پدری. اسم مصدر است. (منتهی الارب). ابوت، فصول. مباحث. بخشها. حیثیات. اقسام. موارد. مسائل. امور: بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود. (تاریخ بیهقی). ودر ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوّق واجب داشتن. (کلیله و دمنه). این کتاب کلیله و دمنه فراهم آوردۀ علماء هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. (کلیله و دمنه). و تقدیم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب. (کلیله و دمنه). عمده در همه ابواب اصطناع ملوک است. (کلیله و دمنه). اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار... بحصول این ابواب تازه روی و خندان. (کلیله و دمنه). لیکن هر که بدین فضایل متحلّی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید...از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گزارد حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. (کلیله و دمنه). و مثال داد بر ابواب تهنیت و کرامت. (کلیله و دمنه). آنچنان آثار مرضیه و مساعی جمیله که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست. (کلیله و دمنه). آن خاتمۀ کار مرا خاتم دولت آن فاتحۀ طبع مرا فاتح ابواب. خاقانی. طریق هزل رها کن بجان شاه جهان که من گریختنی نیستم بهیچ ابواب. خاقانی. ، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصول قسمت شود: بناء ابواب آن بر حکمت و موعظت نهاده. (کلیله و دمنه) ، (در حساب و حدود) غایتها. - باب الابواب، در بند. - مفتح الابواب، گشایندۀ درها. نامی از نامهای خدای تعالی: در میخانه بسته اند اگر افتتح یا مفتح الابواب. حافظ. - ابواب کردن،حساب کشیدن از صاحب ابوابجمعی. - ابواب التحویل، فرد حساب جمع وخرج. و رجوع به باب شود
پدری. اسم مصدر است. (منتهی الارب). اُبوت، فصول. مباحث. بخشها. حیثیات. اقسام. موارد. مسائل. امور: بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود. (تاریخ بیهقی). ودر ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوّق واجب داشتن. (کلیله و دمنه). این کتاب کلیله و دمنه فراهم آوردۀ علماء هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. (کلیله و دمنه). و تقدیم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب. (کلیله و دمنه). عمده در همه ابواب اصطناع ملوک است. (کلیله و دمنه). اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار... بحصول این ابواب تازه روی و خندان. (کلیله و دمنه). لیکن هر که بدین فضایل متحلّی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید...از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گزاردِ حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. (کلیله و دمنه). و مثال داد بر ابواب تهنیت و کرامت. (کلیله و دمنه). آنچنان آثار مرضیه و مساعی جمیله که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست. (کلیله و دمنه). آن خاتمۀ کار مرا خاتم دولت آن فاتحۀ طبع مرا فاتح ابواب. خاقانی. طریق هزل رها کن بجان شاه جهان که من گریختنی نیستم بهیچ ابواب. خاقانی. ، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصول قسمت شود: بناء ابواب آن بر حکمت و موعظت نهاده. (کلیله و دمنه) ، (در حساب و حدود) غایتها. - باب الابواب، در بند. - مفتح الابواب، گشایندۀ درها. نامی از نامهای خدای تعالی: در میخانه بسته اند اگر افتتح یا مفتح الابواب. حافظ. - ابواب کردن،حساب کشیدن از صاحب ابوابجمعی. - ابواب التحویل، فرد حساب جمع وخرج. و رجوع به باب شود
نام قریه ای نزدیک ودّان از اعمال فرع از مدینه و گور آمنه بنت وهب مادر رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله بدانجاست. و مولد امام محمد باقر نیز همانجا بوده است. و از آنجا تا جحفه 23 میل است و نیز گفته اند کوهی است بسوی راست اره و صعید از مدینه بمکه. وگفته اند ابواء مدفن پدر رسول است و مدفن مادر او صلوات اﷲ علیه در مکه بدار رایعه است. و امروز ابواء به نام مستوره معروف است. و غزوۀ ابوا بدانجا بود
نام قریه ای نزدیک ودّان از اعمال فرع از مدینه و گور آمنه بنت وهب مادر رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله بدانجاست. و مولد امام محمد باقر نیز همانجا بوده است. و از آنجا تا جحفه 23 میل است و نیز گفته اند کوهی است بسوی راست اره و صعید از مدینه بمکه. وگفته اند ابواء مدفن پدر رسول است و مدفن مادر او صلوات اﷲ علیه در مکه بدار رایعه است. و امروز ابواء به نام مستوره معروف است. و غزوۀ ابوا بدانجا بود
برابر. یقال: دم فلان بواء بدم فلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معادل. (اقرب الموارد). دم فلان بواء لدم فلان، ای معادل له و دمه. فان تکن القتلی بواء، ای متساوین. (اقرب الموارد). کلمناهم فاجابونا عن بواء واحد، ای جواباً واحداً بمعنی انه لم یختلف جوابهم. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، نام کانی است از جملۀ کانهای فیروزۀ نیشابور که فیروزۀ آن را بواسحاقی وبواسحاق هر دو میگویند. (برهان). نام کان فیروزه. (آنندراج). نام یکی از کانهای فیروزۀ نیشابور. (ناظم الاطباء). رجوع به بواسحاقی و رجوع به فیروزه شود
برابر. یقال: دم فلان بواء بدم فلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معادل. (اقرب الموارد). دم فلان بواء لدم فلان، ای معادل له و دمه. فان تکن القتلی بواء، ای متساوین. (اقرب الموارد). کلمناهم فاجابونا عن بواء واحد، ای جواباً واحداً بمعنی انه لم یختلف جوابهم. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، نام کانی است از جملۀ کانهای فیروزۀ نیشابور که فیروزۀ آن را بواسحاقی وبواسحاق هر دو میگویند. (برهان). نام کان فیروزه. (آنندراج). نام یکی از کانهای فیروزۀ نیشابور. (ناظم الاطباء). رجوع به بواسحاقی و رجوع به فیروزه شود