جدول جو
جدول جو

معنی طرحوم - جستجوی لغت در جدول جو

طرحوم
(طُ)
دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آب رنگ و مزه برگشته. (منتهی الارب). آب برگردیده رنگ و مزه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طرحوم
دراز، آبگنده
تصویری از طرحوم
تصویر طرحوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرحوم
تصویر مرحوم
مرده، درگذشته، آمرزیده شده، مورد مهربانی قرارگرفته
فرهنگ فارسی عمید
(طُ)
آب برگشته رنگ و مزه. (منتهی الارب). آب طعم بگشته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مهربانی کرده شده. (منتهی الارب). نعت مفعولی است از رحم و رحمه و مرحمه. رجوع به مرحمت شود، مغفور. آمرزیده. خدابیامرز. شادروان: چه رأی امام مرحوم القادر باللّه... ستاره ای بوده درخشنده. (تاریخ بیهقی ص 310 چ ادیب) ، به رحمت خدا واصل شده. فوت شده. مرده. (ناظم الاطباء). درگذشته. فقید. رجوع به مرحوم شدن شود.
- مرحوم شدن و مرحوم گردیدن و مرحوم گشتن، آمرزیده شدن. مورد رحم و آمرزش و لطف واقع شدن: هر که بر محرومان وصال رحمت نماید مرحوم گردد. (سندنامه ص 196).
- ، وفات کردن. مردن. درگذشتن. به رحمت حق واصل شدن.
، خجسته. مقابل ملعون به معنی گجسته. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بسیار راننده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یکی از آنان که عهدنامه را مهر کردند. (از قاموس کتاب مقدس)
لاوی که در مرمت حصار اورشلیم کمک کرد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رحماء. (از ناظم الاطباء). راحم. (از اقرب الموارد). شتر ماده یا زنی که بعد وضع حمل بیمار رحم گردد و بمیرد، یا علتی است که در زهدان عارض شود و مانع قبول آب منی گردد، یا آنکه بزاید و سلای آن برنیاید. (منتهی الارب) (از آنندراج). آن زن که رحمش درد کند و ناقه را نیز گویند. (منتهی الارب) ، مشفق. (قاموس کتاب مقدس) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قاضی که نامه ای به ارتخشتای پادشاه نوشت که کار تعمیر دیوارها و هیکل اورشلیم را در تأخیر اندازد. (قاموس کتاب مقدس)
یکی از کسانی که با زروبابل مراجعت نمودند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرحوم
تصویر مرحوم
خدا بیامرز، شادروان، مغفور، آمرزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحوم
تصویر رحوم
بخشنده، آمرزنده، مهربان، بیمار زهدانی: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحوم
تصویر طحوم
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحوم
تصویر مرحوم
((مَ))
آمرزیده شده، مجازاً، شخص درگذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرحوم
تصویر مرحوم
آمرزیده، شادروان، زنده یاد
فرهنگ واژه فارسی سره
مغفور، آمرزیده، بخشوده، شادروان، فقید، متوفا، مرده
متضاد: ملعون
فرهنگ واژه مترادف متضاد