جدول جو
جدول جو

معنی طباخه - جستجوی لغت در جدول جو

طباخه(طِ خَ)
باورچیگری. (منتهی الارب) (آنندراج). آشپزی. خوالیگری. دیگ پزی. طباخی. حرفت آشپزی
لغت نامه دهخدا
طباخه(طُ خَ)
سرجوش دیگ. کفک دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار)
لغت نامه دهخدا
طباخه(طَبْ با خَ)
تأنیث طباخ. زنی که آشپزی کند. زنی که حرفت او آشپزی باشد. زن که خوراک پزد:
یک آفت ز طباخۀ چربدست
که شه را کند چرب و شیرین پرست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
طباخه
سرجوش دیگ کف کفک خوالیگری آشپزی خورشگری مونث طباخ زنی که آشپزی کند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طباخت
تصویر طباخت
آشپزی، هنر روش پختن غذاها، شغل و عمل آشپز، طبّاخی، دست پخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طباخی
تصویر طباخی
آشپزی، هنر روش پختن غذاها، شغل و عمل آشپز، طباخت، دست پخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باخه
تصویر باخه
لاک پشت، برای مثال چون باخه ای به همت زادی ز بیضۀ دین / دان خصم جان هوا را چون ماهیان هوا را (امیرخسرو- مجمع الفرس - باخه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طباخ
تصویر طباخ
آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، خورشگر، طابخ، مطبخی، باورچی، پزنده، خوٰالیگر
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
استواری، توانائی. (منتهی الارب) (آنندراج). قوت. (مهذب الاسماء) ، فربهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(طُبْ با قَ)
طباق. ترهلان. ترهلا. قونیزا
لغت نامه دهخدا
(طَبْ با)
محمد راغب الطباخ. مورخ مشهورمعاصر، اهل حلب و مؤلف اعلام النبلاء در تاریخ حلب است و آن کتابی است در هفت مجلد که در سال 1341 هجری قمری شروع به طبع آن کتاب کرده و جزء هفتم آن در سال 1345 هجری قمری پایان یافت. این کتاب حاوی تراجم ادبا و اعیان حلب میباشد. و نیز المطالب العلیه فی الدروس الدینیه از تألیفات اوست. و قسم اول از دروس دینیۀ این کتاب در مطبعهالبهاء حلب بطبع رسیده در سال 1330هجری قمری این ادیب دانشمند به نشر کتب جلیلۀ دیگری نیز اقدام ورزیده است که شرح آنها در جامعالتصانیف الحدیثه آمده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1655)
لغت نامه دهخدا
(طَبْ با)
پزنده. باورچی. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). خورشگر. خوالیگر. (دهار). مطبخی. آشپز. خوردنی پز. خوراک پز. دیگ پز. طابخ: عجاهن، طباخ. (منتهی الارب).
مرد طباخ و نعمت بسیار.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(طَ خَ)
سخت گول. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
کاسه پشت را گویند. (برهان). کاسه پشت و لاک پشت را گویند که آنرا سنگ پشت میخوانند. (آنندراج) (انجمن آرا). جانور آبی است که بهندی کچهوه گویند و این لفظ ترکی است. (غیاث). جانوریست آبی در غایت شهرت که آنرا سنگ پشت و کاسه پشت و کشو نیز گویند. بتازیش کشف و بهندی کجهوا نامند. (شرفنامۀ منیری). سوراخ پا. سولاخ پا. سلحفات. (دهار). سلحفیّه. حنفاء. عاج. انقد. انقدان. (منتهی الارب). ذبل دریائی، از آن دست برنجن و شانه ها سازند پوست باخه ای. (منتهی الارب، ذیل ذبل). هرهیر، نوعی از خبیث ترین مار مرکب میان باخه و سیاه مار که شش ماه خواب کند و گزیده اش جان برنشود. (منتهی الارب) :
نهنگی شو که با دریا کند زور
کند زیر و زبر دریا بیک شور
نه باخه، کش چنان برگستوانی
سر اندر سینه دزدد هر زمانی.
امیرخسرو دهلوی.
ضربت گرز نهنگان سپاهت در وغا
خصم را چون باخه سر در سینه پنهان میکند.
امیرخسرو (از آنندراج).
بسا پردل نهنگ از تیغ کینه
که سر دزدید چون باخه بسینه.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ ءَ)
سرشت و خوی مردم هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
کباب. طباهیج. تاهه، گوشت پختۀ نرم و نازک
لغت نامه دهخدا
(طَبْ با)
آشپزی. باورچیگری. دیگ پزی. طباخه
لغت نامه دهخدا
(طَ / طُ یَ)
زن جوان پرگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج). زن جوان آگنده گوشت. (مهذب الاسماء) ، زن دانای ملیحه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ هَْ)
محمد عیسی. او راست کتابی در فقه به نام ’الاساس’ که در مطبعۀ ادبیۀ بیروت بسال 1300 هجری قمریبطبع رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1226)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
درای. (مخصوص شتر). (السامی). جرس. زنگ بزرگ
لغت نامه دهخدا
(طِلَ)
طبل نوازی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
زیرکی. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک شدن. دانا گردیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طبانه
تصویر طبانه
زیرکی زیرک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباله
تصویر طباله
شندف نوازی تبیره نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباخ
تصویر طباخ
استواری، قوت، فربهی پزنده، آشپز، خوراکپز، خوردنی پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباعه
تصویر طباعه
چاپ و نشر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخه
تصویر باخه
کاسه پشت لاک پشت سنگ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباخیه
تصویر طباخیه
بانمک: نکین زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباخی
تصویر طباخی
عمل و شغل آشپزی طباخ دیگ پزی خوالیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابخه
تصویر طابخه
گرمای نیمروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخه
تصویر باخه
((خِ))
لاک پشت، سنگ پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طباخ
تصویر طباخ
((طَ بّ))
آشپز، خوالیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طباخی
تصویر طباخی
آشپزی، خوالیگری
فرهنگ واژه فارسی سره
آشپزی، خوراک پزی، خوالگیری، خورشگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر به خواب بیند طباخی می کرد، اگر آن چه می پخت خوش طعم بود، دلیل منفعت است از پادشاه. اگر آن چه می پخت بدطعم و ناخوش است، تاویل به خلاف این بود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب