جدول جو
جدول جو

معنی طرس - جستجوی لغت در جدول جو

طرس
(طِ)
نامه، صحیفه ای که محو کرده باز بر آن نویسند. (منتهی الارب) (آنندراج). کاغذ. ج، اطراس، طروس: اقام الناس ببغداد سنین لایکتبون الا فی الطروس، لأن الدواوین نهبت فی ایام محمد بن زبیده، و کانت فی جلود، فکانت تمحا و یکتب فیها. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
طرس
(حَ)
محو کردن، حک ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، وزش. رجوع به دزی ج 2 ص 18 ذیل طاروش شود
لغت نامه دهخدا
طرس
پاک شد که زدوده نامه ای که نوشته آن را بزدایند و دگر باره برآن نویسند، سیاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
از مردم طرسوس
فرهنگ فارسی عمید
(طُ)
نام زاهدی و حکیمی بوده از نصاری، و بعضی گویند نام پادشاهی است از نصاری. (برهان) (آنندراج) :
کنم در پیش طرسیقوس اعظم
ز روح القدس و ابن و اب مجارا.
خاقانی.
و طروسیقوس نیز آمده است. رجوع به طروسیقوس شود. مینورسکی گوید: چنین عنوانی در فهرست مقامات (روحانی) بیزانسی در آثارالباقیۀ بیرونی ص 290 (ترجمه ص 284) وجود ندارد، مگر بگوئیم که ’طرسیقوس’ قرائت غلط استراتگوس (اصرذیقوس) باشد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین: طرسیقوس)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ نَ)
رجوع به طراشنه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
محمد بن احمد بن محمد الطرسوسی. او راست: تقریرات علی کتاب المراءه در اصول فقه حنفی که در آستانه (اسلامبول) بسال 1304 هجری قمری به چاپ رسیده است. دیگر حاشیه ای که بنام حاشیۀطرسوسی معروف است. این حاشیه را بر کتاب مرقاهالوصول ملا خسرو نوشته، و آن نیز بسال 1309 هجری قمری در آستانه طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1238)
ابراهیم بن عمادالدین حنفی. بسال 1345 میلادی در دمشق سمت قضاء حنفی را داشته است و در حدود 1356 میلادی درگذشته. او راست: انفعالوسائل الی تحریرالمسائل در فروع که نسخۀ خطی آن در استنبول موجود است. (اعلام المنجد)
او راست: کشف القناع عن مسألهالسماع. السراج الوهاج. ردالنصاری. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
منسوب به شهر طرسوس است که از شهرهای مرزی شام است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْدْ / خُرْدْ گَ دَ)
چپاول و غارت کردن، چون مطابق اسناد تاریخی هنگامی که رومیان شرقی برشهر طرسوس چیرگی و تسلط یافتند، از هیچ نوع نهب و غارت نسبت به اموال مسلمانان دریغ نکردند. ظاهراً در عصر شیخ ابوسعید ابوالخیر هر نوع چپاول را به چپاول رومیان در طرسوس منسوب میداشتند، و مثل گونه ای مورد استعمال واقع میشده است: صوفیان را فتوحی بوده است، طرسوسی کرده اند. ما حصۀ شما اینجا نهاده ایم. (اسرارالتوحید ص 95)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
سنگی سبز است، طبعش مانند دهنج و توتیا، و در معدن نقره و مس میباشد. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
(طَ لُ)
طالیسفر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طُرْ رُ)
از بلاد اندلس وچهار فرسنگ بین آن و تطیله مسافت است و از اعمال تطیله بشمار میرود. در آغاز جایگاه و محل سکونت عمال ولشکریان اسلامی بود تا رومیان شرقی بر آنجا غلبه و دست یافتند و تا این تاریخ هم شهر مزبور در تصرف آنهاست. (معجم البلدان ج 6 ص 41). و رجوع به نفح الطیب و الحلل السندسیه ج 1 ص 207 و ج 2 ص 75، 172، 174 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به یونانی هندباء است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
سیسالیوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
نام ادریس علیه السلام: و او (ادریس) در میان یونانیان به طرسمین و ارمس مشهور است. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 10)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
شهری است مر مسلمانان را که بسیار ارزانی و فراخ سالی دارد، در دست ارامنه بود، باز در دست مسلمانان افتاد. (منتهی الارب) (آنندراج). نام شهری به ساحل بحرالشام، واقع در جنوب شرقی آسیهالصغری، نزدیک مرسین. شهری از ترکیه بر ساحل سیحون به مغرب اذنه و این موطن قدیس بلس حواری است، دارای 22 هزار سکنه.
شهری است (به شام) بزرگ و آبادان و بانعمت، گرد وی دو باره است از سنگ و مردمان جنگی دلاور. (حدود العالم). یاقوت از صاحب الزیج نقل کرده گوید: طول طرسوس 58 درجه و نیم، و عرض آن 36 درجه و ربع است. از اقلیم چهارم است. این شهر بنام طرسوس بن الروم بن الیفزبن سام بن نوح علیه السلام نامیده شده، برخی گفته اند بانی این شهر سلیمان نامی از خدام هارون الرشید بوده و آن را بسال یکصد و نود و اند هجری قمری بنا کرده است، و این گفتار احمد بن محمد الهمدانی است. (ابن الفقیه). طرسوس از ثغور شام و بین انطاکیه و حلب و بلادالروم واقع است. احمد بن الطیب السرخسی گوید: از مصیصه به آهنگ عراق کوچ کردیم، نخست بسوی اذنه، و از اذنه به طرسوس که شش فرسنگ بود روان شدیم، بین راه اذنه و طرسوس، فندق (مهمانسرا) بغا و فندق جدید واقع است. طرسوس دارای دو حصار است و خندقی وسیع و شش دروازه دارد، نهر بردان شهر را دو نیمه کرده و از وسط آن میگذرد، قبر مأمون عبداﷲ بن الرشید هم در آنجاست. هنگامی که بقصد غزای رومیان بدان شهر ورود کرد، مرگش فرارسید. شاعری در این باب گفته:
هل رأیت النجوم اغنت عن الماء-
مون فی عز ملکه الماسوس
غادروه بعرصتی طرسوس
مثل ما غادروا اباه بطوس.
این شهر همواره جایگاه صلحا و زهاد بود از این رو که از سرحدهای بلاد اسلام شمرده میشد، و تا سال 354 هجری قمری نیز مسلمانان در آن شهر به نیکوترین حالی میزیستند، ولی بر اثر تجاوز و حملات نقفور از سلاطین روم شرقی که نخست بر مصیصه و سپس بر طرسوس تاخت آورد، و به قلع و قمع ریشه مسلمانی و مسلمانان پرداخت، مسلمانان طرسوس تاب مقاومت نیاورده، جمع کثیری از آنان جلای وطن اختیار کردند. (نقل به اختصار از معجم البلدان ج 6 صص 35- 36).
حمداﷲ مستوفی گوید: طرسوس از اقلیم سوم است و از توابع شام، عمر عبدالعزیز مروانی ساخت، و بعد از خرابی هارون الرشید تجدید عمارتش کرد، و آن را بارو کشید. هوایش معتدل است و به گرمی مایل. ارتفاعش غله و میوه باشد. (نزههالقلوب چ اروپا ج 3 ص 250). و غار اصحاب کهف در کوهی به حدود طرسوس بوده. (نزههالقلوب چ اروپا ج 3 ص 269). شهر معروف و مشهوری است که مسقطالرأس پولس حواری بود (کتاب اعمال رسولان 9:11، و 30 و 11:25 و 21:39 و 22:3) و در کیلیکیای که در آسیای صغیر است واقع میباشد، و طرسوس بر ساحل وسیعی که به مسافت 12 میل به بحر متوسط و کوه طوروس مسافت دارد واقع میباشد، و در قدیم الایام بر دو طرف رود سدنس واقع بوده است، لکن باید دانست که مجرای رود مسطور تغییر یافته است، و سابق در دهنۀ رود مذکور بندری بوده که اجناس و مال التجارۀ بسیاری در آنجا وارد میشده است. و برخی بر آنند که ترشیش مذکور در کتاب مقدس همان طرسوس است. گویند مؤسس و بانی طرسوس سردناپالس بوده است، و در وقتی که در میانۀ اهالی جنگی روی داد، اسباب خرابی طرسوس گردید و از آن پس اغسطوس آنجا را شهر رومانی خوانده و میدانهای وسیع از برای بازی قرار داد، و مدرسه ای تأسیس کرد و بعد از اطینا و اسکندریه، طرسوس شهر سومین بود که در تمام دنیا معروف گشت، و برای خانوادۀ امپراطور معلمان و مؤدبان از این شهر تعیین میشد. و پولس نه تنها در شهری که برای تجارت معروف بود تعلیم یافت بلکه در علوم و فنون معروفۀ آن زمان شهرت تام داشت، و همواره از آن وقت تا به حال به طرسوس موسوم است، لکن در این روزها شهر کوچکی شده که عدد نفوسش در زمستان سی هزار و در تابستان از چهارصد الی پانصد و متجاوز از اهالی به ییلاقات میروند چونکه گرما شدت میکند. (قاموس کتاب مقدس). و صاحب المنجد آرد: شهری است در ترکیه (قیلیقیا) ، دارای 22000 تن سکنه. سابقاً در زمرۀ مراکز و پایتختها بشمار میرفته است. پولس قدیس در آن متولد شده است. این شهر را مأمون بسال 788 میلادی فتح کرده و در آن مدفون شده است. ورجوع به تاریخ سیستان ص 183 و مجمل التواریخ والقصص ص 355، 356- 359، 380، 453، 473 و عقدالفرید ج 7 ص 284 و عیون الاخبار ابن قتیبه ج 2 ص 365 و ج 4 ص 182 والتفهیم ص 199 و 335 و ضحی الاسلام ج 3 ص 177 و ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 99 و تاریخ گزیده ص 78 و 316 و تاریخ بیهقی ص 124 و کامل ابن اثیر ج 7 ص 179 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سر فروبردن، برگردیدن از جنگ و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به طلسمه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ)
سخت دویدن از ترس و بیم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
نوعی از ماهی دریائی باشد. گویند خوردن آن شبکوری ببرد. (برهان) (آنندراج). ترستوج نیز گویند، و آن ماهی دریائی بود، و به یونانی طریقلا خوانند، و اهل آندلس آن را مل نامند. دیسقوریدس گوید: ادمان خوردن وی کردن، شبکوری آورد و باریکی چشم آورد. و چون بشکافند و بر گزندگی تنّین بحری و عقرب و عنکبوت نهند شفا یابد. (اختیارات بدیعی). معرب ترستوج است، به یونانی طریغلا نامند وبه عجمی اندلس مل، و آن صنفی از ماهی بحری است که آدمیان را اکل آن مورث شبکوری و غشاوۀ چشم است. (فهرست مخزن الادویه). ترستوج. درستوج. طریغلا. مل. مول. ورجوع به حیوهالحیوان ج 2 ص 83 و دزی ج 2 ص 35 شود
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
چیزی پاک و نفیس خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : هویتطرز فی اللباس و یتطرس فی المطعم، ای یتنوق فلایلبس الا فاخراً و لایأکل الا طیباً. (از اقرب الموارد) ، بری گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). پرهیز کردن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ رُ)
عزیز (الخوری). نایب بطریرک کلدان در حلب بود. او راست: تقویم مخصوص کنیسۀ کلدانی نسطوری با ترجمه فرانسوی چ 1909م. چاپ خانه یسوعیین. (از معجم المطبوعات ستون 568) ، گرداگرد دهان. (مؤید الفضلاء) ، مرغان را منقار خاردار از دهان. (مؤید الفضلاء)
حنا. خوجۀ مدارس دولتی در مصر ونویسندۀ روزنامۀ الراوی. او راست: نظام التعلیم مطبعۀ الهلال 1896م. (از معجم المطبوعات ستون 568) ، مالیدن چیزی بر زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، پای کشان بر زمین رفتن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
ابراهیم. او راست: الایضاحات الجلیله فی تاریخ حوادث المسأله القبطیه، چ مطبعۀ انکلیزیه بمصر 1893م. (از معجم المطبوعات ستون 568)
بطرس التلمیذ. فطرس. پطرس. پیر (قدیس). یکی از دوازده تن حواری عیسی (ع) (بحدود دهم قبل از میلاد) وی بزمان سلطنت نرون در رم در حدود 67 میلادی شهید شد. ذکران او 29 ژوئن است. رجوع به پطرس و تاریخ گزیده عیون الانباء ص 72 و ترجمه ابن خلدون ص 62 و دزی ج 1 ص 94 و نخبهالدهر دمشقی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نوعی از بلوط است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دهی از دهستان کیدقان بخش ششتمد شهرستان سبزوار، در 13هزارگزی جنوب ششتمد، سر راه مالرو عمومی ششتمد به کاشمر. کوهستانی و معتدل با 907 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
خس الکلب است که ویناقوس نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طُ سُ)
طرسن بیک. مورخ عثمانی. وی فتح قسطنطینیه را مشاهده کرد و در حملات سلطان محمد دوم در جنگ ضد روملی شرکت جسته است. او راست: تاریخی ابوالفتح (1497 میلادی) که در آن، تاریخ محمد دوم و بایزید دوم را گرد آورده است. (اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ نَ)
قضاء طرسوس، شهرستانی است در سوریه (ساخلو لاذقیه) ، مرکز آن طرسوس است و 30676 تن سکنه دارد، بر ساحل است و جزیره ارواد مقابل آن واقع است. عباده بن صامت آن را بسال 638 میلادی فتح کرده است، سپس صلیبیان آن را بسال 1099 میلادی تصرف کرده و کلیسای سلطنتی که هم اکنون نیز باقی است در آن بنیان نهاده اند. (اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته ترستوج گونه ای ماهی که دبان (سلطان ابراهیم) نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسنه
تصویر طرسنه
عشبه العجوز طراشنه چدروای زال از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسوح
تصویر طرسوح
یخمرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
منسوب به طرسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسوسی کردن
تصویر طرسوسی کردن
چپاول و غارت کردن (به طرز رومیان در شهر طرسوس)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب و یا از خارج کتاب باشد، خواندن کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
((طَ))
منسوب به شهر طرسوس (شهری قدیمی در آسیای صغیر)، تقسیم شدنی، تقسیم شدن، تکه تکه شدن (می گویند شهر طرسوس مرز اسلام و کفر بوده و مسلمانان غنایم را در آن تقسیم می کرده اند)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برس
تصویر برس
مسواک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرس
تصویر آرس
آرس
فرهنگ واژه فارسی سره