جدول جو
جدول جو

معنی طخشی - جستجوی لغت در جدول جو

طخشی
(طَ)
منسوب به طخش. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخشی
تصویر بخشی
روحانی بودایی
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
جام چوبین. طبشه. (دزی ج 2 ص 21)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
تاریک شدن چشم. یقال: طخشت عینه طخشاً و طخشاً. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دهی است در دو فرسنگی مرو. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 32). یقال: لها تخح (ظ: تخج) . (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ خَ)
ابن البیطار گوید: درختی است که در اسپانیا از آن کمان کنند. مردمان گویند که آن ’از ملک’ است، لکن یقین نیست و برخی گویند که ’مران’ است و بعضی گمان برند که طخش ’شوحط’ است. و بدو نیز بسی ماننده است. برگ آن تقریباً همانند برگ بید است و ثمری سبز دارد که چون پخته شد سرخ گردد، و آن را هسته ای است که از آن روغن گیرند و بطعم عفص است. و نیز همین شروح را در باب درختی که سمی است داده اند که تنها با درخت پیشین در اسم شریک است و من این درخت را نشناسم. لکلرک در ترجمه گوید: با این اختلافات مرادف آنرا در یونانی و لاتینی تعیین کردن ممکن نباشد، تنها میتوان گفت که این نام شبیه به طخوس لاتینی است
لغت نامه دهخدا
(طُ خَی ی)
خروس. (منتهی الارب) (آنندراج). دیک است که به فارسی خروس نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترسیدن. خشاء. (منتهی الارب). رجوع به خشاء دراین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
چیزی که سفیدی آن بینهایت باشد یعنی سپید سپید. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، خشینه، سیاه تیره رنگ و به کبودی مایل. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ شی ی)
گیاه خشک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
خوب و نیک و مبارک و بهتر. (آنندراج) (غیاث). در لهجۀ امروزی آذربایجان با الف بعد از یاء به صورت ’یاخشی’ و اغلب با تبدیل شین به ’چ’ به صورت ’یاخچی’ تلفظ کنند
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب به وخش و آن شهری است. (الانساب سمعانی). جامه ای است منسوب به وخش. (انجمن آرا). جامه ای است خوش قماش و لطیف. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نسبتی است که به فرزندان یزداد بن موسی بن حمید بن السبال بن الطیشه الطیشی که از محدثین بغداد بوده، داده شده است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَشْ شی)
ترساننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به خشیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
معروف به لوئی کاروژی، رسام و درام نویس فرانسوی، متولد در پاریس (1717- 1806 میلادی). وی نویسندۀ ’مثلهای مفرح’ است
لغت نامه دهخدا
(اَ شا)
مکان اخشی، جای بسیار بیمناک، و این نادر است. (منتهی الارب). خوفناک تر. ترسناک تر. هذا المکان اخشی ̍، ای اخوف ، نادر. (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
صاحب برهان گوید: نام داروئی است بلغت رومی که آنرا از ملک ارمن آرند و پیکان تیر و بیشتر اسلحۀ جنگ را بدان زهرآلود سازند - انتهی. ظاهراً اصل این کلمه طخیقون یا طخسیقون یونانی بمعنی مطلق سم است، و شاید وقتی این کلمه معنی خاص سم محصول ارمنیه و مخصوص زهراب دادن پیکان و جز آن میداده است. و طفشیقون نیز گویند. و تأویل آن قوسی بود، از بهر آنکه آن دوائی است که اهل ارمن پیکان را به وی زهرآلود کنند و در جنگها بکار برند و حلتیت پادزهر وی است. (اختیارات بدیعی). دوای سمی است که بلاد ارمن پیکان را به آن آب داده و زخم آن کشنده باشد، از جملۀ یتوعات است، و برگش شبیه به برگ کبر و پرشیر و بغایت تند، و ضمادش جهت قوبا نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حلتیت پادزهر آن است شرباً، و ضماد بموضع جراحت آن. (مخزن الادویه). و طخسیقون با سین هم آمده است، و آن ماده ای است که قدما تیر را بدان زهرآگین میکردند و این بیشتر معمول مردم ارمینیه بود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مقسوم. (از واژه های فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نصیب و حصه. (آنندراج). بخت و نصیب و بهره.
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشی
تصویر خشی
ترسیدن، هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طخش
تصویر طخش
تاریک شدن چشم چشمتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخشی
تصویر وخشی
پارچه ایست خوش قماش و لطیف وشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرشی
تصویر طرشی
پارسی تازی گشته ترشی (در لاروس هندی معرب آمده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبشی
تصویر طبشی
پارسی تازی گشته تبشی آوندی است لب گرد که از مس یا زر و سیم سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشی
تصویر تخشی
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشی
تصویر بخشی
ناظر خرج، رئیس خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
نام عمومی سمها زهر، سمی که در قدیم جهت زهر آلود کردن نوک نیزه ها و تیرها به کار می بردند و امروزه نیز بین قبایل آفریقای جنوبی و آمریکای جنوبی معمول است و سمی از نوع کورار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طخشیقون
تصویر طخشیقون
((طُ))
نام عمومی سم ها، زهر، سمی که در قدیم جهت زهرآلود کردن نوک نیزه ها و تیرها به کار می بردند و امروزه نیز بین قبایل وحشی آفریقای جنوبی و آمریکای جنوبی معمول است و از نوع کورار است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخشی
تصویر وخشی
((وَ))
وشی، پارچه ای است خوش قماش و لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخشی
تصویر وخشی
روحانی، ایرمان
فرهنگ واژه فارسی سره
بیماری جذام، زشتی، بدی
فرهنگ گویش مازندرانی
خویشی، فامیلی، خوشی، خوشحالی
فرهنگ گویش مازندرانی