جدول جو
جدول جو

معنی طحوره - جستجوی لغت در جدول جو

طحوره
(طَ رَ)
چشم و چشمۀ بیرون اندازندۀ چرک و خاشاک را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ وِ رَ)
جمع واژۀ حوار و حوار، بمعنی بچۀ ناقه همینکه بزاید یا آنکه از شیر بازشده باشد
لغت نامه دهخدا
(طِ مِ رَ)
پارۀ ابر، موی. (منتهی الارب) (آنندراج). ومنه: ما علی رأسه طحمره، ای شعره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
برجستن، پر کردن مشک، به زه کردن کمان را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ رَ)
پاره ای از ابر تنک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
شتر کلان سال با بقیۀ طاقت، مرد کلان جثه، خشمناک، بسیارنوش، کوتاه قامت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وَ رَ)
تأنیث محور. جفنه محوره، کاسۀ سپید کرده شده به کوهان و پیه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وَ)
جایی است در بلاد مراد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَحْ وَ رَ / رِ)
صندوقچۀ خرد از چرم سطبر و بلغار. مجری از چرم برای خرد و ریز زنان (شاید مصحف محبره به معنی دوات و سیاهی دان) باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَحْ وَ /وُ رَ)
پاسخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
چشم و چشمۀ بیرون اندازندۀ چرک و خاشاک را. طحوره، مثله، شتابنده، کمان دورانداز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
پاره ای از ابر تنک، پشم، لباس. (منتهی الارب) (آنندراج). طحریه مثله فیهما. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ حَ رَ)
پاره ای از ابر تنک، پشم، لباس. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک در 30 هزارگزی شمال باختری آستانه سر راه شوسۀ اراک به ملایر. کوهستانی و سردسیر با 1366 تن سکنه. آب آن از رود خانه نهرمیان. محصولات آنجا غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و میوه و قلمستان. شغل اهالی آنجا زراعت و قالیچه بافی. راه آن اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(طِ وَ رَ)
فال بد (لغه فی الطیره). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طحور
تصویر طحور
کمان دوربرد
فرهنگ لغت هوشیار