پیش آمد. (منظور حملۀ سلاجقه بوده). (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 627). چون کار بر این جمله قرار گرفت، الطامهالکبری آن بود که نماز دیگر آن روز که امیر به گرگان رسید... دو سوار از آن بوالفضل سوری دررسیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 477)
جمع واژۀ طاغی. رجوع به طاغی شود: و عجیبتر آن است که امیرالمؤمنین (ع) در وقتی که به اجماع امت خلیفه بوده و با بغاه و طغاه حرب کرده است خواجۀ مجبر... تشنیع میزند. (کتاب النقض ص 351). و رجوع به طغات شود
جَمعِ واژۀ طاغی. رجوع به طاغی شود: و عجیبتر آن است که امیرالمؤمنین (ع) در وقتی که به اجماع امت خلیفه بوده و با بغاه و طغاه حرب کرده است خواجۀ مجبر... تشنیع میزند. (کتاب النقض ص 351). و رجوع به طغات شود
ناکس و فرومایه از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) : روزی رندی با طعام طغام و اوباش مشغول بود. (جهانگشای جوینی) ، هیچکاره. (منتهی الارب) (آنندراج). فرومایگان. (مهذب الاسماء) ، فرومایه از مرغان. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغان زبون. (منتخب اللغات). طغامه یکی. مذکر و مؤنث و واحد و جمع در آن یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج)
ناکس و فرومایه از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) : روزی رندی با طعام طغام و اوباش مشغول بود. (جهانگشای جوینی) ، هیچکاره. (منتهی الارب) (آنندراج). فرومایگان. (مهذب الاسماء) ، فرومایه از مرغان. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغان زبون. (منتخب اللغات). طغامه یکی. مذکر و مؤنث و واحد و جمع در آن یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج)