جدول جو
جدول جو

معنی طحریه - جستجوی لغت در جدول جو

طحریه
(طِ یَ)
پاره ای از ابرتنک، لباس. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاریه
تصویر طاریه
طاری، داهیه، بلا و پیشامد ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
(حِ)
پر کردن مشک را. یقال: طحرب القربه طحربه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مالیدن چیزی را تا نرم شود و گشاده گردد، نیک پر کردن، سیراب گردانیدن، جنبانیدن خنور و جز آن تا نیک پر شود، سخت دویدن، تیز دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
پاره ای از ابر تنک، پشم، لباس. (منتهی الارب) (آنندراج). طحریه مثله فیهما. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ یَ)
طحیه من السحاب، ابر پاره. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ ری یَ)
تأنیث طری ّ، بمعنی تر و تازه
لغت نامه دهخدا
(طَ زَ)
دهی است به یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُرْ یَ)
صورتی دیگر از طرنه (بساطالغول) که در بعضی نسخ از مفردات ابن البیطار آمده است
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر در 52 هزارگزی شمال خاوری شادگان، کنار راه فرعی اتومبیل رو خلف آباد به شادگان و کنار شمالی رود خانه جراحی. دشت و گرمسیر و مالاریائی است. 100 تن سکنۀ شیعۀ فارس و عرب دارد. آب آن از رود خانه جراحی و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. ساکنین از طایفۀ آل ابوشوکه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ ی یَ)
تأنیث حری ّ، سزاوار. ج، حریّات. حرایا
لغت نامه دهخدا
(قَ / قُو لُ قَ دَ)
در اصطلاح عرفا، خارج شدن از بندگی کائنات و قطع تمام علاقات با غیر واجب میباشد، و آن دو درجه دارد: حریت عامه که آزادی ازقید شهوات باشد. و حریت خاصه که آزادی از رقیت آداب و رسوم است چه در این مرتبه انسان در تجلی نورالانوار منحل شده و به محاق میرود. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ ثَ ری یَ)
نام مادر یزید بن طثریه شاعر قشیری. (منتهی الارب). و منوچهری به سکون ثاء آورده است ضرورت را:
بلبل نگوید این زمان لحن و سرود تازیان
قمری نگرداند زبان بر شعر ابن طثریه.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 79).
رجوع به ابن طثریه شود
لغت نامه دهخدا
(طُ رُ بَ)
لته پاره. (منتهی الارب) (آنندراج). و قیل خاص بالجحد. یقال: ما علیه طحربه، ای شی ٔ من اللباس. (منتهی الارب). و منه حدیث القیامه: تدنو الشمس من رؤس الناس و لیس علی احد منهم یومئذ طحربه و ما فی السماء طحربه، ای شی ٔ من غیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ بَ / طِ رِ بَ / طُ رَ بَ / طَرِ بَ)
لته پاره. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِ رِ فَ)
آشامیدنی است تنک جز تبابه، شوربای تنک، مسکۀ تنک، ابر تنک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
پر کردن مشک را، زه کردن کمان را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِ رِ مَ)
ما علیه طحرمه، نیست بر وی چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ ری یَ)
دهی است بواسط. طبری منسوب به آن است. (منتهی الارب). ابوبکر بن محمد بن موسی گفته است: طبریه نیز جایگاهی است در واسط. (معجم البلدان ج 5 ص 27)
لغت نامه دهخدا
(سَ حَ ری یَ)
سحری. (منتهی الارب). پیشک صبح. رجوع به سحری شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث طاری. به معنی داهیه است. (منتهی الارب). داهیه و بلا و آسیب سخت. و رجوع به آفت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ری یَ)
ممالیک بحریه، نام گروهی از غلامان ترک که در سالهای 649 تا 784 هجری قمری در مصر فرمانروائی کرده اند. اینان غلامانی بودند که ملک صالح نجم الدین ایوب خریداری کرده در اردوگاه زمستانی موسوم به بحریه حدود بولاق ساکن نمود و به همین سبب بدین نسبت مشهور شدند. ای بیک یکی از این غلامان به خوانسالاری ملک صالح رسید و بعد از مرگ ملک با همسر او شجرهالدر ازدواج کرد و سمت اتابکی ملک اشرف مظفرالدین را یافت و پس از سالی او را از حکومت خلع کرد و خود بر تخت سلطنت مصر نشست و بدین طریق سلسلۀ ممالیک بحریه در مصر تأسیس شد. امرای معروف این سلسله ملک معز آیبک و ملک مظفر سیف الدین و ملک ظاهر بیبرس و ملک منصور سیف الدین قلاوون و ملک اشرف صلاح الدین خلیل بوده اند و برخی از اینان بر سوریه نیز تسلط یافتند. قلاوون و پسرش صلاح الدین علاوه بر مقاومت در برابر مغول، در جنگهای صلیبی با اروپائیان نیز نبرد کرده اند. ملوک بحریه جمعاً 27 تن بودند و آخرین آنان ملک صالح حاجی بن شعبان نام داشت که در سال 784 هجری قمری به دست برقوق چرکسی خلع شد و غلامان چرکس جای ملوک بحریه را گرفتند. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به ممالیک بحری و بحریه و برجی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ حَ رَ)
پاره ای از ابر تنک، پشم، لباس. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بحریه
تصویر بحریه
مونث بحری: دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیریه
تصویر طیریه
بیماری توتی مرغاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاریه
تصویر طاریه
مونث طاری آفت داهیه بلا
فرهنگ لغت هوشیار