طحمهالوادی، بهترین جای از وادی و معظم آن، طحمهالسیل و طحمهاللیل کذلک ویثلّث فی الکل، گروه مردم، طحمهالفتنه، دوادوش مردمان در وقت فتنه، طحمه ابلیس، افساد اوست، گیاهی است، نوعی از گیاه شور. (منتهی الارب)
طحمهالوادی، بهترین جای از وادی و معظم آن، طحمهالسیل و طحمهاللیل کذلک ویُثلّث فی الکل، گروه مردم، طحمهالفتنه، دوادوش مردمان در وقت فتنه، طحمه ابلیس، افساد اوست، گیاهی است، نوعی از گیاه شور. (منتهی الارب)
گوی لب بالائین. (منتهی الارب). و گوی لب پائین را ترفه نامند و طرمتان تثنیۀ آن است ولی لفظ طرمه را بجای ترفه غلبه داده اند و گویند طرمه آبله ای است که در وسط لب بالا پدید آید. در بعض کتب اصول لغت چنین است و در اساس آمده است که: هو ملیح الطرمتین. و آن دو سپیدی است در وسط دو لب که سپیدی لب پائین را طرمه و ازآن لب بالا را ترفه گویند ولی طرمتین علم شده است. (از تاج العروس)
گوی لب بالائین. (منتهی الارب). و گوی لب پائین را تُرْفه نامند و طرمتان تثنیۀ آن است ولی لفظ طرمه را بجای تُرْفه غلبه داده اند و گویند طرمه آبله ای است که در وسط لب بالا پدید آید. در بعض کتب اصول لغت چنین است و در اساس آمده است که: هو ملیح الطرمتین. و آن دو سپیدی است در وسط دو لب که سپیدی لب پائین را طرمه و ازآن ِ لب بالا را تُرْفه گویند ولی طرمتین علم شده است. (از تاج العروس)
مؤنث محرّم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به محرّم شود، ماده شتری که ریاضت وی تمام نشده و به سواری درنیامده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
مؤنث مُحَرَّم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مُحَرَّم شود، ماده شتری که ریاضت وی تمام نشده و به سواری درنیامده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پر کردن مشک را. یقال: طحرب القربه طحربه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مالیدن چیزی را تا نرم شود و گشاده گردد، نیک پر کردن، سیراب گردانیدن، جنبانیدن خنور و جز آن تا نیک پر شود، سخت دویدن، تیز دادن. (منتهی الارب)
پر کردن مشک را. یقال: طحرب القربه طحربه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مالیدن چیزی را تا نرم شود و گشاده گردد، نیک پر کردن، سیراب گردانیدن، جنبانیدن خنور و جز آن تا نیک پر شود، سخت دویدن، تیز دادن. (منتهی الارب)
لته پاره. (منتهی الارب) (آنندراج). و قیل خاص بالجحد. یقال: ما علیه طحربه، ای شی ٔ من اللباس. (منتهی الارب). و منه حدیث القیامه: تدنو الشمس من رؤس الناس و لیس علی احد منهم یومئذ طحربه و ما فی السماء طحربه، ای شی ٔ من غیم. (منتهی الارب)
لته پاره. (منتهی الارب) (آنندراج). و قیل خاص بالجحد. یقال: ما علیه طحربه، ای شی ٔ من اللباس. (منتهی الارب). و منه حدیث القیامه: تدنو الشمس من رؤس الناس و لیس علی احد منهم یومئذ طحربه و ما فی السماء طحربه، ای شی ٔ من غیم. (منتهی الارب)
خانه از چوب. معرّب تارم. (منتهی الارب). خانه چوبین چون قبه. ج، طارمات. (دستوراللغۀ ادیب نطنزی). بیت من خشب. فارسی معرب، نقله الجوهری، و زاد الازهری: کالقبه. (تاج العروس). خانه از چوب چون گنبدی. (زمخشری) ، هر بناء گرد. (زمخشری) ، خرگاه. ج، طوارم. (مهذب الاسماء)
خانه از چوب. معرّب تارم. (منتهی الارب). خانه چوبین چون قبه. ج، طارمات. (دستوراللغۀ ادیب نطنزی). بیت من خشب. فارسی معرب، نقله الجوهری، و زاد الازهری: کالقبه. (تاج العروس). خانه از چوب چون گنبدی. (زمخشری) ، هر بناء گرد. (زمخشری) ، خرگاه. ج، طوارم. (مهذب الاسماء)