جدول جو
جدول جو

معنی طرمذه - جستجوی لغت در جدول جو

طرمذه
(طِ مِ ذَ)
آنکه کردار او موافق گفتارش نباشد، آنکه کار را درست نتواند کرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طرمذه
(حَ مَ زَ)
لاف زدن. فخر کردن. نازیدن، گفتن و ناکردن. (منتهی الارب) (آنندراج). و لیس هذا من کلام اهل البادیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طرمذه
لاف زدن، نازیدن، ناز کردن
تصویری از طرمذه
تصویر طرمذه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
تاریک شدن شب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ مَ)
ترنجیده شدن. گرفته شدن. ترش روی گردیدن. آژنگ افکندن میان دو ابرو، سپسایکی رفتن، سپسایکی برگشتن، گریختن، محو کردن. پاک کردن نبشته را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
نیک دراز کردن بنا را. (آنندراج). یقال: طرمح بنائه. میم زائد است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ مَ)
کورۀ آتش. (منتهی الارب). کانون. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ)
جگر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ / طُ مَ)
گوی لب بالائین. (منتهی الارب). و گوی لب پائین را ترفه نامند و طرمتان تثنیۀ آن است ولی لفظ طرمه را بجای ترفه غلبه داده اند و گویند طرمه آبله ای است که در وسط لب بالا پدید آید. در بعض کتب اصول لغت چنین است و در اساس آمده است که: هو ملیح الطرمتین. و آن دو سپیدی است در وسط دو لب که سپیدی لب پائین را طرمه و ازآن لب بالا را ترفه گویند ولی طرمتین علم شده است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرمه
تصویر طرمه
کبود دندانی، کوره
فرهنگ لغت هوشیار