جدول جو
جدول جو

معنی طراعیس - جستجوی لغت در جدول جو

طراعیس
رازی گفته از جنس نخود سیاه است و گفته اند حبی است کوچک سیاه که در باقلا بهم میرسد و گفته اند خندروس است و سلت را نیز گفته اند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرادیس
تصویر فرادیس
فردوس ها، باغ ها، بستان ها، بهشت ها، جمع واژۀ فردوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طواویس
تصویر طواویس
طاووس ها، پرنده ای زیبا از خانوادۀ کبک که نر آن دم چتری بزرگ با پرهای رنگین دارد، جمع واژۀ طاووس
فرهنگ فارسی عمید
(طِ)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 20هزارگزی شمال خاور گز تپه و 8هزارگزی خاور علی سرد. تپه ماهور، سردسیر با 800 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصولات آنجا غلات، انگور، صیفی، لبنیات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است و در تابستان از طریق گل تپه و سراب و کبودرآهنگ اتومبیل میتوان برد. قلعۀ قدیمی دارد. دوکیلومتری باغ معروف به باغ وزیرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
یکی از بلاد لاکونیا بود که مردم اطینه در سال دوم جنگهای پلوپونزوس آنرا ویران کردند. (تمدن قدیم فوستل دکولانژ)
لغت نامه دهخدا
تکدرّ. (بحر الجواهر) ، علک البطم وآن را (صمغ حبّهالخضراء نیز نامند. (مخزن الادویه). رجوع به طارکیس شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
از خدایان بزرگ مصر قدیم است که یونانیان و رومیان او را نظیر ژوپیتر ستایش میکردند. مصریان بنام سراپیس 43 معبد بنا نهاده بودند و دریونان و روم نیز او را معابد بسیار بود. (از تاریخ تمدن قدیم ایران). راجع به سراپیس باید گفت که مصریها او را رب النوع دوزخ میدانستند و یونانیها همین رب النوع را پلوتون مینامیدند و عقیده داشتند که انسان پس از مرگ بجایی که در زیر زمین است میرود و آن را دوزخ میگفتند. (ایران باستان ص 1931 و 1927 و 1933)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
طباریوس. نام یکی از امپراطوران روم. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: ملکت طباریس: بیست و دو سال بوده است، و اندر روزگار او عیسی علیه السلام بر آسمان بردند، بعد از آن سه سال در پادشاهی بماند، ملکت طباریس چهار سال بوده است و او را هیچ ذکری نخوانده ایم که از آن چیزی نقل شایستی کردن. (مجمل التورایخ صص 128- 129). در تاریخ حمزۀاصفهانی این نام بصورت طباریس غابس آمده. (ایضاً ج 6 ص 128). طباریس یا تیبر دومین امپراطور روم پسر لیوی و فرزندخواندۀ اغسطس، پادشاهی روشنفکر، محتاط و لایق بود، ولی بعلت سوء ظن و تحت نفوذ وزیر خود موسوم به سژان مرتکب شقاوتهای بسیار شد. مولدوی روم (42 قبل از میلاد و وفات 37 میلادی)
لغت نامه دهخدا
علک البطم. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به طرابیون شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دزی در لغتنامۀ خود برای شاهد استعمال این کلمه عبارت ذیل را از الف لیله و لیله چاپ پرسلا ج 12 ص 123 سطر 1 و 2 آورده است: فدخل الی مقصوره من مقاصیر الحمام و رمی فیها طرازین و زینها من الجانبین: ثم انه صورالطرازین صوره مارات العیون احسن منها و هی صوره لاروح فیهاو هی صوره ماریه بنت ملک بغداد ثم ان ّالفقیر لما تم الصوره، مضی الی حال سبیله. پس از نقل عبارت فوق گوید: معنی کلمه مزبور را ندانستم. (دزی ج 2 ص 35)
لغت نامه دهخدا
مثلث. طیفا. حنطۀ صغار
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام حکیمی از مفسرین کتب ارسطو. (فهرست ابن الندیم) (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک ص 60)
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی خندروس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و در فهرست مخزن الادویه چاپی این کلمه را بصورت طراخیس ذکر کرده است
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بمعنی طرثوث است و آن میوه ای است که به فارسی بل گویند. (برهان). هیور، بیخ گیاهی است سرد به درجۀ دوم و خشک بسوم تقویت اعضا دهد و خون شکم دفع کند. (نزهه القلوب خطی). نام میوه ای است. (غیاث اللغات). طرثوث نیز گویند. بشیرازی بل شیرین خوانند سرخ و سفید بود، بهترین وی سفید بود، طبیعت وی سرد و خشک بود در سیم، قطع خون رفتن کند از مقعد و مجموع اعضا و رحم و شکم ببندد و قوت مفاصل و جگر و معده دهد و چون با روغن گاویا شیر بز پاره ای بپزند و بیاشامند استرخاء معده رامفید بود و مقدار مأخوذ از وی یک مثقال بود و اسحاق گوید: مضر بود بسفل و مصلح وی گلنار است. و بدل وی جفت بلوط بوزن آن و گویند نیم وزن آن پوست تخم مرغ سوختۀ شسته (کذا) و چهار دانگ وزن آن قرط و شش یک آن عفص و ده یک آن صمغ عربی است. (اختیارات بدیعی). بمعنی زب الارض و زب الریاح است. و آن نباتی است خشبی شبیه به قطر و در زمین فرورفته و سرخ و سفید میباشد و گیاه او مثل برگ پیچیده و بیشتر در نخودزار و زیر درختها میروید و قسم سرخ او شیرین و مأکول است و باقبض و سفید او تلخ میباشد، در سیم سرد و خشک و بسیار قابض و قاطع اسهال و سیلان خون و عرق و مقوی معده و جهت اعیا و ردع مواد حاره نافع و مضر ریه و مصلحش شکر و شربتش تا دو درهم و بدلش سدس وزن او عفص و بوزن اوصمغ عربی. (تحفۀ حکیم مؤمن). صاحب مخزن الادویه آرد: پس از ذکر ماهیت و طبیعت طراثیث و نقل عین بیانات تحفۀ حکیم مؤمن، در ذکر افعال و خواص آن گوید: بسیار قابض و قاطع و حابس اسهال و سیلان خون و عرق و مقوی کبد و معده و دابغ و دافع استرخای آن و جهت اعیا و ردع مواد حاره. و تحلیل صلابات و تقویت مفاصل مسترخیه شرباً و ضماداً و چون با شیر تازه دوشیده طبخ دهند و یا با دوغ ماست گاو بیاشامند، جهت استرخای معده و کبد نافع. مضر به ریه، مصلح آن شکر و مخشن جلد و مصلح آن بزرقطونا، مقدار شربت آن تا دو درم، بدل آن ثلث وزن آن عفص و دو ثلث آن قرط و نصف وزن آن قشر بیض محترق و عشر وزن آن و بقولی بوزن آن صمغ عربی است واقاقیا بوزن آن نیز گفته اند. (مخزن الادویه). در سیستان او را خیسرو و هسیرو هم گویند. ارجانی گوید: طراثیث سرد است در دو درجه و خشک است در سه درجه و هیئت او آن است که چوب بارها کژ بود بمقدار انگشت، و سرخ و تیره رنگ باشد و منبت او در بادیه باشد و طعم او دلالت قبض بود و استرخای معده را دفع کند و معده را دباغت کند. محمد زکریا گوید: بدل طراثیث در بستن شکم ورفتن خون از شکم نیم جزو از پوست بیضه سوخته است و نیم جزو او مازو. ارجانی گوید: سدس او مازو است و عشر او صمغ است. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان). طراثیث، یسمی زب الارض و زب الریاح و هو نبت ٌ یرتفع کالورقه الملفوفه و اصله قطعٌ حمرٌ خشبیه کالقطر الی قبض و غضاضهبارد یابس فی الثانیه، یحبس و یقطع الاسهال المزمن شرباً و العرق ضماداً و یحلل الصلابات طلاءً و یمنع الاعیاء و هو یضر الرئه یصلحه السکر و یخشن الجلد، و یصلحه البزرقطونا. (تذکرۀ داود انطاکی) : بگیرند خرما و مویز و مازو و اقاقیا و شب ّ یمانی و طراثیث، بکوبند و بر زهار نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
جمع واژۀ طرثوث. (منتهی الارب) (تفلیسی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُرْ را)
شهرستانی است به مصر، یا آن ضرابیه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جمع واژۀ طربال. (اقرب الموارد).
- طرابیل الشام، صومعه های شام
لغت نامه دهخدا
(طَ)
این نام به این صورت و صورت طرایل در تاریخ سیستان آمده و او سالار هندوان یعقوبی بود. رجوع به تاریخ سیستان ص 307، 309، 311 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ / تِ عی یَ)
ترعی. ترعیه. ترعایه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مرد نیکو چراننده و نیکو سیاست کننده شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردی که شتربانی پیشۀ او و پیشۀ پدران او باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ برعم. (منتهی الارب). رجوع به برعم شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رعله، قطعه ای از زمین. (منتهی الارب) ، نبات تلخ و شورمزه. (منتهی الارب). درخت شور و تلخ. (مؤید الفضلاء). ج، ارک، ارائک.
- اراک ٌ آرک ٌ، اراک بسیار و درهم پیچیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شتران نجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عنب الثعلب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به یونانی خذروس است. (فهرست مخزن الادویه). و در تحفۀ حکیم مؤمن همین کلمه را طراخینس آورده است
لغت نامه دهخدا
سلت است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت یونانی دوائی است که آن را بفارسی جو برهنه، و برهنه جو و به عربی سلت گویند. و آن چیزی باشد مانند گندمی که پوست آنرا کنده باشند و به این معنی طراقیس هم آمده است که بجای غین قاف باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ بُ لُ سِ)
شهری است به شام. (منتهی الارب) (آنندراج). طرابلس شام. در اقلیم چهارم واقع، طولش 60 درجه و 35 دقیقه، و عرض آن 34 درجه میباشد. (معجم البلدان ج 6 ص 36). و آن نامی یونانی است بمعنی سه شهر. (دمشقی). لغت شامیه و اصل آن اطرابلس بهمزه، یا لغت رومی است معنی آن سه شهر. (منتهی الارب) (آنندراج). شهریست ساحلی و عاصمۀ طرابوزان شهریست مشهور بر ساحل دریای شام، بین لاذقیه و عکا. (معجم البلدان ج 1 ص 283). بندری است در شام بر ساحل بحرالروم واقع در شمال بیروت و دارای چهل هزار سکنه، و از آنجا چرم و اسفنج خیزد. شهر طرابلس شام یکی از بلاد سوریه و بر کنار بحر ابیض متوسط 34 درجه و 26 دقیقه و 36 ثانیه از عرض شمالی و 35 درجه و 44 دقیقه و 20 ثانیه از طول شرقی بر دو کنارۀ نهر ابی علی واقع است. سابقاً این شهر در رأس زبانۀ داخل در دریائی که امروز لنگرگاه واقع است بنا شده بود، ولی پس از آنکه این شهر به دست مسلمانان گشوده شد، شهر قدیم خراب گردید و بجای آن بمسافت میلی دور از آن شهر دیگری بنا کردند و نام شهر کهنه را بدان نهادند. بنیان عمارات این شهر تمامی از سنگ و دارای خانه های ساخته شده از یک طبقه و دو طبقه میباشد، و بناهای زیبا و مدارس متعدد و مساجد بسیار و مطبعه و روزنامه های جالب توجه دارد. گرمابه هائی دارد که در تمامی اطراف و جوانب آن لوله کشی شده و آب فراوان در هر لحظه که خواهند روان است. درخت و اشجار میوه در این شهر بسیار و باغات مصفاو رزستان و بساتین طرب انگیز اطراف و جوانب شهر را فراگرفته است. خاک این شهر برای کشت و تربیت اشجار و نباتات استعداد کامل دارد، میوه های متنوع، از قبیل: پرتقال، لیمو، نارنج و گلابی در این شهر نیک بعمل آیدو انواع و اقسام شکوفه ها و گلها بویژه گل سرخ بسیاراست. هوای این شهر مرطوب است اهالی آن در غایت ظرافت و نهایت مهربانی نسبت بمردم رفتار میکنند. در تحصیل فنون و آداب خصوصاً در تشحیذ قریحۀ شعری حرص و ولعی دارند تا بحدی که نظم اشعار را یک نوع سلیقه میشمارند. اهل شهامت و عزت نفس و شدت بأس و کرم میباشند. مناظره و رقابت با اقران و همسران خود را دوست دارند. علی الخصوص در مورد مناصب عالی. در پرورش کرم ابریشم اهتمام بسیار مبذول میدارند و در بافتن جامه های ابریشمین بسیار ماهرند. بازرگانی در این شهر رواج کامل دارد. بزرگترین محصول آن حریر، صابون، اسفنج، مازو، تنباکو، پرتقال، لیمو و سایر میوه هاست. جمعیت این شهر از بیست هزار تن افزون باشد که قسمت عمده آن مسلمانان و بقیه عیسویان از طوایف مختلف رومیها و مارونیها، کمی از یهودان و سایر ادیان میباشند. لنگرگاه کنونی این شهر در مرکز قدیمی خود واقع و اکثر مراکز تجارتی در آنجاست و قریب ده هزار تن جمعیت آن میباشد. مسیحیان چندین بار این شهر را در حصار گرفتند و زیان و خسارت بسیار بدان وارد آوردند و کتاب خانه آنجا را که دارای سیصدهزار مجلد از کتب زبانهای عربی و پارسی و یونانی بود طعمه حریق ساختند. سلطان صلاح الدین ایوبی اگرچه مدتی آنجا را در سال 584 هجری قمری محاصره کرد، ولی موفق به اخراج مسیحیان و فتح شهر نگردید. بعد از سلطان صلاح الدین یکی از ملوک مصر آنجا را بگشود و خلقی بسیار از اهالی آنجا را بکشت، معذلک پادشاه قبرس در 768 هجری قمری شهر مزبور را بازستاند و آن شهر را آتش زد و ویران ساخت. چند بنا از آثار قدیم آنجا باقی است، از آن جمله شش برج برای محافظت و نگهبانی شهر بر کنار دریا از جهت شمال زبانۀ سابق الذکر برپاست. (ذیل معجم البلدان ج 2 ص 292). و صاحب قاموس الاعلام آرد: طرابلس شام. نام شهر مرکزی ایالتی تابع بیروت در ساحل شام است و در 65هزارگزی شمال شرقی بیروت، بر نهر ابوعلی و سه هزارگزی بالای مصب نهر مذکور و در دامنۀ کوه منفردی واقع است. اسکله ای در مصب رودخانه و ساحل بحر دارد. سکنۀ آن 24000 تن است و دارای یک قلعه مربوط به زمان اهل صلیب میباشد. 17 جامع، 28 مدرسه و کتابخانه، 15 تکیه و مدارس ابتدائی و متوسطه دارد و دارای دوازده کلیسا و دیر دارالحکومۀ منتظم، بازار زیبای پر جوش وخروش، کارخانه های ابریشمی متعدد و دباغخانه های بسیار است، کمربندهای حریری بنام طرابلس، قماشهای ابریشمی برای چادرشب و غیره از ساخته های مخصوص آن شهر است. صابون پزخانه ها، کارگاههای عطرسازی، باغ ها و باغچه های بسیار زیبا و باصفای پرتقال و لیموی لطیف و نیکو در آن شهر وجود دارد. تجارت آن دارای رونق مخصوصی است چه در سایۀ دایر بودن اسکله تجارت جهات حما و حمص روز به روز رو به تزاید و ترقی است و نیز شهر طرابلس مرکز تجارت اسفنج میباشد که در آنجا صید میگردد. 15000 تن از اهالی آن مسلمان و بقیه نصاری هستند که به جماعات گوناگون منقسم میشوند و همه بزبان عربی تکلم میکنند. طرابلس شام شهر قدیمی است و بوسیلۀ مهاجران صور و صیدا و ارواد تأسیس شده و از سه محله ترکیب یافته بود گرداگرد هر یک را سوری احاطه میکرد و از این رو آنرا تریبولیس (یعنی سه بلده) نامیده اند، این شهر در زمان رومیان و امپراتوران قسطنطنیه نیز بسیار معمور و آباد بوده است. مسلمانان پیرایه هایی هم برآن بستند و آن را آبادتر کردند. یک کتاب خانه بسیاربزرگ در اینجا تأسیس کرده بودند، بدبختانه اهل صلیب این کتابخانه را آتش زدند با وجود سوء ادارۀ آن زمانها با کشورهای اروپا مناسبات تجارتی پیدا کرده بود و کارخانه های بسیار حریر و شیشه و غیره در آن بکارافتاد. صلااح الدین ایوبی و بیبرس اینجا را دربندان کردند و سرانجام به دست قلاوون فتح و مسترد گردید. شهرقدیم در ساحل واقع است و در اطراف اسکله آثار عتیقه فراوان مشاهده میشود. در زمان یاور سلطان سلیم خان با دیگر ممالک شام به کشور عثمانی ملحق شد و مدت مدیدی مرکز ایالتی بشمار میرفت. و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 480 و نزهه القلوب چ اروپا ص 253 و 268 و فهرست حبیب السیر چ خیام و ایران باستان ج 1 ص 106 و ج 3 ص 2032 و عقدالفرید چ سعید عریان چ مصر ج 7 ص 284 و تاریخ مغول اقبال ص 210، 266، 276 و سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلن ص 17، 18 و 28 و کلمه اطرابلس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طراغیس
تصویر طراغیس
یونانی برهنه جو از دارو ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراریس
تصویر کراریس
جمع کراسه، از ریشه پارسی کراسه ها کراسک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابیس
تصویر قرابیس
جمع قربوس، کوهه زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطیس
تصویر قراطیس
جمع قرطاس، رخنه ها، کاغذها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فردوس، از رشته اوستایی پردیسگان بهشت ها باغ های بهشتی باغ بوستان، جمع فرادیس، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماعیه
تصویر طماعیه
آزمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواعین
تصویر طواعین
جمع طاعون، مرگی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواعیه
تصویر طواعیه
طاعت و بندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواویس
تصویر طواویس
جمع طاووس، فراشمرغان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طرثوث، بل ها گل های جالیز گل جالیز، گونه ای قارچ که آن را به عربی مصرور نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار