جدول جو
جدول جو

معنی طردین - جستجوی لغت در جدول جو

طردین
(طُ)
طعامی است مر اکراد را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردین
تصویر اردین
(پسرانه)
راستین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فردین
تصویر فردین
(پسرانه)
فروردین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وردین
تصویر وردین
(پسرانه)
گلهای بسیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نردین
تصویر نردین
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، ناردین، سنبل رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
دوطرف، دوجانب، دوسو، دوکرانه
طرفین دعوی: در علم حقوق مدعی و مدعی علیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردین
تصویر فردین
فروردین، ماه اول سال خورشیدی پس از اسفند و پیش از اردیبهشت، ماه اول بهار، روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردین
تصویر سردین
ساردین، نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
به یونانی کاشم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دانۀ کوچک سیاهی که در میان گندم یافت میشود. (دزی ج 2 ص 34)
لغت نامه دهخدا
(طَ دی یَ)
شعر درباره شکار. (دزی ج 2 ص 34)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان اوچ تپه است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(طُ لُ)
سیسالیوس است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به طرذیلون شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
یکی از ملوک روم که یک سال پادشاهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص ص 133)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ فَ)
تثنیۀ طرف. دو طرف. دو کرانه. (فرهنگستان).
- کریم الطرفین، نیک اصل از پدر و مادر. (مهذب الاسماء).
، دو طرف. دو حد. مقدمتین قیاس که مشترک بین آن دو نباشد
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ دی یَ)
نام دهی است که به امر کیخسرو ساخته شده است. ملک کیخسرو چون به کوه اندس و ماهین رسید دیه قردین بنا نهاد، و او را قردین ازبرای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت ’کردید این’، و بدین دیه ایوان و درگاهی بزرگ است و مشرف و اساس از سنگ و گچ است و به آجر و جص طاق بسته اند و آجرهای آن بنرجات بعضی را در بعضی برده اند همچو دندانها، و این عمارت و بنا بزرگترین عمارتها و بناهای عجم است بدین ناحیت پس از ایوان مداین، و اساس آن از روی آب در قعر زمین به سنگ برآورده اند و این ایوان بر آن بنا نهاده اند و بر راست و چپ و گردبرگرد آن خانه ها و حجره های آن آجر و گچ بنا نهاده اند و اکثر آن مندرس و ناپدید شده و آثار و علامات آن ایوان باقی اند، و گویند که این ایوان از ایوان مداین به روزگار قدیمتر و کهنه تر است. (تاریخ قم ص 81)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
تثنیۀ فرداست در حالت نصب و جر: لقیته فردین، دیدم او را و با ما دیگری نبود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
فلاتی است دور و در شعر طرفه بن عبد مذکور است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مخفف فروردین که ماه اول باشد از سال و بودن آفتاب است در برج حمل و آن برج اول است از دوازده برج فلک. (برهان). رجوع به فروردین و فرودین شود
لغت نامه دهخدا
(مَحْوْ شُ دَ)
ظاهراًبمعنی راهزنی کردن و دزدی و عیاری است:
مر او را خود ز جنس خود رهاندی
که شد طرار در ایمان طریدن.
ناصرخسرو (دیوان ص 366).
و رجوع به تریدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تیره ای از اسیوند هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جامه را بن آستین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ردن ساختن برای پیراهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (المنجد). تریز ساختن برای پیراهن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آردی، منسوب به آرد، از آرد، آلودۀ به آرد
لغت نامه دهخدا
(خُ)
کوچکترین. کهترین. (از ناظم الاطباء).
- انگشت خردین، انگشت خنصر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
درد و فضله و سفل چیزی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
تثنیۀ برد در حالت نصبی و جری، بمعنی صبح و شام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حدیث: من صلی البردین دخل الجنه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جامۀ پشمی که که کوردین هم گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
دو جانب، دو سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریدن
تصویر طریدن
دزدیدن سرقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند. لاتینی تازی گشته بنگرید به ساردین
فرهنگ لغت هوشیار
تریزکاری (تریز ردن) تریز به دو سه گوشه یا سه بری (مثلث) گویند که پایین دامن یا بن آستین دوخته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آردین
تصویر آردین
منسوب به آرد از آرد آلوده به آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
((طَ رَ فِ))
دوطرف، دو جانب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طریدن
تصویر طریدن
((طَ دَ))
دزدیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرفین
تصویر طرفین
هر دو سو
فرهنگ واژه فارسی سره