جدول جو
جدول جو

معنی طریفیلون - جستجوی لغت در جدول جو

طریفیلون(طَ)
رجوع به طریفایون و طریفان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در تحفۀ حکیم مؤمن و متن عربی ابن البیطار طریقولیون است، ولی لکلرک آن را بصورت تریفولیون تصحیح کرده است. ابن البیطار آرد: برخی آن را ’تربد’ پنداشته اند ولی طریفولیون بجز تربد است. دیسقوریدوس در چهارم گوید: گیاهی است که در سواحل دریا در نقاطی میروید که هرگاه آب طغیان کند آن را فروپوشد. اما گیاه مزبور نه در درون آب و نه در خشکی دور از ساحل هیچکدام پرورش نمی یابد. برگ آن شبیه به برگ گیاهی است که آن را اساطیس گویند و آن گیاه نیل است لیکن از برگ نیل درشت تر است و آن راساقی است که طول آن قریب یک وجب است و قسمت بالای آن کنگره دار است. و برخی گفته اند که گل این گیاه در هرروز سه بار تغییر رنگ دهد چنانکه هنگام بامداد سپیدو موقع ظهر بنفش و شب هنگام سرخ تیره باشد. ریشه آن سپید و خوشبو است و هرگاه آن را بچشند زبان را گرم کند. آشامیدن دو درهم از شربت آن مسهل و مدر است و گاه آن را مانند دیگر پازهرها برای دفع سموم بکار برند. جالینوس این گیاه را در مفردات خود یاد نکرده است. (از مفردات ابن البیطار). و حکیم مؤمن آرد: نباتی است بقدر شبری، برگش شبیه به برگ ثیل و از آن غلیظترو گلش در طرف صباح سفید و در نصف روز بنفش و در شب سرخ تیره میباشد، و بیخش خوشبو و سفید و به طعم زنجبیل، در اول و سیم گرم، و در آخر آن خشک و قاطع اخلاط بارده، و مقوی معده و جگر و مدر بول و مسهل اخلاط لزجه و بجهت خفقان و رفع سموم نافع و شربتش تا دو درهم و مضر سفل و مصلحش کتیرا است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
رجوع به طروفوقون شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
و طریفیلون نیز گویند. جالینوس حکیم گوید: حکماء یونان او را به نامهای مختلف تعریف کرده اند و بوی او به بوی قفرالیهود مشابهت دارد و اگر کسی را افعی بگزد او را در آب بپزند و آن آب در موضع جراحت بریزند مضرت زهر افعی را دفع کند و اگر به عضوی تندرست ریخته شود همان عمل کند که زهر افعی کرد، فالحاصل در صحت عضو مضرت او چون زهر افعی است در حال مضرت زهر افعی تریاق است اززهر او. دیسقوریدس گوید نبات او مقدار یک گز بود، او را خنجهای باریک باشد و لون خنجها سیاه بود و به نبات اذخر مشابهت دارد و بر هر شاخی از او سه برگ باشد، چون از زمین بروید به مشام بوی شراب رسد و چون بزرگ شود بوی قفر به مشام رسد و شکوفۀ او بنفسجی باشدو تخم او به پهنی مایل باشد و پهن تمام نبود و بر یک طرف او زغبها بود به شبه خط، چنانکه بعضی از نباتها را باشد، چنانکه نبات خیار و مانند آن. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان). و رجوع به طریفیلون و طریفان شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
طالیسفر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به لغت یونانی انگدان باشد، و آن درختی است که صمغ آن انگوزه است و بعضی انگوزه را نیز طرذیلون خوانند که حلتیت باشد. (برهان). سیسالیوس است. (اختیارات بدیعی) (تحفۀحکیم مؤمن). طردیلن. طردیلون. انجدان. انگژه
لغت نامه دهخدا
(طُ)
رجوع به طردیلن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
از یونانی تلفیون. گیاهی است. (دزی ج 2 ص 58). ممکنست طیلافیون محرف این کلمه باشد. و رجوع به طیلافیون شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
فوهالضبع. (فهرست مخزن الادویه) ، شفنین. (تذکرۀ انطاکی). به این معنی مفرد طریقون است. رجوع به طریقون شود
لغت نامه دهخدا
(طِ فُ لُ)
اسم یونانی و بمعنی ذوثلاثه اوراق است و مشترک است در حندقوقا و نبات خصیهالثعلب و به عربی مراد از او حومانه است و آن نباتی است قریب به ذرعی و شاخهای او باریک و سیاه و شبیه به اذخر و برگش مثل برگ حندقوقا و در هر شعبه سه عدد و گلش بنفش و رایحۀ او شبیه به عصفر و بیخش دراز و صلب و تخمش مایل به پهنی و با زغب و مستعمل از او تخم و برگ است. در سیم گرم و خشک و مدرّ بول و حیض و مقوی معده و جگر و مفتح و با سکنجبین جهت سموم هوام و سپرز و با آب سرد جهت عسر بول وصرع و ابتداء استسقاء و درد رحم، و بیخ او از ادویۀ کبار تریاقیه است، و شربتش دو درهم و مضر گرده و مصلحش کتیرا است. و گویند سه عدد برگ و سه عدد تخم اوجهت تب مثلثه و چهار عدد از هر یک جهت ربع بالخاصیهمؤثر است. و نطول طبیخ او رافع الم گزیدن هوام و مقرح جلد و مصلحش لعاب بزرقطونا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). معنی آن به یونانی ذوثلاثه اوراق بود و این اسم مشترک است بر حندقوقی و آن گفته شد و بر نبات خصی الثعلب و آن نیز گفته شد و دیگر بر دوائی که مخصوص است به این اسم و آن حومانه است و به یونانی نام بسیار دارد. بعضی وی را سواس خوانند و بعضی اسقلیطس و بعضی فیقن و بعضی اکسون فیلن و آن نباتی است که درازی قد وی یک گز بود یا بیشتر و قضبان وی باریک بود و سیاه مانند اذخر، در ابتدا بوی سداب کند و در آخر بوی قفر و گل وی جرجیری بود و طبیعت وی گرم و خشک بود در سیم، مانند قفرالیهود و تخم وی و ورق وی چون به آب بیاشامند نافع بود به شوصیه و عسرالبول و صرع و ابتداء استسقاء و درد رحم و حیض و براند بول را و باید که ازتخم وی سه درم و از ورق حبها بخورند و ورق چون با سکنجبین بیاشامند نافع بود جهت گزندگی جانوران و بعضی گویند طبیخ نبات وی چون با بیخ وی بود و بر موضع گزندگی جانوران نهند، درد ساکن گردد و بعضی مردمان در تب مثلثه سه ورق و سه حب از وی با شراب بیاشامند زایل کند و بیخ وی از ادویه های معاجین بود. (اختیارات بدیعی). دوایی است که آن را اندقوقو گویند و حندقوقو همان است و آن اسپست باشد و به عربی ذوثلاثه الوان و ذوثلاثه اوراق خوانند و معنی آن هم به یونانی ذوثلاثه اوراق است و گیاه خصی الثعلب را نیز گویند. (برهان) (آنندراج). شبدر. حندقوقا. خصی الثعلب. حومانه. نام مشترکی است ولی هرگاه بطور مطلق آن را بکار برند مراد جرمانه باشد و آن مانند حندقوقا دارای سه برگ است. در سوم گرم و خشک است، درد اضلاع و سدد را بهبود بخشد و مدر بود، خستگی و عسر بول و سپرز را سودمند باشدو سه برگ آن با سه دانه تب مثلث را شفا بخشد و چهارعدد از هر یک برای ربع مفید است و مقرح است و مصلح آن لعابهاست. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 238)
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته گل ستاره ای مگدونی، شاهتره (حشیشه الاسنان) گیاه، فشفاش (طقطق) گیاه، تربد گیاه گل ستاره یی مقدونی، حشیشه الاسنان، فشفاش، تربد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرذ یلون
تصویر طرذ یلون
یونانی انگدان انگوز
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته شبدر گیاه، شبدرک (حومانه) گیاه، جرموج سگ انگور (خصیه الثعلب) گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفیلن
تصویر طرفیلن
خصیصه الثعلب، شبدر، عوینه
فرهنگ لغت هوشیار