نان کوماج. (منتهی الارب) ، شکار. (مهذب الاسماء) ، صفیحه من حجاره لطابق یخبز علیها، و فی الحدیث انه علیه السلام مر برجل یعالج طلمه لأصحابه فی سفر قد عرق فقال لایصیبه حرجهنم ابداً. (منتهی الارب)
نان کوماج. (منتهی الارب) ، شکار. (مهذب الاسماء) ، صفیحه من حجاره لطابق یخبز علیها، و فی الحدیث انه علیه السلام مر برجل یعالج طلمه لأصحابه فی سفر قد عرق فقال لایصیبه حرجهنم ابداً. (منتهی الارب)
طحمهالوادی، بهترین جای از وادی و معظم آن، طحمهالسیل و طحمهاللیل کذلک ویثلّث فی الکل، گروه مردم، طحمهالفتنه، دوادوش مردمان در وقت فتنه، طحمه ابلیس، افساد اوست، گیاهی است، نوعی از گیاه شور. (منتهی الارب)
طحمهالوادی، بهترین جای از وادی و معظم آن، طحمهالسیل و طحمهاللیل کذلک ویُثلّث فی الکل، گروه مردم، طحمهالفتنه، دوادوش مردمان در وقت فتنه، طحمه ابلیس، افساد اوست، گیاهی است، نوعی از گیاه شور. (منتهی الارب)
سر پستان و آن دو باشد، گیاه سعدان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گیاهی است دیگر، کنۀ خرد. (منتهی الارب). یکی حلم و آن کنۀ خرد است. (از مهذب الاسماء) ، کنۀ بزرگ. و این لغت از اضداد است. رجوع به حلم شود، کرمی است که در چرم افتد و هرگاه دباغت کنند جاهای خوردۀ آن دریده و کفیده گردد. ج، حلم، خون پدر. (از منتهی الارب)
سر پستان و آن دو باشد، گیاه سعدان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گیاهی است دیگر، کنۀ خرد. (منتهی الارب). یکی حَلَم و آن کنۀ خرد است. (از مهذب الاسماء) ، کنۀ بزرگ. و این لغت از اضداد است. رجوع به حلم شود، کرمی است که در چرم افتد و هرگاه دباغت کنند جاهای خوردۀ آن دریده و کفیده گردد. ج، حَلَم، خون پدر. (از منتهی الارب)