جدول جو
جدول جو

معنی طرن - جستجوی لغت در جدول جو

طرن
(طُ)
جامۀ ابریشم. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از خز است. (فهرست مخزن الادویه). خز. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرب
تصویر طرب
(پسرانه)
شادمانی، خوشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طره
تصویر طره
(دخترانه)
موی پیشانی، زلف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طرنب
تصویر طرنب
طاق، طاق و ترنب، کنایه از کرّ و فر و خودنمایی، فر و شکوه، طمطراق، طاق و طرم، طاق و طارم، طاق و ترنب، طاق و طرنب، طاق و طرنبین
فرهنگ فارسی عمید
(مِ نَ وَ دَ)
چین و شکن یافتن. ترنجیدن. آژنگ افتادن: طرنجیدن، علامت خاصۀ لقوه تشنجی است که حاستها بر حال خویش باشد و پوست عضلۀ روی سخت باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر عضلۀ صدغ و عضلۀ روی و عضلۀ پیشانی را صلب و طرنجیده یابد... معلوم گردد که لقوه تشنجی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، کشیده شدن. تمدد. و رجوع به ترنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ گَ)
آوازۀ سازها که از اوتار باشد. (حاشیۀ لغت فرس اسدی نخجوانی). آواز تار سازهای ذوی الاوتار
لغت نامه دهخدا
(طُ رُ)
این لفظ از کلمه درنگاریس لاتینی اخذ شده و آن عبارت است از رتبه ای که بطریقها به جانشینان خود اعطا کنند. صاحب بیان الادیان ذیل فرقۀ ’الملکائیه’ یکی از فرق مسیحیان آورده: ترتیب ایشان در دین و حرب، محتشم ترین ایشان بطریق باشند... و قیصر را... دوازده بطریق باشد... طرنگاد، از دست بطریق باشد، و او را فسطیار نیز گویند و هزار مرد فرمان بردارش باشد. (بیان الادیان صص 15- 16). و رجوع به حواشی بیان الادیان ص 58 شود
لغت نامه دهخدا
(طُ نُ)
رجوع به طرنشول و طورناشولی شود
لغت نامه دهخدا
(طُ نُ)
به سریانی صامریوما نامند. (فهرست مخزن الادویه). آفتاب گردان. آفتاب گردک. آفتاب پرست. تنوم. شجرهالیمام. ایلیوطرفیون طوماغا. طرنشولی در اصطلاح عوام اسپانیا. (ابن البیطار). رجوع به طرنشولی و طورناشولی و دزی ج 2 ص 42 شود
لغت نامه دهخدا
(طُ رِ)
موضعی است بر سه منزلی ملطیه که در این تاریخ از شهرهای روم بشمار رود و اکنون خراب است. واقدی گفته که مسلمانان بعد از آنکه از جانب عبدالله بن عبدالملک بسال 83 هجری قمری با اهالی طرندهجنگیدند بدان شهر رحل اقامت افکندند و ابنیه ای جهت سکونت خود در آنجا ساختند، سپس عمر بن عبدالعزیز از طریق اشفاق اهالی طرنده را به ملطیه انتقال داد و بعداً ملطیه نیز خراب گردید. (معجم البلدان ج 6 ص 46)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ ما نِ)
به یونانی دوایی است که آن را به فارسی پرسیاوشان و به عربی شعرالجن خوانند. (برهان) (اختیارات بدیعی). به یونانی شعرالغول است. (تحفۀ حکیم مؤمن). اصل آن طریخومانس و یونانی است
لغت نامه دهخدا
(طُ رَ دَ / دِ)
کشیدگی. ترنجیدگی: و تمدد را به پارسی طرنجیدگی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و خطها و شکنهای پوست پیشانی، بسبب طرنجیدگی پوست ناپیدا شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و این درست نیست، از بهر آنک اگر علت اندر جانب راست بودی نقصان حس و طرنجیدگی عضله ها اندر آن جانب بودی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ تِ)
کرکم است که زعفران باشد و گفته اند نوعی از هزارجشان است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ تِ)
طرنجومانس. طریخومانس. رجوع به فهرست مخزن الادویه و طرنجومانس شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ جَ)
معرب ترانگبین. (دهار) (مهذب الاسماء). و آن شیره ای است که از شترغار پدید آید مانند شهد، و در مدارک مذکور است که از آسمان همچو برف میبارید بر قوم مهتر موسی علیه السلام بوقت صبح و آن را به تازی من ّ خوانند. (آنندراج). ترنجبین. عسل گزنکور. رجوع به ترانگبین شود
لغت نامه دهخدا
ابوعبدالله محمد بن مسعود الطرنباطی العثمانی. وی از ابناء قرن 13 هجری است و او راست کتاب ارشادالمسالک الی فهم الفیه ابن مالک که در سال 1206 هجری قمری از اتمام آن فراغت یافت. کتاب مذکور دو نوبت در شهر فاس پایتخت سابق مراکش به طبع رسید، نوبتی بسال 1305 و نوبت دیگر بسال 1315 هجری قمری (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1240)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به سریانی نخالۀ حنطه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طُرْ)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). شهری است به اندلس از ناحیۀ قبره. (معجم البلدان ج 6 ص 46)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
طالیسفر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طُ رُمْبْ)
بمعنی خودنمائی است و آن را طاق و طرنب نیز گویند، طمطراق هم به همین معنی است. وقتی در عالم صحبت گفته ام:
ای احمق تا به چندت این طاق و طرنب
چون دیو همی غریو و چون رعد غرنب
داری شکمی زیاده پر همچون خنب
گاوی به صفت ولی نداری سم و دنب.
(از آنندراج).
و رجوع به طاق و طرنب شود
لغت نامه دهخدا
(طُ نَ)
بساطالغول. در بعضی نسخ طریه آمده. رجوع به دزی ج 2 ص 42 و لکلرک ج 2 ص 410 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ)
نارجیل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طِ نَ)
دهی از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان، در 74هزارگزی جنوب خاوری بافت و 2هزارگزی خاور راه فرعی بافت به اسفندقه. کوهستانی سردسیر با 442 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعۀ پشتۀ آدوری جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
اسپانیایی تازی گشته گل آفتابگردان، چینما چکیده آفتابگردان که از شناساها در ماتشناسی (شیمی) است گل آفتاب گردان، محلول آفتاب گردان که یکی از معرفهای شیمیایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنگست
تصویر طرنگست
نادرست نویسی ترنگست آوای زه داران چون تار و سه تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنجیدن
تصویر طرنجیدن
نادرست نویسی ترنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنجبین
تصویر طرنجبین
پارسی تازی گشته تر انگبین ترنجبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنجیدگی
تصویر طرنجیدگی
کشیدگی، خطها و شکنهای پوست پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنجومانس
تصویر طرنجومانس
یونانی پرسیاوشان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنب
تصویر طرنب
پارسی است ترنب فیس خود نمایی خود نمایی طاق و طرنب
فرهنگ لغت هوشیار
هنداخ پیرنگ کلوار زموده، گزار، گرده ریز، دور کرد انداختن وات یا وات در دیپ (نثر) و سرواد، کناره گرفتن، گستردن گسترش، به زور فروختن، شاده شالوده، نگاره، پرسیدن پیش کشیدن، انداختن از شماره -12 کاستن کم کردن شماره ای را از شماره دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درن
تصویر درن
چرک، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنه
تصویر طرنه
هف بند از گیاهان علف هفت بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنب
تصویر طرنب
((طُ رُ))
خودنمایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرنجیدن
تصویر طرنجیدن
((طُ رَ دَ))
ترنجیدن
فرهنگ فارسی معین