- طریثیث (طِرْ ری)
دهی است به نیشابور. (منتهی الارب). طرشیز. ترشیز. دهات بسیاری است از اعمال نیشابور که طریثیث قصبۀ آنجاست. این ناحیه تا سال 530 هجری قمری همواره منبع افاضل و موطن علماء از اهل دین و صلاح بود، تا آنکه طایفۀ باطنیه ازفرقۀ ملاحده در همان سال بر نواحی قهستان و زوزن تاختن آوردند، عمید منصور بن منصور الزورآبادی که پدر بر پدر بر آن ناحیت ریاست داشت، از بیم آنکه مبادا ملاحده بر طریثیث نیز دست یابند، از ترکان استمداد کرد تا به کمک آنان حریم و اموال مسلمانان را از دستبرد و غارت باطنیه در امان دارد، گروهی از ترکان به یاری عمید آمدند اما بر حسب عادت جاریۀ خویش با اهالی بنای بدرفتاری گذاشته و جز اعمال اغراض شخصی چیزی از نهب و غارت فروگذار نکرده، از جانب دیگر عمید نیز که با ملاحده سخت سؤمعاملت داشت و در قتل آنان زیاده روی میکرد همینکه سود از وجود ترکان نبرد و تحمل رفتارنابهنجار آنان را بر خود ناهموار یافت ترکان را از خود دور ساخت و به ملاحده پناه برد، از این رو ناحیۀطریثیث از حیث ظاهر و باطن ترکان پاک شد و قلاع و ضیاع و املاک آنجا کاملاً تحت تصرف و اختیار عمید درآمد. وی مردی فقیه و مناظر و نیک اعتقاد و شافعی مذهب بود، معذلک ضرورت وقت ایجاب کرد که خویش را تحت الحمایۀملاحده قرار دهد. چون مرگ وی فرارسید مردی شافعی را وصیت کرد که در تغسیل و تجهیز وی اقدام کند و نیز به پسرش علاءالدین محمود سفارش اکید کرد که در اظهار دعوت وی و احیاء معالم و سنن اسلامی سعی و کوشش ورزد، پسر نیز در 545 وصیت پدر را اجرا کرد و مردم را به پوشیدن جامۀ سیاه و اداء خطبه در جامع طریثیث فرمان داد اما عمو و اقربای وی با او مخالفت ورزیده، منبر را بشکستند، و خطیب را بکشتند، محمود نامه به نیشابوریان فرستاد و از آنان مدد طلبید، جواب مساعد از احدی نشنید، علاءالدین محمود خود طریثیث را ترک گفته به نیشابور رفت، ملاحده نیز میدان را خالی یافته بر طریثیث دستی قوی یافتند و تا این زمان آنجا تحت سلطه و اقتدار ملاحده باقی است. (معجم البلدان ج 6 ص 46). و رجوع به تاریخ بیهقی ص 34 و 118 و طرشیز و ترشیز شود
