مأخوذ از تسوی فارسی. معرب است. کرانه، ناحیه، چهاریک دانگ که دو حبه باشد. ج، طساسیج. (منتهی الارب) (آنندراج). تسو، یعنی چهار جو. (دهار). سه ثمن مثقال. (مفاتیح خوارزمی). تسوی. (زمخشری). مقدار دو جو میانه. ربع دانگ. بیست وچهاریک مثقال. و در رسالۀ اوزان نوشته که طسوج بیست وچهارم حصۀ هر چیز را گویند. (غیاث اللغات). درهم. درم، و هو فارسی معرب و وزن آن شش دانگ است و دانگ دو قیراط باشد و قیراط دو طسوج و طسوج دو جو میانه... (منتهی الارب) : تو بگوئی نک دل آوردم به تو گویدت این دل نیرزد یک تسو. مولوی. و رجوع به تسو و استان و الجماهر ص 49 و فرهنگ شعوری ج 2 ص 162 و کتاب المعرب جوالیقی ص 76 شود
مأخوذ از تسوی فارسی. معرب است. کرانه، ناحیه، چهاریک دانگ که دو حبه باشد. ج، طساسیج. (منتهی الارب) (آنندراج). تسو، یعنی چهار جو. (دهار). سه ثمن مثقال. (مفاتیح خوارزمی). تسوی. (زمخشری). مقدار دو جو میانه. ربع دانگ. بیست وچهاریک مثقال. و در رسالۀ اوزان نوشته که طسوج بیست وچهارم حصۀ هر چیز را گویند. (غیاث اللغات). درهم. درم، و هو فارسی معرب و وزن آن شش دانگ است و دانگ دو قیراط باشد و قیراط دو طسوج و طسوج دو جو میانه... (منتهی الارب) : تو بگوئی نک دل آوردم به تو گویدت این دل نیرزد یک تسو. مولوی. و رجوع به تسو و استان و الجماهر ص 49 و فرهنگ شعوری ج 2 ص 162 و کتاب المعرب جوالیقی ص 76 شود
در ساحل شمالی دریاچۀ ارومیه قصبه ای است بر دو مرحلۀ تبریز بجانب غربی و درشمالی بحیرۀ چیچست افتاده است، باغستان بسیار داردو میوه هاش بسیار و نیکو بود، هواش از تبریز گرمتر است و بجهت قرب بحیرۀ چیچست به عفونت مائل و آبش از رودی که از آن جبال آید و از عیون، سکانش از ترک و تاجیک ممزوجند، حقوق دیوانیش کمابیش پنجهزار دینار به دفتر درآمده است و به وقف ابواب البر ابوسعیدی تعلق دارد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 80). آب مرورود از کوه سهند برمیخیزد و بر ولایت مراغه گذشته به درۀ کاودوان با آب جغتو ضم شده، به دریای شور طسوج میریزد. طولش هشت فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 223). آب تغتو از کوههای کردستان بحدود کریوۀ سینا برمیخیزد و به آب جغتو جمع می شود و به دریای شور طسوج میریزد. طولش پانزده فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 224)
در ساحل شمالی دریاچۀ ارومیه قصبه ای است بر دو مرحلۀ تبریز بجانب غربی و درشمالی بحیرۀ چیچست افتاده است، باغستان بسیار داردو میوه هاش بسیار و نیکو بود، هواش از تبریز گرمتر است و بجهت قرب بحیرۀ چیچست به عفونت مائل و آبش از رودی که از آن جبال آید و از عیون، سکانش از ترک و تاجیک ممزوجند، حقوق دیوانیش کمابیش پنجهزار دینار به دفتر درآمده است و به وقف ابواب البر ابوسعیدی تعلق دارد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 80). آب مرورود از کوه سهند برمیخیزد و بر ولایت مراغه گذشته به درۀ کاودوان با آب جغتو ضم شده، به دریای شور طسوج میریزد. طولش هشت فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 223). آب تغتو از کوههای کردستان بحدود کریوۀ سینا برمیخیزد و به آب جغتو جمع می شود و به دریای شور طسوج میریزد. طولش پانزده فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 224)
جمع واژۀ طعم. مزه ها. (از منتهی الارب). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: حکما گفته اند طعوم (مزه ها) بر دوگونه اند: بسیط و مرکب. و مزه های بسیط نه قسم اند که از ضرب سه در سه حاصل آیند زیرا فاعل یا گرم و یا سرد و یا معتدل است، و قابل نیز یا لطیف و یا کثیف و یا معتدل باشد، چنانکه گرم کیفیت غیرملایمی در اجسام پدید آرد، چه خاصیت آن تفریق است از این رو در جسم کثیف کیفیت کثیفی که غایهً غیرملایم است ایجاد میکند که مرارت (تلخی) است و در جسم لطیف خاصیتی فروتر از آن تولید میکند که حرافت (تیزی) است و در معتدل ملوحت (شوری) ایجاد کند که حد میانۀ دو خاصیت مزبور یعنی تلخی و تیزی است. و سرد نیز کیفیت غیرملایمی پدید می آورد، چه خاصیت تکثیف است که با اجسام سازگار نیست لیکن ناسازگاری آن از عدم تفریق کمتر است، چنانکه در جسم کثیف عفوصت (گسی) تولید کند، چه مزۀ مزبور تکثیف را متضاعف کند و در لطیف حموضت (ترشی) ایجاد کند زیرا ناسازگاری آن بینابین است و فاعل به سردی و آن را کثیف کند و به لطافت در آن فرورود. و در معتدل قبض بوجود آورد که فروتر از گسی و برتر از ترشی است زیرا گسی هم ظاهر و هم باطن زبان را قبض میکند ولی قابض تنها ظاهر زبان را به قبض دچار میسازد و معتدل تأثیر ملایم و سازگاری بخشد، چنانکه در کثیف حلاوت (شیرینی) و در لطیف دسومت (چربی) و در معتدل تفاهت (بیمزگی) تولید کند. اینها مزه های بسیطاند و از هر یک از مزه های مزبور طعم های گوناگونی ترکیب میشود که میتوان گفت آنها را نهایتی نیست. و این گونه مزه های گوناگون یا بر حسب ترکیب و یا بر حسب ترک اسباب است، چنانکه برخی از آنها دارای نام جداگانه ای باشند مانند بشاعت که از تلخی و قبض مرکب است و در حضض وجود دارد. و همچون زعوقت که از شوری و تلخی مرکب است و در حالت تب دست میدهد و گاهی به مزه ها کیفیت لمسی پیوسته میشود چنانکه حس آن کیفیت و کیفیت طعمی را از یکدیگر بازنمیشناسد و مجموع آن دو کیفیت طعم واحدی را تشکیل میدهد مانند اجتماع تفریق و حرارت با یکی از طعم ها که مجموع آنها را حرافت (تیزی) پندارند یا همچون اجتماع تکثیف و تجفیف با یکی از طعم ها که مجموع آنها را عفوصت (گسی) گمان کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مواقف) : جزکه صاحب ذوق که شناسد طعوم شهد را ناخورده کی داند ز موم. مولوی
جَمعِ واژۀ طَعْم. مزه ها. (از منتهی الارب). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: حکما گفته اند طعوم (مزه ها) بر دوگونه اند: بسیط و مرکب. و مزه های بسیط نُه قسم اند که از ضرب سه در سه حاصل آیند زیرا فاعل یا گرم و یا سرد و یا معتدل است، و قابل نیز یا لطیف و یا کثیف و یا معتدل باشد، چنانکه گرم کیفیت غیرملایمی در اجسام پدید آرد، چه خاصیت آن تفریق است از این رو در جسم کثیف کیفیت کثیفی که غایهً غیرملایم است ایجاد میکند که مرارت (تلخی) است و در جسم لطیف خاصیتی فروتر از آن تولید میکند که حرافت (تیزی) است و در معتدل ملوحت (شوری) ایجاد کند که حد میانۀ دو خاصیت مزبور یعنی تلخی و تیزی است. و سرد نیز کیفیت غیرملایمی پدید می آورد، چه خاصیت تکثیف است که با اجسام سازگار نیست لیکن ناسازگاری آن از عدم تفریق کمتر است، چنانکه در جسم کثیف عفوصت (گسی) تولید کند، چه مزۀ مزبور تکثیف را متضاعف کند و در لطیف حموضت (ترشی) ایجاد کند زیرا ناسازگاری آن بینابین است و فاعل به سردی و آن را کثیف کند و به لطافت در آن فرورود. و در معتدل قبض بوجود آورد که فروتر از گسی و برتر از ترشی است زیرا گسی هم ظاهر و هم باطن زبان را قبض میکند ولی قابض تنها ظاهر زبان را به قبض دچار میسازد و معتدل تأثیر ملایم و سازگاری بخشد، چنانکه در کثیف حلاوت (شیرینی) و در لطیف دسومت (چربی) و در معتدل تفاهت (بیمزگی) تولید کند. اینها مزه های بسیطاند و از هر یک از مزه های مزبور طعم های گوناگونی ترکیب میشود که میتوان گفت آنها را نهایتی نیست. و این گونه مزه های گوناگون یا بر حسب ترکیب و یا بر حسب ترک اسباب است، چنانکه برخی از آنها دارای نام جداگانه ای باشند مانند بشاعت که از تلخی و قبض مرکب است و در حُضَض وجود دارد. و همچون زعوقت که از شوری و تلخی مرکب است و در حالت تب دست میدهد و گاهی به مزه ها کیفیت لمسی پیوسته میشود چنانکه حس آن کیفیت و کیفیت طعمی را از یکدیگر بازنمیشناسد و مجموع آن دو کیفیت طعم واحدی را تشکیل میدهد مانند اجتماع تفریق و حرارت با یکی از طعم ها که مجموع آنها را حرافت (تیزی) پندارند یا همچون اجتماع تکثیف و تجفیف با یکی از طعم ها که مجموع آنها را عفوصت (گسی) گمان کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مواقف) : جزکه صاحب ذوق که شناسد طعوم شهد را ناخورده کی داند ز موم. مولوی
شتر با مغز استخوان و با پیه، جزورٌ طعوم، شتر کشتنی که نه لاغر باشد نه فربه. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج). جزورٌ طعیم مثله. (منتهی الارب). یقال: جزورٌ طعوم ٌ و طعیم ٌ، ای بین الغث و السمین. (مهذب الاسماء)
شتر با مغز استخوان و با پیه، جزورٌ طعوم، شتر کشتنی که نه لاغر باشد نه فربه. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج). جزورٌ طعیم مثله. (منتهی الارب). یقال: جزورٌ طعوم ٌ و طعیم ٌ، ای بین الغث و السمین. (مهذب الاسماء)
نام کتابی از عهد عتیق مرکب از 150 مزمور مقدس که کاتولیکها آنرا بداود نسبت کنند و آنها از حیث زیبائی شعر وخیالات عالی شاهکار شعر تغزلی بشمار است و یهود آن مزامیر را هنوز عالیترین سرود مذهبی دانند و در نزد کاتولیکها نیز آن مزامیر اساس ادب و مراسم دینی قرار گرفته است. آن کتاب را بزبان ما زبور خوانند و مزامیرنیز گویند. در قاموس کتاب مقدس آمده است: مزامیر، اشعار روحانی است که با آواز محض تمجید و تقدیس حضرت اقدس الهی بتوسط آواز مزمار و نی خوانده میشد. کتاب مزامیر به پنج کتاب منقسم و در آخر هر قسمتی لفظ آمین مکرر گشته و اغلب برآنند که این لفظ را جمعکنندگان کتاب در آخر هر کتاب افزوده اند. و ابداً دخلی به مصنف ندارد. خلاصه کتاب اول دارای 41 مزمور است که 37 ازآنها منسوب به داود و 4 که اول و دوم و دهم و سی وسوم باشد به مؤلفان نامعلوم منسوب است. کتاب دومین دارای 31مزمور است یعنی از 44 الی 72 که 7 عدد از آنهامنسوب به بنی قورح و یک مزمور به آساف و 18 به داود و سه مزمور به مؤلفان غیرمعروف منسوب است و یک مزمور از برای سلیمان یا از خود سلیمان است و در آخر همین قسم است که میگوید ’و تمامی زمین از جلال او پر بشود آمین و آمین دعاهای داود بن یستی تمام شد’. کتاب سومین دارای 17 مزمور می باشد یعنی از 73 الی 89 که 11عدد از آنها به آساف و 3 عدد به بنی قورح و یک مزمور به داود و یکی به هیمان از راحی و بنی قورح و یکی به ایثان از راحی منسوب است. کتاب چهارمین دارای 17 مزمور است یعنی از مزمور 90 الی 106 و باقی به مؤلفان غیرمعلوم منسوب است. کتاب پنجمین دارای 44 مزمور می باشد یعنی از 107 الی 150 که پانزده تا به داود و یکی به سلیمان و باقی به مؤلفان غیرمعروف منسوب است و تمامی سرودهای صعود مخصوصاً به اشخاصی که به شهر مقدس بالا میرفتند اختصاص دارد. در این کتاب است مز 120-134 و نیز تمامی مزامیر تهلیلیه یعنی 146 الی 150 در این کتاب است و همچو خاتمۀ کتاب مزامیر می باشد. و تقسیم مزمور فوق به عصر نحمیا منسوب می باشد و در 1 تو16:35 و 36 از تسبیحات کتاب چهارمین مزامیر اقتباس شده و همین تقسیم در ترجمه هفتگانه نیز وارد است لکن برخی از مسیحیان متقدمین آنرا رد نموده گفتند چون با آنچه که در اعمال 1:20 میباشد مخالف است لهذا این تقسیم مناط اعتبار نیست چونکه در آنجا نمیگوید (اسفار یا کتابها) بلکه ’لفظ در کتاب زبور’ نوشته شده است. بعضی از علما عقیده بر این دارند که تقسیم مسطور فوق، محض مشابهت به اسفار خمسۀ موسی می باشد و یا بواسطۀ نظام تاریخی یا بواسطۀ متابعت و پی درپی آمدن مؤلفین و یا بواسطۀ موضوعات و منضمات آنها یا بواسطۀ مناسبت از برای پرستش و غیره و غیره می باشد اما بخوبی واضح است که این تقسیم بطور محتاج الیه پرستش وعبادت تقسیم یافته. بعضی از مزمورها که اشاره شد مکرر گشته اند مثل مزمور 14 که در 53 تکرار شده و مزمور40 در 70 و تتمۀ 57 و 60 در 108 تکرار شده است و از این دلایل معلوم میشود که کتب منقسمۀ پنجگانه بطورمختلف جمع گشته و معین نمودن وقت جمع کردن تمام آنها در یک مجلد خالی از اشکال نیست بلکه امکان ندارد ولی از بعضی از مطالب کتاب چهارم و پنجم مزمور چنان مستفاد میشود که بعد از اسیری بابل جمع شده اند. بهر صورت کتاب مزامیر متدرجاً در یک مجلد جمع و فراهم گشته و متضمن مطالب سالهای عدیده می باشد یعنی از زمان حکومت الهی تا زمان مراجعت نمودنشان از اسیری بابل. عنوانات: هر مزموری را عنوانی است الا34 مزمور که تلمود آنگونه مزامیر را مزامیر یتیمه نامیده برخی را عقیده بر آن است که عبارت ’هللویا خدارا تسبیح بخوانید’ که در ابتدای بعضی از مزامیر دیده میشود همان عنوان آن مزامیر است. در این صورت شمارۀ مزامیر یتیمه 24 میشود و اصل این عنوانات بهیچ وجه معلوم نیست لکن بعضی را عقیده این است که جمعکنندگان کتاب آن عنوانات را افزوده اند چنانکه عنوانات اناجیل و تتمۀ رساله ها را افزودند. علی ای ّ حال عنوانات مزامیر خیلی قدیم و از برای تفسیر مفید و در جمیع نسخه های عبرانی موجود می باشد لکن معنای بعضی بقدری نامعلوم است که ترجمه هفتگانه آنرا ترجمه نکرده خلاصه آنچه ما از آنها می فهمیم آن است که بر وضع تقالید مشهوره که قبل از ترجمه مذکوره شهرت تامی داشته و بروضع آن اسبابی که در وقت خواندن مستعمل بوده و بر طور خواندن و وضع تاریخی و شخصی می آگاهاند و ملاحظات اخیره اختصاص به مزامیر داود دارد و اغلب آنها اشاره به حوادث و وقایع حیات او می باشد و بیشتر آنها حرف به حرف و کلمه به کلمه از اسفار تاریخی استنساخ شده مثل عنوان مزمور 52 که با اشمو 22:9 و مز 54 که با اشمو 23:19 و مز 56 که با اشمو 21:11-15 مطابق است. و علماء در خصوص معنی لفظ سلاه اختلاف بسیار دارند و قول معتبر آن است که اشاره به اسبابی است که مختص خواندن میباشد. امری غریب و بسیار عجیب است که مزامیری راکه اسرائیلیان متقی و پرهیزکار قرنهای متعدده قبل از مسیح نگاشتند فعلاً در عبادت کلیسای مسیحی معمول و مناسب ذوق جمیع طوایف مسیحی می باشد و همین مطلب دلیل قوی بر صحت آنها می باشد که الهامی و از جانب خداست و از اعماق قلب انسانی صادر شده از تمامی احساس بنی نوع بشر اخبار می نماید و از شکر و حمد و توبه و حزن و غم و امید و شادی عمومی مطلع میسازد بطوری که در هر زمان و مکان هر نفس ذکیه و متقی مناسبت آنها را ملتفت میشود. و اگر چنانچه بطور شایسته قوت و اثر هر مزموری را احساس نکنیم سببش آن است که جهات و موجبات و اسباب تألیف آنها را ندانسته و نفهمیده ایم چه که مزامیر کلیهً شعر می باشند. علیهذا مفسر شعر نیز باید بطوری احاطه بر احساسات شاعر پیدا نماید که اشعار او را کما هو حقه بتواند تعبیر و تفسیر کند زیرا که بعضی از این مزامیر را جز در اوقات رودادن تجربه و تنگی نتوان فهمید و بعضی را در موقع زحمت و مرارت و غیره و بعضی را در وقت شادی و سرور میتوان فهمید. و هر قدر ما در امر دین اطلاع تام و کامل حاصل نمائیم تعجب و حیرت ما در مناسبت مزامیر میافزاید که چگونه از برای اقسام مختلفۀ حیات بنی نوع بشر موافق و مناسب است بدین لحاظ هیچیک از اسفار الهامی جز اناجیل بقدر مزامیر خوانده نمی شود. مزامیر اساس و بنیاد اغلب سرودهای مسیحیان است و در عبادت بالانفراد شخصی و هم در عبادت جماعتی که در تمام جهان بجا آورده می شود مستعمل بوده و هست. و شخص مسیحی بسیار خوشحال خواهد شد وقتی که ببیند که همین مزامیر است که در موسی و داود و آساف مؤثر بوده است. تألیف مزامیر در مدت هزار سال یعنی از ایام موسی تا مراجعت از اسیری تا به ایام عزرا کرده شد ولیکن اکثر آنها در زمان داود و سلیمان تألیف و بر حسب عنوانات آنها هفتادوسه مزمور به داود منسوب است و از آنهاست 3-9 و 11-41 و 51-65 و 68-70 و 101 و 103 و 108-110 و122 و 124 و 131 و 133 و 138-140. و چون او مشهورترین مؤلفین و رئیس ترنم کنندگان اسرائیل بوده بدان واسطه تمام مزامیر ’مزامیر داود’ گفته شده و این مزامیر تماماً بسیط و دارای عبارت محکم می باشد که دلسوزی طفل و ایمان شخص شجاع را داراست، و ظاهراً صورت انسانی را بنظر ما می آورد که بر ضدّ موانع خارجی و داخلی شهر خدا ساعی است و دوازده مزمور به آساف منسوب است یعنی 73-83 و 50 و آساف شخصی لاوی و یکی از رؤسای آلات طرب و سرود داود بود. اتو 16:17 و 19 و 2 تو 29:30. و یازده مزمور به بنی قورح منسوب است و اینان خانواده و سلسلۀ شعرائی می باشند که در ایام داود به وظیفۀ کهانت سرافراز بودند. اتو 6:22 و 9:19 و 26:1 و 2 تو 20:19. و آن مزامیر از قرار تفصیل است. مز 42: و 44: و 49: و 84: و 85: و 87: و 88: و هفت تا از این مزامیر مخصوصاً به ایام داود و سلیمان اختصاص دارد. و مزامیر بواسطۀ نیکوئی شعر و خیالات عالی به داودو مزمور 72 و 127 به سلیمان و مزمور 90 به موسی نبی منسوب است و تقسیمات مزامیر از قرار تفصیل است: (1) مزامیر حمد و تسبیح است که مزمور 8 و 19 و 24 و 33 و 34 و 36 و 96 و 100 و 103 و 107 و 121 و 146-150 باشد. (2) مزامیر شکرانه است که از برای مراحم و الطاف خدائی نسبت به اشخاص معینه گفته شده یعنی مزمور 9 و 18 و 22 و 30 و یا از برای قوم اسرائیل انشاء گشته یعنی 46 و 48 و 65 و 98. (3) مزامیر توبه آمیز است یعنی مزمور 6 و 25 و 32 و 38 و 51 و 102 و 130 و 143. (4) مزامیر سیاحت یعنی مزمور 110-124. (5) مزامیر تاریخی که رفتار خدا و الطاف و مرحمتی را که درباره قوم خود داشته است بیان می کند. مز 78 و 105 و 106 و 114. (6) مزامیر نبوّتی و مسیحی می باشد که کلیهً مبنی بر وعده خدا به داود و اولاد او میباشد. 2 شمو 7:12-16 مز 2 و 16 و 22 و 40 و 45 و 68 و 69 و 72 و 97 و110 و 118. (7) مزامیر تعلیمی است که شخص را از قرار تفصیل ذیل تعلیم میدهد: 1- در خصایص عادلان و شریران و بهره و نصیب ایشان. مز 1 و 5 و 7 و 9-12 و 14 و15 و 17 و 24 و 25. 2- در تقدیس و پاکی و نیکی شریعت الهی است. مز 19 و 119. 3- در بطالت زندگانی انسان. مز 39 و 49 و 90. 4- در تکالیف واجبۀ حکام. مز82 و 101. (8) مزامیریست که شامل دعا بر گناه کاران می باشد و اکثر آنها منسوب به داود است. مز 35 و 52 و58 و 59 و 69 و 109 و 137
نام کتابی از عهد عتیق مرکب از 150 مزمور مقدس که کاتولیکها آنرا بداود نسبت کنند و آنها از حیث زیبائی شعر وخیالات عالی شاهکار شعر تغزلی بشمار است و یهود آن مزامیر را هنوز عالیترین سرود مذهبی دانند و در نزد کاتولیکها نیز آن مزامیر اساس ادب و مراسم دینی قرار گرفته است. آن کتاب را بزبان ما زبور خوانند و مزامیرنیز گویند. در قاموس کتاب مقدس آمده است: مزامیر، اشعار روحانی است که با آواز محض تمجید و تقدیس حضرت اقدس الهی بتوسط آواز مزمار و نی خوانده میشد. کتاب مزامیر به پنج کتاب منقسم و در آخر هر قسمتی لفظ آمین مکرر گشته و اغلب برآنند که این لفظ را جمعکنندگان کتاب در آخر هر کتاب افزوده اند. و ابداً دخلی به مصنف ندارد. خلاصه کتاب اول دارای 41 مزمور است که 37 ازآنها منسوب به داود و 4 که اول و دوم و دهم و سی وسوم باشد به مؤلفان نامعلوم منسوب است. کتاب دومین دارای 31مزمور است یعنی از 44 الی 72 که 7 عدد از آنهامنسوب به بنی قورح و یک مزمور به آساف و 18 به داود و سه مزمور به مؤلفان غیرمعروف منسوب است و یک مزمور از برای سلیمان یا از خود سلیمان است و در آخر همین قسم است که میگوید ’و تمامی زمین از جلال او پر بشود آمین و آمین دعاهای داود بن یستی تمام شد’. کتاب سومین دارای 17 مزمور می باشد یعنی از 73 الی 89 که 11عدد از آنها به آساف و 3 عدد به بنی قورح و یک مزمور به داود و یکی به هیمان از راحی و بنی قورح و یکی به ایثان از راحی منسوب است. کتاب چهارمین دارای 17 مزمور است یعنی از مزمور 90 الی 106 و باقی به مؤلفان غیرمعلوم منسوب است. کتاب پنجمین دارای 44 مزمور می باشد یعنی از 107 الی 150 که پانزده تا به داود و یکی به سلیمان و باقی به مؤلفان غیرمعروف منسوب است و تمامی سرودهای صعود مخصوصاً به اشخاصی که به شهر مقدس بالا میرفتند اختصاص دارد. در این کتاب است مز 120-134 و نیز تمامی مزامیر تهلیلیه یعنی 146 الی 150 در این کتاب است و همچو خاتمۀ کتاب مزامیر می باشد. و تقسیم مزمور فوق به عصر نحمیا منسوب می باشد و در 1 تو16:35 و 36 از تسبیحات کتاب چهارمین مزامیر اقتباس شده و همین تقسیم در ترجمه هفتگانه نیز وارد است لکن برخی از مسیحیان متقدمین آنرا رد نموده گفتند چون با آنچه که در اعمال 1:20 میباشد مخالف است لهذا این تقسیم مناط اعتبار نیست چونکه در آنجا نمیگوید (اسفار یا کتابها) بلکه ’لفظ در کتاب زبور’ نوشته شده است. بعضی از علما عقیده بر این دارند که تقسیم مسطور فوق، محض مشابهت به اسفار خمسۀ موسی می باشد و یا بواسطۀ نظام تاریخی یا بواسطۀ متابعت و پی درپی آمدن مؤلفین و یا بواسطۀ موضوعات و منضمات آنها یا بواسطۀ مناسبت از برای پرستش و غیره و غیره می باشد اما بخوبی واضح است که این تقسیم بطور محتاج الیه پرستش وعبادت تقسیم یافته. بعضی از مزمورها که اشاره شد مکرر گشته اند مثل مزمور 14 که در 53 تکرار شده و مزمور40 در 70 و تتمۀ 57 و 60 در 108 تکرار شده است و از این دلایل معلوم میشود که کتب منقسمۀ پنجگانه بطورمختلف جمع گشته و معین نمودن وقت جمع کردن تمام آنها در یک مجلد خالی از اشکال نیست بلکه امکان ندارد ولی از بعضی از مطالب کتاب چهارم و پنجم مزمور چنان مستفاد میشود که بعد از اسیری بابل جمع شده اند. بهر صورت کتاب مزامیر متدرجاً در یک مجلد جمع و فراهم گشته و متضمن مطالب سالهای عدیده می باشد یعنی از زمان حکومت الهی تا زمان مراجعت نمودنشان از اسیری بابل. عنوانات: هر مزموری را عنوانی است الا34 مزمور که تلمود آنگونه مزامیر را مزامیر یتیمه نامیده برخی را عقیده بر آن است که عبارت ’هللویا خدارا تسبیح بخوانید’ که در ابتدای بعضی از مزامیر دیده میشود همان عنوان آن مزامیر است. در این صورت شمارۀ مزامیر یتیمه 24 میشود و اصل این عنوانات بهیچ وجه معلوم نیست لکن بعضی را عقیده این است که جمعکنندگان کتاب آن عنوانات را افزوده اند چنانکه عنوانات اناجیل و تتمۀ رساله ها را افزودند. علی ای ّ حال عنوانات مزامیر خیلی قدیم و از برای تفسیر مفید و در جمیع نسخه های عبرانی موجود می باشد لکن معنای بعضی بقدری نامعلوم است که ترجمه هفتگانه آنرا ترجمه نکرده خلاصه آنچه ما از آنها می فهمیم آن است که بر وضع تقالید مشهوره که قبل از ترجمه مذکوره شهرت تامی داشته و بروضع آن اسبابی که در وقت خواندن مستعمل بوده و بر طور خواندن و وضع تاریخی و شخصی می آگاهاند و ملاحظات اخیره اختصاص به مزامیر داود دارد و اغلب آنها اشاره به حوادث و وقایع حیات او می باشد و بیشتر آنها حرف به حرف و کلمه به کلمه از اسفار تاریخی استنساخ شده مثل عنوان مزمور 52 که با اشمو 22:9 و مز 54 که با اشمو 23:19 و مز 56 که با اشمو 21:11-15 مطابق است. و علماء در خصوص معنی لفظ سلاه اختلاف بسیار دارند و قول معتبر آن است که اشاره به اسبابی است که مختص خواندن میباشد. امری غریب و بسیار عجیب است که مزامیری راکه اسرائیلیان متقی و پرهیزکار قرنهای متعدده قبل از مسیح نگاشتند فعلاً در عبادت کلیسای مسیحی معمول و مناسب ذوق جمیع طوایف مسیحی می باشد و همین مطلب دلیل قوی بر صحت آنها می باشد که الهامی و از جانب خداست و از اعماق قلب انسانی صادر شده از تمامی احساس بنی نوع بشر اخبار می نماید و از شکر و حمد و توبه و حزن و غم و امید و شادی عمومی مطلع میسازد بطوری که در هر زمان و مکان هر نفس ذکیه و متقی مناسبت آنها را ملتفت میشود. و اگر چنانچه بطور شایسته قوت و اثر هر مزموری را احساس نکنیم سببش آن است که جهات و موجبات و اسباب تألیف آنها را ندانسته و نفهمیده ایم چه که مزامیر کلیهً شعر می باشند. علیهذا مفسر شعر نیز باید بطوری احاطه بر احساسات شاعر پیدا نماید که اشعار او را کما هو حقه بتواند تعبیر و تفسیر کند زیرا که بعضی از این مزامیر را جز در اوقات رودادن تجربه و تنگی نتوان فهمید و بعضی را در موقع زحمت و مرارت و غیره و بعضی را در وقت شادی و سرور میتوان فهمید. و هر قدر ما در امر دین اطلاع تام و کامل حاصل نمائیم تعجب و حیرت ما در مناسبت مزامیر میافزاید که چگونه از برای اقسام مختلفۀ حیات بنی نوع بشر موافق و مناسب است بدین لحاظ هیچیک از اسفار الهامی جز اناجیل بقدر مزامیر خوانده نمی شود. مزامیر اساس و بنیاد اغلب سرودهای مسیحیان است و در عبادت بالانفراد شخصی و هم در عبادت جماعتی که در تمام جهان بجا آورده می شود مستعمل بوده و هست. و شخص مسیحی بسیار خوشحال خواهد شد وقتی که ببیند که همین مزامیر است که در موسی و داود و آساف مؤثر بوده است. تألیف مزامیر در مدت هزار سال یعنی از ایام موسی تا مراجعت از اسیری تا به ایام عزرا کرده شد ولیکن اکثر آنها در زمان داود و سلیمان تألیف و بر حسب عنوانات آنها هفتادوسه مزمور به داود منسوب است و از آنهاست 3-9 و 11-41 و 51-65 و 68-70 و 101 و 103 و 108-110 و122 و 124 و 131 و 133 و 138-140. و چون او مشهورترین مؤلفین و رئیس ترنم کنندگان اسرائیل بوده بدان واسطه تمام مزامیر ’مزامیر داود’ گفته شده و این مزامیر تماماً بسیط و دارای عبارت محکم می باشد که دلسوزی طفل و ایمان شخص شجاع را داراست، و ظاهراً صورت انسانی را بنظر ما می آورد که بر ضدّ موانع خارجی و داخلی شهر خدا ساعی است و دوازده مزمور به آساف منسوب است یعنی 73-83 و 50 و آساف شخصی لاوی و یکی از رؤسای آلات طرب و سرود داود بود. اتو 16:17 و 19 و 2 تو 29:30. و یازده مزمور به بنی قورح منسوب است و اینان خانواده و سلسلۀ شعرائی می باشند که در ایام داود به وظیفۀ کهانت سرافراز بودند. اتو 6:22 و 9:19 و 26:1 و 2 تو 20:19. و آن مزامیر از قرار تفصیل است. مز 42: و 44: و 49: و 84: و 85: و 87: و 88: و هفت تا از این مزامیر مخصوصاً به ایام داود و سلیمان اختصاص دارد. و مزامیر بواسطۀ نیکوئی شعر و خیالات عالی به داودو مزمور 72 و 127 به سلیمان و مزمور 90 به موسی نبی منسوب است و تقسیمات مزامیر از قرار تفصیل است: (1) مزامیر حمد و تسبیح است که مزمور 8 و 19 و 24 و 33 و 34 و 36 و 96 و 100 و 103 و 107 و 121 و 146-150 باشد. (2) مزامیر شکرانه است که از برای مراحم و الطاف خدائی نسبت به اشخاص معینه گفته شده یعنی مزمور 9 و 18 و 22 و 30 و یا از برای قوم اسرائیل انشاء گشته یعنی 46 و 48 و 65 و 98. (3) مزامیر توبه آمیز است یعنی مزمور 6 و 25 و 32 و 38 و 51 و 102 و 130 و 143. (4) مزامیر سیاحت یعنی مزمور 110-124. (5) مزامیر تاریخی که رفتار خدا و الطاف و مرحمتی را که درباره قوم خود داشته است بیان می کند. مز 78 و 105 و 106 و 114. (6) مزامیر نبوّتی و مسیحی می باشد که کلیهً مبنی بر وعده خدا به داود و اولاد او میباشد. 2 شمو 7:12-16 مز 2 و 16 و 22 و 40 و 45 و 68 و 69 و 72 و 97 و110 و 118. (7) مزامیر تعلیمی است که شخص را از قرار تفصیل ذیل تعلیم میدهد: 1- در خصایص عادلان و شریران و بهره و نصیب ایشان. مز 1 و 5 و 7 و 9-12 و 14 و15 و 17 و 24 و 25. 2- در تقدیس و پاکی و نیکی شریعت الهی است. مز 19 و 119. 3- در بطالت زندگانی انسان. مز 39 و 49 و 90. 4- در تکالیف واجبۀ حکام. مز82 و 101. (8) مزامیریست که شامل دعا بر گناه کاران می باشد و اکثر آنها منسوب به داود است. مز 35 و 52 و58 و 59 و 69 و 109 و 137
خویشتن را نشان کردن در جنگ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نشان حرب بستن بر خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). علامت جنگ بر خود بستن تا بدان شناخته شود. (از متن اللغه). نشان گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
خویشتن را نشان کردن در جنگ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نشان حرب بستن بر خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). علامت جنگ بر خود بستن تا بدان شناخته شود. (از متن اللغه). نشان گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
پارسی تازی گشته تسوج تسو یک بیست و چهارم چوب گز استادان درزی، یک و بیست و چهارم شبانروز (ساعت)، یک بیست و چهارم سیر، چهارجو، یک بیست و چهارم دانگ، گونه ای ماره یا پرشیان (سکه) در زمان ایلخانان 2- 1، 1 مثقال، وزن دو دانه از دانه های جو 4، 1 دانگ، نوعی سکه (ایلخانان)
پارسی تازی گشته تسوج تسو یک بیست و چهارم چوب گز استادان درزی، یک و بیست و چهارم شبانروز (ساعت)، یک بیست و چهارم سیر، چهارجو، یک بیست و چهارم دانگ، گونه ای ماره یا پرشیان (سکه) در زمان ایلخانان 2- 1، 1 مثقال، وزن دو دانه از دانه های جو 4، 1 دانگ، نوعی سکه (ایلخانان)