جدول جو
جدول جو

معنی طبطاب - جستجوی لغت در جدول جو

طبطاب
نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گوی بازی می کرده اند، پهنه، تختۀ گوی بازی
فرهنگ فارسی عمید
طبطاب
(طَ)
آن چوب که گوی بر آن براندازند. (مهذب الاسماء). چوگانی است که سر آن مانند کفچه سازند و گوی در آن نهند و بر هوا افکنند، چون به فرودآمدن رسد باز سر طبطاب بر او زنند، همچنین نگذارند که بر زمین آید تا از هال نگذارند، و به فارسی آن را تختۀ گوی بازی گویند. (غیاث اللغات). تختۀ گوی بازی. (منتهی الارب). دو شاخ. دو شاخ گوی بازی. (زمخشری). چوبی است پهن که بدان گوی بازند. (منتخب اللغات) (بحر الجواهر). چوگان. پهنه. (فرهنگ اسدی) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). گوی پهنه. گوی مهین. (بحر الجواهر) :
ببانگ نخستین از آن خواب خوش
بجستیم چون گو ز طبطابها.
منوچهری.
در سواری و چوگان و طبطاب یگانه روزگار بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 424).
ز بیم تو تنشان زخم خورده چون نیزه ست
ز سهم تو دلشان همچو گوی در طبطاب.
مسعودسعد.
سرگشته چو گویم که سر و پای ندارم
خسته به گه خرط و شکسته گه طبطاب.
خاقانی.
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنۀ عشقت سرای عقل در طبطاب داشت.
سعدی.
، مرغی است کلان گوش. (منتهی الارب). مرغی است که گوش دراز دارد. (منتخب اللغات). نام طائری است که آنرا دو گوش بزرگ است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
طبطاب
تخته گوی بازی پهنه گونه ای چوگان است که سر آن را چون کفچه سازند و گویی درآن نهند و بر هوا افکنند و چون به فرود آمدن رسد باز سر پهنه بر و زنند و هم چنین نگذارند که بر زمین آید چوبی است پهن که بدان گوی بازند تخته گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
طبطاب
((طَ بْ))
نوعی چوگان
تصویری از طبطاب
تصویر طبطاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طَ بَ)
یک تختۀ گوی بازی. (منتهی الارب). طبطاب. رجوع به طبطاب شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نان تاوه. (مهذب الاسماء). خبز طابق. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
جمع واژۀ طبابه، جمع واژۀ طبیبه
لغت نامه دهخدا
تصویری از طبطابه
تصویر طبطابه
پهنه واحد طبطاب یک تخته گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباب
تصویر طباب
جمع طبالبه، نورد ابرها جامه های پیشگشاده پزشکی ها
فرهنگ لغت هوشیار