جدول جو
جدول جو

معنی ططرطین - جستجوی لغت در جدول جو

ططرطین
(طِ)
وزنی معادل چهار نوات
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرفین
تصویر طرفین
دوطرف، دوجانب، دوسو، دوکرانه
طرفین دعوی: در علم حقوق مدعی و مدعی علیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبرزین
تصویر طبرزین
تبرزین، نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
فرهنگ فارسی عمید
قسم سیاه مرهیطس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ طَ)
منزل اول از منازل قمر است و از کواکب برج حمل باشد. (از جهان دانش). رقیب غفر است. (یادداشت مؤلف). نخستین از منازل قمر. (التفهیم). منزل اول از منازل قمر و آن از اول حمل است تا دوازده درجه و پنجاه و یک دقیقه و بیست و پنج ثانیه و علمای احکام آن را منزل ناری مرکب از سعد و نحس گفته اند. اولین از منازل قمر و از رباط اول است. (یادداشت مؤلف). تثنیۀ شرط، یعنی علامت و دوستاره است در اول حمل و آن منزل اولین است از منازل قمر. از منتخب. و در شرح قران السعدین نوشته که شرطین دو ستاره که بجای هر دو شاخ برج حمل واقع شده اند و آن تثنیۀ شرط است به ضم اول که بمعنی هر چیز باشد. (از غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به شرطان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است به ری، (منتهی الارب)، دیهی است از دیه های ری، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
طعامی است مر اکراد را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کرم خاکی. الحیوانات المتولده فی الارض من قبل خمج او عفونه مثل الدود. این کلمه بر حسب گفتۀ سیمونه مأخوذ از کلمه لاتینی تردینس است که جمع آن تردو میباشد. (دزی ج 2 ص 36)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به عربی دردی خمر است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). طرطق
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ فَ)
تثنیۀ طرف. دو طرف. دو کرانه. (فرهنگستان).
- کریم الطرفین، نیک اصل از پدر و مادر. (مهذب الاسماء).
، دو طرف. دو حد. مقدمتین قیاس که مشترک بین آن دو نباشد
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ)
داهیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در صیدنۀ ابوریحان آمده است: بزبان رومی و سریانی اطرین گویند و بپارسی شاه افروش گویند و آمدی گوید: زلانیا و قطایف و آنچه از فطیر سازند او را اطریه گویند و فارابی در دیوان خود آورده: اطریه طعامی است که معتاد ترکانست - انتهی. و پیداست که منظور از اطرین همان اطریه است. رجوع به اطریه شود
لغت نامه دهخدا
(طِرْ یَ)
گل تنک. (منتهی الارب). طین رقیق. (فهرست مخزن الادویه) ، لای تنک، خشم. یقال: اتی بالطرین و الغرین، ای غضب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فطریطیقون که عصیر عنب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طِ طَ نَ)
در لاتینی: لومبریکوس. (دزی ج 2 ص 36)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
معرب تبرزین. نوعی سلاح است بشکل طبر. رجوع به طبردار، طبرداریه و المعرب جوالیقی ص 228 شود. تبری دارای دو لبه که غالباً آنرا به قربوس زین آویزان میکردند و هو فأس السرج. ج، طبرزینات. این کلمه را بصورت طربزین هم نقل کرده اند. رجوع به دزی ج 2 ص 21 و تبرزین شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ نَ)
قلعه ای است استوار در صقلیه. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 22) (قاموس الاعلام). دمشقی در فصل وصف جزائر بحر رومی گوید: و من بلادالجزیره البریه: الشاقه و... و طبرمین... (نخبهالدهر ص 141)
لغت نامه دهخدا
قضا بارطین نام قضائی است در ولایت قسطمونی در انتهای شمال شرقی سنجاق بولی، از طرف مشرق و جنوب شرقی با سنجاق نفس قسطمونی، و از جانب جنوب غربی با قضای کرده و از سمت مغرب با قضای ارکلی و از جهت شمال به بحراسود محدود میشود، و به انضمام دو ناحیۀ چهارشنبه و آماصری یکصد قریه و 22600 تن سکنه دارد که به استثنای قریب 100 تن ارمنی و یونانی بقیه مسلمان میباشند، تمام اراضیش کوهستانی است و صحاری حاصلخیزی نیز دارد، نهر فیلیاس در حد جنوبی و غربی جاری است و رودهای دیگری از وسط قضا سرچشمه گرفته بسوی جنوب جاری شده وارد نهر بارطین میگردند، در حد شمال شرقی قضا، در محل نزدیک به ساحل بحر، کوه مرتفعی بنام صاغری طاغی (کوه شبیه به ترک اسب) وجود دارد، محصولاتش عبارت است از: میوه های گوناگون و صنایعاش از مصنوعات چوبین ابزار و ادوات چوبی و طناب کشتی است، جنگلهای زیادی دارد و درخت صنوبر سیاه و زرد و انواع دیگر درختان جنگلی و درختان شمشاد فراوان دیده میشود، درختان این جنگلها را قطع نموده به الوار تبدیل و از آنها در صنایع کشتی سازی دولتی استفاده میکنند، و در نقاط آماصری، تارله آغزی، و زونقولدایق، معدن زغال سنگ موجود است، و اهالی محل از آن بهره برداری میکنند، پاره ای از نقاطش کم محصول میباشند و مردم این مناطق به کارگری درمعادن زغال و بریدن چوبهای جنگلی اشتغال دارند و ازاین راه گذران میکنند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)، ابر بابرق، (اقرب الموارد) (غیاث)، ابر بادرخش، میغ بابرق، ج، بوارق، (مهذب الاسماء)، ابر برق دهنده، (فرهنگ نظام)، لمعان: السحابه بارقه، این ابر بابرق و درخشنده است، (ناظم الاطباء)، طلوع کننده، شمشیرها، (اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج)، و بدین سبب بدین نام خوانده شده است که میدرخشد و حدیث عمار از همین معنی است: الجنه تحت البارقه، و آن مقتبس از گفتار پیامبر
است که فرمود: الجنه تحت ظلال السیوف، و لحیانی گوید: رأیت البارقه، یعنی بریق سلاح، (از تاج العروس)، شمشیرها و منه الحدیث: الجنه تحت البارقه، (منتهی الارب)، و رجوع به ناظم الاطباء شود، شمشیر واحد، (غیاث) (آنندراج)، دوش، دیشب، نزد صوفیه عبارتست از لائحه که وارد میشود بر سالک از جناب اقدس و بسرعت منقطع میشود، و این اوائل کشف است، کذا فی لطائف اللغات، (کشاف اصطلاحات الفنون)، و جرجانی آرد: لایحه ای است که از آستان اقدس وارد آید و بشتاب خاموش شود و آن از اوایل و مبادی کشف است، (از تعریفات)، و رجوع به بارق الهی شود،
- بارقۀ اول، همان صادر اول است، (انجمن آرا)،
- بارقهالاولی، پرندوش، پریشب
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای است مرکز قضا در سنجاق بولی از ولایت قسطمونی، در 14 هزارگزی شمال ساحل بحر اسود در کنار یسار یعنی در مغرب نهر بارطین، واقع است و نهر دیگر موسوم به ’قوجاناز’ از طرف مغرب قصبه روان میشود، و در جنوب بارطین بهم می پیوندند، این قصبه در 120 هزارگزی شمال شرقی بولی، و 140 هزارگزی شمال غربی شهر قسطمونی در 41 درجه و 33 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض شمالی و 29 درجه و 53 دقیقه و 44 ثانیۀ طول شرقی واقع گشته، کشتیهایی به وزن متوسط در این نهر آمد و شد کرده و از این رو وضع اسکله به خود گرفته و تجارت پررونقی دارد، از بارطین و زعفرانبولی جادۀ شوسه ای احداث وسبب سهولت تجارت شده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)، رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
دو جانب، دو سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبرزین
تصویر طبرزین
پارسی تازی گشته تبرزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرطیر
تصویر طرطیر
اسید تاتریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
((طَ رَ فِ))
دوطرف، دو جانب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
هر دو سو
فرهنگ واژه فارسی سره
دوطرف، دوجانب، دوسوی
متضاد: وسطین
فرهنگ واژه مترادف متضاد