جدول جو
جدول جو

معنی طبارتیس - جستجوی لغت در جدول جو

طبارتیس
(طَ)
ملکت طبارتیس چهارسال بوده است. آن است که کوشکهای عظیم کرده است. ونشستنگاهها که هر جائی از آن در زر افکند. و بعضی را سیم و بعضی مس. و عجائب تر بناها. (مجمل التواریخ والقصص ص 136). این نام مصحف طباریس (تیبر) است و وی از امپراطوران روم شرقی (بیزانس) است که از سال 578 تا 582 میلادی سلطنت داشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باتیس
تصویر باتیس
(پسرانه)
دژبان غزه در زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی که تا آخرین نفس در برابر اسکندر پایداری کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باتیس
تصویر باتیس
نوعی پارچۀ نخی لطیف
فرهنگ فارسی عمید
(یُ)
طباریوس. نام یکی از امپراطوران روم. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: ملکت طباریس: بیست و دو سال بوده است، و اندر روزگار او عیسی علیه السلام بر آسمان بردند، بعد از آن سه سال در پادشاهی بماند، ملکت طباریس چهار سال بوده است و او را هیچ ذکری نخوانده ایم که از آن چیزی نقل شایستی کردن. (مجمل التورایخ صص 128- 129). در تاریخ حمزۀاصفهانی این نام بصورت طباریس غابس آمده. (ایضاً ج 6 ص 128). طباریس یا تیبر دومین امپراطور روم پسر لیوی و فرزندخواندۀ اغسطس، پادشاهی روشنفکر، محتاط و لایق بود، ولی بعلت سوء ظن و تحت نفوذ وزیر خود موسوم به سژان مرتکب شقاوتهای بسیار شد. مولدوی روم (42 قبل از میلاد و وفات 37 میلادی)
لغت نامه دهخدا
طباریس. رجوع به طباریس و قاموس الاعلام ترکی شود. در حبیب السیر این نام به غلط طبارنوس آمده: طبارنوس بعد از وفات افسطوس بر مسند خسروی نشست. و در سال هفتم از جهانبانی او ’هردست’ یا ’هردوس’ که در سلک اعاظم امرا انتظام داشت، بلدۀ طبریه را بنانهاد. و به روایت تحفهالملکیه، در سال نوزدهم از پادشاهی او رفع عیسی علیه السلام اتفاق افتاد. و طبارنوس بیست و دو سال سلطنت کرد. بعد از فوتش یک سال و نیم سریر سلطنت روم از وجود پادشاهی صاحب حشمت خالی بود. (حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 76 و چ خیام ج 1 ص 215)
لغت نامه دهخدا
دو بارتاس (گیوم)، نام شاعر فرانسوی است متولد در من فور نزدیک اوش (1544- 1590 میلادی)، مؤلف ’هفته’ یا ’آفرینش جهان’ که از کتاب مقدس ملهم است
لغت نامه دهخدا
تکدرّ. (بحر الجواهر) ، علک البطم وآن را (صمغ حبّهالخضراء نیز نامند. (مخزن الادویه). رجوع به طارکیس شود
لغت نامه دهخدا
رئیس خواجه سرایان. (قاموس کتاب مقدس) ، لقب یکی از رجال دولت آشور یا بابل است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
به معنی کبر است. رجوع به قبار و قبارس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نبراس، بمعنی مصباح و چراغ. (اقرب الموارد). رجوع به نبراس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
چند چاه به هم نزدیک مر بنی کلب را. (منتهی الارب) (آنندراج). نام چند چاه در عربستان. (ناظم الاطباء). شباک لبنی کلب. (معجم متن اللغه). چایهای نزدیک یکدیگر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی مشکین شهر که در 15 هزارگزی شمال مشکین شهر و 10 هزارگزی شوسۀ مشکین شهر به اردبیل در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 151تن سکنه میباشد آبش از چشمه و خیاوچای (رود خانه خیاو)، محصولش غلات، صیفی، شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
به تیس، نام کوتوال غزه (قلعه ای بکنار دریای مغرب بمسافت 150 میل در جنوب صور) هنگام محاصرۀ نیروی اسکندر که نسبت بشاه خود بسیار صادق و باوفا بود و با ساخلو کمی خندق ها و استحکامات وسیع را حفظ کرد، (ایران باستان ج 2 ص 1347)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قباریس
تصویر قباریس
لاتینی تازی گشته کبر از گیاهان کبر
فرهنگ لغت هوشیار