- طبر
- پارسی تازی گشته تبر تبرزین برجستن، پنهان گردیدن، جهیدن اسپ نر و مادیان ستون کاخ تبر
معنی طبر - جستجوی لغت در جدول جو
- طبر ((طَ بَ))
- تبر
- طبر
- تبر، وسیله ای فلزی و برنده با دستۀ چوبی که برای شکستن درخت و چوب به کار می رود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از مردم طبرستان، طبرستانی، مازندرانی
پارسی تازی گشته تبری تبر زدی، لب دلستان
کلفت و غلیظ، ستبر
از مردم تفرش، ساخته شده در تفرش
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، درخت عنّاب
چوب دستی سرخ رنگ که در قدیم هنگام جنگ به دست می گرفتند، چوب بقم
سرخ بید، گیاهی درختی از نوع بید با شاخه های بلند خمیده که برگ های آن به صورت کشیده و نوک تیز است و در پاییز به رنگ ارغوانی در می آید، بید طبری، تبرخونبرای مثال زرد چو زهره ست عارض بهی و سیب / سرخ چو مریخ روی نار و طبرخون (ناصرخسرو - ۴۹۱)
چوب دستی سرخ رنگ که در قدیم هنگام جنگ به دست می گرفتند، چوب بقم
سرخ بید، گیاهی درختی از نوع بید با شاخه های بلند خمیده که برگ های آن به صورت کشیده و نوک تیز است و در پاییز به رنگ ارغوانی در می آید، بید طبری، تبرخون
تبرزین، نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
منسوب به طبرس تفرشی
پارسی تازی گشته تبرستان نام این بخش از سرزمین ایران از واژه تبره گرفته شده که به آرش پشته و تپه و کوه های کوچک است
پارسی تازی گشته تبرزین
طبرزد ریز
آمیخته به طبرزد
پارسی تازی گشته تبر زد از گیاهان کاند سوخته تبرزد
رسته ای از رسته ای لشکری که مسلح به تبر بودند
بردارنده طبر
پارسی است تبرخونی (عنابی) از رنگ ها
تبرخون زدن نابود کردن
پارسی تازی گشته تبرخون (عناب)، تبرخون بید سرخ
ایجاد کننده طبرزد، شکر انگیز
قند سوخته
پارسی تازی گشته تبر داری سپاهیان تبر دار یا تبرزین دار
پارسی تازی گشته تبر دار دارنده تبر
منسوب به طبر خون قرمز
هلاک ساختن نابود کردن
عناب تبر خون، یکی از گونه های بید سرخ بید
صمغی است که از گیاه دامیثا گیرند و دامیثا یکی از گیاهان مولد نواحی سیستان است و صمغش از صبر تلخ تر است. توضیح با مراجعه به فرهنگها و کتب مختلف گیاه شناسی و طبی دامیثا تشخیص داده نشد
تبرزد، برای مثال لب ز طبرزد چو طبرخون به دست / مغز طبرزد به طبرخون شکست (نظامی۱ - ۳۱)
آگهی، تازه، پیام، رسیده، نوداد
گور، آرامگاه، مزار
آتیک