جدول جو
جدول جو

معنی طراح - جستجوی لغت در جدول جو

طراح
طرح کننده، نقشه کش، در هنر نقاشی نقاش
تصویری از طراح
تصویر طراح
فرهنگ فارسی عمید
طراح
نقاش، آنکه طرح افکند، نقشه ریز
تصویری از طراح
تصویر طراح
فرهنگ لغت هوشیار
طراح
((طَ رّ))
نقاش، آن که طرح افکند، گرده ریز، نقشه ریز، آن که برای انجام کار یا فعالیتی برنامه ریزی کند یا مطلبی را تدوین کند
تصویری از طراح
تصویر طراح
فرهنگ فارسی معین
طراح
Designer, Designer
تصویری از طراح
تصویر طراح
دیکشنری فارسی به انگلیسی
طراح
дизайнер
دیکشنری فارسی به روسی
طراح
Designer
دیکشنری فارسی به آلمانی
طراح
дизайнер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
طراح
projektant
دیکشنری فارسی به لهستانی
طراح
designer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
طراح
designer
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
طراح
diseñador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
طراح
designer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
طراح
ontwerper
دیکشنری فارسی به هلندی
طراح
डिज़ाइनर , डिजाइनर
دیکشنری فارسی به هندی
طراح
desainer
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
طراح
مصمّمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
طراح
디자이너 , 디자이너
دیکشنری فارسی به کره ای
طراح
מעצב
دیکشنری فارسی به عبری
طراح
设计师 , 设计师
دیکشنری فارسی به چینی
طراح
デザイナー , デザイナー
دیکشنری فارسی به ژاپنی
طراح
tasarımcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
طراح
mbunifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
طراح
นักออกแบบ , นักออกแบบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
طراح
ডিজাইনার , ডিজাইনার
دیکشنری فارسی به بنگالی
طراح
ڈیزائنر , ڈیزائنر
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طراحی
تصویر طراحی
نمودار سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
عمل و شغل طراح طرح افکنی نقشه ریزی، طرح نقاشی، شیوه ای از نقاشی که جنبه طرح آزمایشی و تمرینی دارد، ریختن طرح جامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراحی
تصویر طراحی
کاری که طراح انجام می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطراح
تصویر اطراح
انداختن، دور کردن کسی یا چیزی را، افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطراح
تصویر اطراح
افکندن، انداختن، دور انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطراح
تصویر اطراح
((اِ))
دور انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جراح
تصویر جراح
کرنتگر، کارد پزشک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذراح
تصویر ذراح
شیرابه شیرآبکی آله کلو از جانوران آلاکلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراز
تصویر طراز
تراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جراح
تصویر جراح
زخم و ضرب باشد، زخمها، جراحتها کسی که جراحات را معالجه می کند
فرهنگ لغت هوشیار