جدول جو
جدول جو

معنی طبق - جستجوی لغت در جدول جو

طبق
برپایه، بر پایه، تال، ترینان
تصویری از طبق
تصویر طبق
فرهنگ واژه فارسی سره
طبق
پوشش
ظرف چوبی یا فلزی مسطح و گرد لبه دار یا بی لبه که در آن خوردنی و میوه یا چیز دیگر بگذارند
کنایه از شرم زن، فرج زن
سکو یا ظرفی برای حمل کالا توسط لیفتراک
طبق زدن: کنایه از مالیدن دو زن فرج خود را به یکدیگر برای ارضای غریزۀ جنسی
تصویری از طبق
تصویر طبق
فرهنگ فارسی عمید
طبق
برابر و موافق
تصویری از طبق
تصویر طبق
فرهنگ لغت هوشیار
طبق
((طَ بَ))
ظرفی شبیه سینی اما بزرگ تر از جنس چوب یا فلز که با آن چیزهای خوردنی حمل کنند
فرهنگ فارسی معین
طبق
مطابق، برابر
تصویری از طبق
تصویر طبق
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طبقه
تصویر طبقه
آشکوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طبقه
تصویر طبقه
مرتبه، درجه، یک دسته یا صنف از مردم، هر یک از قسمت های ساختمان که دارای یک سقف و یک کف است، در علم زمین شناسی چینه، دسته، گروه، رسته، در علم جامعه شناسی مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم تفاوت دارند مثلاً طبقۀ روحانیان، طبقۀ کارمندان دولت، طبقۀ بازرگانان، طبقۀ پیشه وران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبقی
تصویر طبقی
پارسی است تبگی گونه ای جامه نوعی جامه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبقه
تصویر طبقه
مرتبه، مرتبت، طبقات، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبقا
تصویر طبقا
لاتینی تازی کاکل گونه ای گندم، شلمک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبقه
تصویر طبقه
((طَ بَ قِ))
درجه، مرتبه، صنف، دسته، فضایی در یک ساختمان، میان دو سقف یا یک کف و یک سقف، اشکوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبقا
تصویر طبقا
Accordantly, Accordingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
соответственно
دیکشنری فارسی به روسی
відповідно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
de maneira conforme
دیکشنری فارسی به پرتغالی
de manière conforme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
अनुकूल रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
مطابق طریقے سے
دیکشنری فارسی به اردو
অনুযায়ী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تطبق
تصویر تطبق
برابر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطبق
تصویر مطبق
تو در تو شده، سرپوش دار، نوعی پارچه
فرهنگ فارسی عمید