طحطحه(حِ) شکستن. طحطاح، مثله، جداکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پریشان کردن جهت هلاک. پراکنده کردن و هلاک کردن. (مصادر زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج). عام است، خندیدن. دندان سپید کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ادامه... شکستن. طِحطاح، مثله، جداکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پریشان کردن جهت هلاک. پراکنده کردن و هلاک کردن. (مصادر زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج). عام است، خندیدن. دندان سپید کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) لغت نامه دهخدا
طحطحه(طِ طِحَ) چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). موئی. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: ما علیه طحطحهٌ، یعنی نیست بر وی چیزی یا موئی. (منتهی الارب) (آنندراج) ادامه... چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). موئی. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: ما علیه طحطحهٌ، یعنی نیست بر وی چیزی یا موئی. (منتهی الارب) (آنندراج) لغت نامه دهخدا
طحطحه شکستن، جدا کردن، پریشان کردن ادامه... شکستن، جدا کردن، پریشان کردن تصویر طحطحه فرهنگ لغت هوشیار